آینده سازان ایران
🔴نحوه مدیریت #رئیسی و روحانی در دوران کرونا فرق میکنه رئیس جمهورت کی باشه 😎 🆔➣𝙰𝚢𝚊𝚗𝚍𝚎𝚂𝚊𝚣𝚊𝚗𝚎𝙸𝚛𝚊𝚗
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#محرم
🔵 تفاوت صبح جمعه #رئیسی و حسن فریدون
چه سمی رو ۸ سال تحمل کردیم😖🤢😂
#نه_به_واکسن_اجباری
🆔➣𝙰𝚢𝚊𝚗𝚍𝚎𝚂𝚊𝚣𝚊𝚗𝚎𝙸𝚛𝚊𝚗
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
﷽
ماها باید زمینه سازی کنیم برای #ظهور😌😎
#استاد_رائفی_پور
#ظهور
#صیحه_آسمانی
⠀⠀ོ ⠀⠀ོ ⠀⠀ོ ⠀⠀ོ ⠀⠀ོ
🌤أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌤
👉🏼🆔➣𝙰𝚢𝚊𝚗𝚍𝚎𝚂𝚊𝚣𝚊𝚗𝚎𝙸𝚛𝚊𝚗
آینده سازان ایران
﷽ #حدیثآنه 🍃 💠امام حسين (ع): «گروهى خدا را از روى ميل به بهشت عبادت مىكنند، كه اين عبادت تجارتكنن
﷽
#حدیثآنه🌱
💠 پیامبر اکرم ﷺ:
يا عَلىُّ! اِذا حَضَرَ وَقْتُ صَلاتِكَ فَتَهَيَّأْ لَها وَ اِلاّ شَغَلَكَ الشَّيْطانُ وَ اِذا نَوَيْتَ خَيْرا فَعَجِّلْ وَ اِلاّ مَنَعَكَ الشَّيْطانُ عَنْ ذلِكَ...
اى على! هرگاه وقت نمازت رسيد، آماده آن شو، وگرنه شيطان تو را سرگرم مى كند و هرگاه قصد [كار ]خيرى كردى، شتاب كن، وگرنه شيطان تو را از آن باز مى دارد...
📚 ميراث حديث شيعه ، ج ۲، ص ۲۰، ح۱۸
🆔➣𝙰𝚢𝚊𝚗𝚍𝚎𝚂𝚊𝚣𝚊𝚗𝚎𝙸𝚛𝚊𝚗
#محرم
⭕️کی گفته خارج جاهای دیدنی بیشتری داره؟ایران رو دیدی؟🤨
🔹پارک جنگلی #وکیل_آباد #مشهد🔹
#ایران_شناسی
#نه_به_واکسن_اجباری
🆔➣𝙰𝚢𝚊𝚗𝚍𝚎𝚂𝚊𝚣𝚊𝚗𝚎𝙸𝚛𝚊𝚗
#محرم
⛔🚨تولید و فروش عروسک بز بافومت(شیطان) به فهرست محصولات باربی افزوده شد.
تصویری از مرکز فروش اسباب بازی در تهران...👇🏼
شاید در ظاهر مهم نباشه ولی این علائم در آینده نسل بعدی تاثیر داره و #شیطان_پرستی☯️ یه جور عادی سازی میشه😱⚠️🚫
#نه_به_واکسن_اجباری
🆔➣𝙰𝚢𝚊𝚗𝚍𝚎𝚂𝚊𝚣𝚊𝚗𝚎𝙸𝚛𝚊𝚗
#محرم
#استوری 📲 #گاندو۲
در قسمت بیست و هشتم سریال گاندو، تصاویری که در مانیتور دفتر مرکزی سازمان جاسوسی انگلیس MI6 به نمایش درآمد، تصاویر واقعی از یک جاسوس است که توسط سازمان اطلاعات سپاه در اختیار سریال گاندو قرار گرفته است.
