eitaa logo
عکس و خط
605 دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
96 ویدیو
1 فایل
عکس نوشته ومطالبی ازخدا، اولیای خداودوستان اولیای خدابرای رسیدن به رستگاری. ان شاءالله☺نشانیِ کانال فراموش نشود⛔استفاده ی مادی از طرح ها شرعاً مجاز نیست. @Abbasi_mah سفارشات @AxOKhat1 لینکدونی @axokhattabligh 🔥توجه: کانال های وابسته: @begoomagu @ko_sar1
مشاهده در ایتا
دانلود
💪😊👇💪😊👇 در يكی از بر روی ارتفاعات بازی‌دراز به سنگری رسيديم كه تعدادی در آن حضور داشتند، با اسلحه اشاره كردم و اون ها رو بيرون آوردم. 😊اما وقتی كه گفتم به سمت پايين حركت كنين، هيچ حركتی نمی‌كردند.😳 ما 🔴 ۲ 🔴 نفر بوديم و آنها 🔴 ۱۵ 🔴 نفر و طوری بين ما قرار گرفتن كه هر لحظه ممكن بود به هر دوی ما حمله كنن. شايد هم فكر نمی‌كردن ما فقط ۲ نفر باشيم. دوباره داد زدم: "حركت كنيد" و با دست اشاره كردم ولی همه ی به افسر درجه‌داری كه پشت سرشان بود نگاه می كردند. 😡 افسر بعثی هم ابروهايش را بالا می انداخت، يعنی نرويد. 😐 خيلی ترسيده بودم تا حالا در چنين موقعيتی قرار نگرفته بودم. يك لحظه با خودم گفتم: "همه را ببندم به رگبار"اما كار درستی نبود. 😐 😱 هر لحظه ممكن بود اتفاق بدی رخ دهد. از ترس اسلحه را محكم گرفته بودم. از خدا خواستم كمكم كنه. يكـــــــ👇ــــــدفعه از پشت سنگر را ديديم كه به سمت ما می‌آمد.آرامش عجيبی پيدا كردم، به محض رسيدنش، در حالی كه به اسرا نگاه می كردم گفتم: "آقا ابرام، كمك !" پرسيد: "چی شده؟" گفتم: "اون افسر بعثی نمي‌ذاره اينها برن پايين" و بعد با دست افسر را نشان دادم. لباس و درجه‌اش با بقيه فرق داشت و كاملاً مشخص بود. 😊 ابراهيم اسلحه‌اش را به دوشش انداخت و جلو رفت. با يك دست يقه افسر بعثی و با دست ديگر كمربند او را گرفت و در يك لحظه او را از جا بلند كرد و چند متر جلوتر جلوی پرتگاه قرار داد.😊 تمامی عراقی‌ها از روی زمين نشستن و دستشان را بالا گرفتن. افسر بعثی مرتب به ابراهيم التماس می‌كرد و می‌گفت: "الدخيل الدخيل، ارحم ارحم" و همينطور ناله می كرد. 😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂 ۱_صفحه_۱۰۶ ─┅═ঊঈا🍃🌸🍃اঊঈ═┅─  🔥👇با ذکر آیدی کانال👇🔥  ✿✅ @axokhat ✿   ✿✅ @axokhat ✿ ─┅═ঊঈا🍃🌸🍃اঊঈ═┅─