eitaa logo
آوازِ قو.
248 دنبال‌کننده
16 عکس
5 ویدیو
0 فایل
«قلبم شب بود. پُر شده بود از تمامِ ابر هایِ سیاهی که نمی‌بارند.»
مشاهده در ایتا
دانلود
تا به کِی از در درآید هر دمم درد و غمی؟ جان به جانان می‌سپارم تا بیاسایم دمی.
07_Navazesh.mp3
3.85M
- بدونِ مرز با من باش.
شنیدنِ بعضی حرف‌ها لال‌‌ت می‌کنه. رخ دادنِ یه‌سری اتفاقات فلج‌ت می‌کنه. رفتنِ بعضی آدم‌ها مات و مبهوتت می‌کنه. فهمیدنِ بعضی از احوالات دیوانه‌ت می‌کنه اما، همچنان به انتظارِ معجزه، آسمونِ خالی رو تماشا می‌کنی. چیه این امیدِ آدمیزادی؟!
Ali Zand Vakili - Bar Baad Rafteh (320).mp3
9.28M
- زمین افتادن از بی‌ تکیه‌ گاهی.
خودم را گم کرده بودم که شاید او بتواند مرا بیابد. که شاید او، دست‌هایِ مرا از شلوغی‌ها بگیرد. که شاید او ریشۀ در وجودم پیچیده زِ ناخالصی را از وجودِ من بگیرد. نمی‌دانستم چگونه نجات میابم؟! اصلاً نجات میابم و یا نه؟! اما می‌دانستم که کناره‌هایِ پُل‌ها مرا به مهمانیِ شبانه دعوت می‌کردند و امیدِ پیوستۀ بی‌تکرار عذابم می‌داد. مگر می‌شد که آن‌همه حس را یك‌‌جا و باهم تجربه کنم؟! جنونی در من رخ می‌داد که مرا اواسطِ بهم ریختگیِ اتاقم پهن می‌کرد و تنِ تنومندم را بی‌ حس. مادر مداوم غر می‌زد که پنجره‌هایِ اتاق را از گردِ غم پاك‌ کنم اما نمی‌توانستم. پدر مداوم گوشزد می‌کرد که آن‌قدر دود هایِ خاکستری را به ته حلقم راه ندهم اما، گوشِ شنوایِ من کجا بود؟! دیگر حتی شکوفه‌هایِ درختان هم برایم تشویقِ زیستن نبودند. گاهی برایِ مطمئن شدن از کار کردِ سلول‌هایم می‌خواستم که چاقو را برداشته و سینۀ سختم را بشکافم‌. بلکه خونِ مردۀ رگ‌ هایِ گرفته‌ام بیرون بریزند و بتوانم کمی، فقط کمی آبیِ امید را درونِ خود جای دهم. توهم و سایه می‌بینم. زوزۀ گرگ در گوش‌هایم میپیچد. گویا ماه اشك‌ می‌ریزد و ستاره‌ها عزیزِ خود را از دست داده‌اند. آسمان دلگیر و روز، سیه بود. اما من، منِ رنگ پریدۀ بی‌پناه، در گوشۀ خود خزیده بودم و از پنجره به مسیرِ طولانیِ چهارچوبِ اتاقم تا پُل فکر می‌کردم. نمی‌دانم جرعتش را داشتم و یا نه، اما می‌دانم که می‌خواستم از کمندِ همۀ حس‌هایِ کهنه رها شوم. می‌دانم اگر روزی بتوانم با قاطعیت از خداحافظی بگویم، از دردهایِ بی‌کرانِ گوشۀ دل هم صحبت می‌کنم. اگر روزی بتوانم خود را رها کنم، از رهایی می‌گوییم. اما بدانید که غم عذابم می‌داد و من، کشتیِ بر گِل نشسته بودم. ☆ - نامۀ کاهگلی - آی‌دا.
[ باید دل می‌کَندم. ]
بله جنابِ قهستانی: "به جان رسیدم و در آرزویِ دل نرسیدم."
که من عاشقِ نگاهت شدم.
تو رفتی و من برای رفتنت یك‌بار فرو ریختم. اما برایِ خنده‌هایت که در توهماتِ فروپاشی التماس میکردم بمانند، هزار بار!
[ واقعاً چرا این‌قدر نگرانِ نبودنت بودم؟! ]
چای اینجوریه که می‌گه: "بگذار سر به سینۀ من تا بگویمت: اندوه چیست؟ عشق کدام است؟ غم کجاست؟"
انگار از ابتدا یك‌ جنگ‌جو آفریده شده بودیم.