#نه_به_واکسن_اجباری
🆔➣@Ayande_Sazane_Iran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#محرم
#استوری_دبش😎✌️🏼
آقای روحانی میز و صندلی ریاست جمهوری رو برگردون آقای #رئیسی یه کم بشینه
#نه_به_واکسن_اجباری
🆔➣𝙰𝚢𝚊𝚗𝚍𝚎𝚂𝚊𝚣𝚊𝚗𝚎𝙸𝚛𝚊𝚗
آینده سازان ایران
دلخوشی ام این بود که، هست و سالم است. این برایم کافی بود. ادامه دارد...✒️ 🆔➣𝙰𝚢𝚊𝚗𝚍𝚎𝚂𝚊𝚣𝚊𝚗𝚎𝙸𝚛𝚊𝚗
﷽
#رمان
#پارت_شصتم
حالا جنگ به شهرها کشیده شده بود. گاهی در یک روز چند بار وضعیت قرمز می شد. هواپیماهای عراقی توی آسمان شهر پیدایشان می شد و مناطق مسکونی را بمباران می کردند. با این همه، زندگی ما ادامه داشت و همین طور دو سال از جنگ گذشته بود.
سال 1361 برای بار سوم حامله شدم. نگران بودم. فکر می کردم با این شرایط چطور می توانم بچه دیگری به دنیا بیاورم و بزرگش کنم. من ناراحت بودم و صمد خوشحال. از هر فرصت کوچکی استفاده می کرد تا به همدان بیاید و به ما سر بزند. خیلی پی دلم بالا می رفت. سفارشم را به همه فامیل کرده بود. می گفت: «وقتی نیستم، هوای قدم را داشته باشید.»
وقتی برمی گشت، می گفت: «قدم! تو با من چه کرده ای. لحظه ای از فکرم بیرون نمی آیی. هر لحظه با منی.»
اما با این همه، هم خودش می دانست و هم من که جنگ را به من ترجیح می داد. وقتی همدان بمباران می شد، همه به خاطر ما به تب و تاب می افتادند. برادرهایش می آمدند و مرا ماه به ماه می بردند قایش. گاهی هم می آمدند با زن و بچه هایشان چند روزی پیش ما می ماندند. آب ها که از آسیاب می افتاد، می رفتند.
وجود بچه سوم امید زندگی را در صمد بیشتر کرده بود. به فکر خرید خانه افتاد. با هزار قرض و قوله برای خانه، ثبت نام کرد. یک روز دیدم شاد و خوشحال آمد و گفت: «دیگر خیالم از طرف تو و بچه ها راحت شد. برایتان خانه خریدم. دیگر از مستأجری راحت می شوید. تابستان می رویم خانه خودمان.»
نُه ماهه بودم. صمد ده روزی آمد و پیشم ماند. اما انگار بچه نمی خواست به دنیا بیاید. پیش دکتر رفتیم و دکتر گفت حداقل تا یک هفته دیگر بچه به دنیا نمی آید. صمد ما را به قایش برد. گفت: «می روم سری به منطقه می زنم و سه چهارروزه برمی گردم.»
همین که صمد از ما خداحافظی کرد و سوار ماشین شد و رفت، درد به سراغم آمد. نمی خواستم باور کنم. صمد قول داده بود این بار، موقع به دنیا آمدن بچه کنارم باشد. پس باید تحمل می کردم. باید صبر می کردم تا برگردد. اما بچه این حرف ها سرش نمی شد. عجله داشت زودتر به دنیا بیاید. از درد به خودم می پیچیدم؛ ولی چیزی نمی گفتم. شینا زود فهمید، گفت: «الان می فرستم دنبال قابله.»
گفتم: «نه، حالا زود است.» اخمی کرد و گفت: «اگر من ندانم کِی وقتش است، به چه دردی می خورم؟!» رفت و رختخوابی برایم انداخت. دیگی پر از آب کرد و روی پریموس گوشه حیاط گذاشت. بعد آمد و نشست وسط اتاق و شروع کرد به بریدن تکه پارچه های سفید. تعریف می کرد و زیر چشمی به من نگاه می کرد، خدیجه و معصومه گوشه اتاق بازی می کردند.قربان صدقه من و بچه هایم می رفت. دقیقه به دقیقه بلند می شد، می آمد دست روی پیشانی ام می گذاشت. سرم را می بوسید. جوشانده های جورواجور به خوردم می داد.
یک دفعه حالم بد شد. دیگر نتوانستم تحمل کنم. از درد فریادی کشیدم. شینا تکه پارچه های بریده شده را گذاشت روی زمین و دوید دنبال خواهرها و زن برادرهایم. کمی بعد، خانه پر شد از کسانی که برای کمک آمده بودند. قابله دیر آمد. شینا دورم می چرخید. جوشانده توی گلویم می ریخت و می گفت: «نترس اگر قابله نیاید، خودم بچه ات را می گیرم. بعدازظهر بود که قابله آمد و نیم ساعت بعد هم بچه به دنیا آمد.»شینا با شادی بچه را بغل کرد و گفت: «قدم جان! پسر است. مبارکت باشد. ببین چه پسر تپل مپل و سفیدی است. چقدر ناز است.» بعد هم کسی را فرستاد دنبال مادرشوهرم تا مژدگانی بگیرد. صدای گریه بچه که بلند شد، نفس راحتی کشیدم. خانه شلوغ بود اما بی حسی و خواب آلودگی خوشی سراغم آمده بود که هیچ سر و صدایی را نمی شنیدم.فردا صبح، حاج آقایم رفت تا هر طور شده صمد را پیدا کند. عصر بود که برگشت؛ بدون صمد. یکی از هم رزم هایش را دیده بود و سفارش کرده بود هر طور شده صمد را پیدا کنند و خبر را به او بدهند. از همان لحظه چشم انتظار آمدنش شدم. فکر می کردم هر طور شده تا فردا خودش را می رساند.وقتی فردا و پس فردا آمد و صمد نیامد، طعنه و کنایه ها هم شروع شد: «طفلک قدم! مثلاً پسر آورده!»
ـ عجب شوهر بی خیالی.
ـ بیچاره قدم، حالا با سه تا بچه چطور برگردد سر خانه و زندگی اش.
ـ آخر به این هم می گویند شوهر!
این حرف ها را شینا هم می شنید و بیشتر به من محبت می کرد. شاید به همین خاطر بود که گفت: «اگر آقا صمد خودش آمد که چه بهتر؛ وگرنه خودم برای نوه ام هفتم می گیرم و مهمانی می دهم.»از بس به در نگاه کرده و انتظار کشیده بودم، کم طاقت شده بودم. تا کسی حرفی می زد، زود می رنجیدم و می زدم زیر گریه. هفتم هم گذشت و صمد نیامد. روز نهم بود. مادرم گفت: «من دیگر صبر نمی کنم. می روم و مهمان ها را دعوت می کنم. اگر شوهرت آمد، خوش آمد!» صبح روز دهم، شینا بلند شد و با خواهرها و زن داداش هایم مشغول پخت و پز و تدارک ناهار شد. نزدیک ظهر بود. یکی از بچه ها از توی کوچه فریاد زد: «آقا صمد آمد.» داشتم بچه را شیر می دادم.
ادامه دارد ...✒️
🆔➣𝙰𝚢𝚊𝚗𝚍𝚎𝚂𝚊𝚣𝚊𝚗𝚎𝙸𝚛𝚊𝚗
آینده سازان ایران
ا﷽ا ا┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈ا #حدیثآنه 💠 پیامبرﷺ میفرمایند: «نشستن مرد در کنا
ا﷽ا
ا•꧂••✾🌿🦋🌿✾••꧁•ا
#حدیثآنه💞
💠امام باقر (علیه السلام ):
《گرامی ترین شما نزد خداوند کسی است که
بیشتر به همسر خود احترام بگذارد.》
📚 وسائل الشیعه ،جلد۲، ص۳۱۱
ا•꧂••✾🌿🦋🌿✾••꧁•ا
آینده سازان ایران
#محرم #استوری 📲 #گاندو۲ اگر لازم باشد، از این هم نزدیکتر خواهیم شد 🆔➣@Ayande_Sazane_Iran
#محرم
🔴در قسمت۲۸ #گاندو۲ تمام تصاویری جاسوسی MI6 که در هارد بود واقعی بود😏
#نه_به_واکسن_اجباری
🆔➣𝙰𝚢𝚊𝚗𝚍𝚎𝚂𝚊𝚣𝚊𝚗𝚎𝙸𝚛𝚊𝚗
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⁉️چرا #واکسن ایرانیان برای غرب مهم است
بیل گیتس:
هیچ انتخابی ندارید به جز تزریق واکسن😱😱
❌یعنی اگر همه نزنن ، این نظم اتفاق نمی افتند و جالب این هست که کاری به کشورهایی مانند مصر و لیبی و افغانستان و پاکستان و ... ندارند , ولی واکسیناسیون کل ایران برای شان بسیار مهم هست
چرا ⁉️
چون تنها راه تسلط بر خاورمیانه , فقط کنترل ووابستگی ایران به بهداشت وواکسن اونا هست .
ایران هست که امریکا وایادی ظلم و فساد را خار وذلیل کرده , حالا نتوانستند با جنگ ایران را متوقف کنند , بهترین راه کنترل , همین واکسن های کرونا هست .
#گاندو #محرم
#چالش_واکسن
#نه_به_واکسن_اجباری
🆔➣𝙰𝚢𝚊𝚗𝚍𝚎𝚂𝚊𝚣𝚊𝚗𝚎𝙸𝚛𝚊𝚗
فتبارک الله ....mp3
14.56M
|🎶🌙| #محرم
🌴چه جلالی فتبارک الله
چه کمالی فتبارک الله
قمر حیدر پسر حیدر
جگر حیدر شیر نر حیدر
🎤 #حاج_محمود_کریمی
🆔➣𝙰𝚢𝚊𝚗𝚍𝚎𝚂𝚊𝚣𝚊𝚗𝚎𝙸𝚛𝚊𝚗
#PoliceFATA
⚠️🚨هشدار، هر پیام دریافتی از شماره شخصی با متن ثنا، ابلاغیه قضایی، تخلف یا مسدود اموال شما یا ثبت نام واکسن، جعلی و به قصد سرقت اطلاعات حساب شماست.
🔴هرکی کانال یا گروه داره به گوش بقیه هم برسونه ↪️
✨سلام خواهران و برداران عزیز🙂🖐🏼
🔷☑️صوتهایی که هشتک #ارتباط_موفق دارن، صوت های ویژه هستن پیشنهاد دانلود✅ میکنم به ویژه افرادی که #متاهل هستن...
⭕️اگه یادتون باشه قبلا هم گفته بودم که صوت و کلیپ های خواص و با ارزش رو پیشنهاد دانلود✅ میکنم.
✍🏼با تشکر مدیر نویس🧕🏼
ارتباط موفق_1.mp3
10.88M
#محرم 🏴
🎙برای #ارتباط_موفق ۱ با #همسرتان
💠 هر ارتباطی ، سنگ بنایی دارد؛ همان خشت اول که اگر کج گذاشته شود؛ دیوار آن ارتباط، تا ثریا کج بالا رفته، و بالاخره فروخواهد ریخت.
💠 خشت اول در #ارتباط_مؤثر و تحکیم روابط دوستی، چیست؟
🔸 #استاد_شجاعی
🔸 #دکتر_حورایی
#نه_به_واکسن_اجباری
🆔➣@Ayande_Sazane_Iran
چقدراین متن زیباست.
🤔🤔🤔🤔
ازشیخ عبدالله انصاری پرسیدند:
"عبادت" چیست؟
فرمود:
عبادت "خدمت" کردن به "خلق" است...
پرسیدند: چگونه؟!
گفت: اگر هر پیشه ای که به آن اشتغال
داری، "رضای خدا" و "مردم" را در نظر
داشته باشی؛
(این نامش عبادت است)
پرسیدند:
پس "نماز و روزه
این ها چه هستند؟؟؟
گفت: اینها "اطاعت" هستند که باید بنده برای "نزدیک شدن" به "خدا" انجام دهد تا "انوار حق" بگیرد...
خردمندی را گفتند: تو برای تربیت فرزندانت چه میکنی؟!
گفت: هیچ کار
گفتند: مگر میشود؟!
پس چرا فرزندان تو چنین خوبند؟!
گفت: من در تربیت خود کوشیدم،..
تا الگوی خوبی برای آنان باشم...
فرزندان راستی گفتار و درستی رفتار پدر و مادر را می بینند، نه امر و نهی های بیهوده ای که خود عمل نمیکنند...
تخم مرغ اگر با نیروی بیرونی بشکند، پایان زندگیست...
ولی اگر با نیروی داخلی بشکند، آغاز زندگیست...
همیشه بزرگترین تغییرات از درون شکل میگیرد...
درون خود را بشکن تا شخصیت جدیدت متولد شود...
آنگاه خودت را خواهی دید....
تاریخ تولدت مهم نیست، تاریخ تحولت مهم است...
اهل کجا بودنت مهم نیست، اهل و بجا بودنت مهم است...
منطقه زندگیت مهم نیست، منطق زندگیت مهم است...
درود بر کسانی که دین دارند و تظاهر ندارند...
دعا دارند و ادعا ندارند...
نیایش دارند و نمایش ندارند...
حیا دارند و ریا ندارند...
رسم دارند و اسم ندارند...
🆔➣@Ayande_Sazane_Iran