فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حمله زن بی حجاب با پوشش بد به دسته عزاداری در تهران 😔
🔹مگه قرار نشد به عقاید هم احترام بزاریم؟
🔹هر جای دیگه بود چه طور برخورد میکردن باهاش؟؟!
🔹اگه یه زن محجبه به سر و صدای عروسی معترض میشد باهاش همین برخورد میشد؟!
🔴 خانمه با شلوارک و پابرهنه اومده بیرون میگه برید جایی دیگه عزاداری کنید!!!!
و برخورد عزاداران با او .
آنوقت یکی هم از اون بالا داره فیلم میگیره که اگه عزادارها زدند لت و پارش کردند سند سازی کنه برای خشونت با یک زن توسط هیئتی ها .
آفرین به این هیئت عزاداری که بسیار خردمندانه درست و منطقی با چنین فرد هنجار شکن و بی ادبی برخورد کردند. 👌🌹
اللّھمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج🌸
🆔|➣@Ayande_Sazane_Iran
ناله های آتشین دارد مدینه
داغ زین العابدین دارد مدینه
مانده بر لب نغمه های دلنشینش
پاره پاره گشته قلب نازنینش
آینده سازان ایران
I💞💍💞I •┈┈••••✾•🌿🦋🌿•✾•••┈┈• #حدیث_همسرداری 💠پیامبر عظیم الشأن اسلام(صلیالله علیه و آله) می فرما
I💞💍💞I
#حدیث_همسرداری
هر جا که شوهرتان شما را به خلوت بخواند، همان جا بهشت شماست!
روا نیست شوهر خود را از بهره وری جنسی و لذت حلال منع کنید .
" پیامبر اکرم(ص)، وسائل الشیعه ،ص۱۱۲ "
•┈┈••••✾•🌿🦋🌿•✾•••┈┈•
اللّھمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج🌸
🆔|➣@Ayande_Sazane_Iran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
I[#احکام]l
💠کاشته #ناخن حرامه?!
🔻نکته: در این کلیپ از دست آقا استفاده شده و مشکل شرعی ندارد *با تشکر*😂🤦🏼♀🤦🏻♂️
#اللّھمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج🌸
🆔|➣@Ayande_Sazane_Iran
آینده سازان ایران
﷽ #رمان #پارت_هفتم از صدای فریادهای ممتد پدر از خواب پریده و وحشتزده از اتاق بیرون دویدم. پوست آفت
﷽
#رمان
#پارت_هشتم
بخاطر حضور مستأجری که راه پله اتاقش از همانجا شروع می شد، از اتاق بیرون نرفتم و همانجا در پاشنه در ایستادم.
پدر دمپایی لاانگشتیاش را مقابل صورتم گرفت و پرخاش کرد:
_بهت نگفتم این بندش پاره شده؟!!! پس چرا ندوختی؟!!!
بیاختیار با نگاهم پلهها را پاییدم. شاید خجالت میکشیدم که آقای عادلی صدای پدر را بشنود، سپس سرم را پایین انداختم و با صدایی گرفته پاسخ دادم:
_دیشب داشتم میدوختمش، ولی سوزن شکست. دیگه سوزن بزرگ نداشتیم. گفتم امروز عبدالله رو میفرستم از خرازی بخره...
که پدر با عصبانیت به میان حرفم آمد:
_نمیخواد قصه سر هم کنی! فقط کارِت شده خوردن و خوابیدن تو این خونه!
دمپایی را کف راهرو کوبید، دست به دیوار گرفت و با بیتعادلی دمپاییهایش را به پا کرد و وارد حیاط شد.
از تلخ زبانیاش دلم شکست و بغضی غریبانه گلویم را گرفت. خودش اجازه نداده بود درسم را ادامه داده و به دانشگاه بروم و حالا خانه نشینیام را به رخم میکشید که حلقه گرم اشکی روی مژههایم نشست.
باز به راه پله نگاه کردم. از تصور اینکه آقای عادلی صدای پدر را شنیده باشد، احساس حقارت عجیبی میکردم.
صدای کوبیده شدن در حیاط آخرین صدایی بود که شنیده شد و بلافاصله خانه در سکوتی سنگین فرو رفت. پدر همیشه تند و تلخ بود، ولی کمتر میشد که تا این حد بد رفتاری کند.
به اتاق که بازگشتم، دیدم عبدالله مقابل مادر روی زمین زانو زده و دلداریاش میدهد. با سر انگشتم، اشک را از حلقه چشمانم پاک کردم تا مادر نبیند و در عوض با لیوان آب به سمتش رفتم، ولی نه لیوان آب را از من می گرفت، نه به دلداریهای عبدالله دل میداد.
رنگ سبزه صورتش به زردی میزد و لبانش به سفیدی. دستانش را دور بازوانش حلقه زده و به گلهای سرخ فرش خیره مانده بود که دستانش را گرفتم و آهسته صدایش کردم:
_مامان! تو رو خدا غصه نخور!
و نمیدانم جملهام تا چه اندازه لبریز احساس بود که بلاخره چشمانش را تکان داد و نگاهم کرد.
عبدالله از فرصت پیش آمده استفاده کرد و دنبال حرف من را گرفت:
_بابا رو که میشناسی! تو دلش چیزی نیس. ولی وقتی یه گرهای تو کارش میافته، بدجوری عصبانی میشه... مامان! رنگت پریده! ضعف کردی، بیا یه چیزی بخور.
ولی مادر بدون اینکه از پدر گلهای کند، سر شکمش را با مشت فشار داد و گفت:
_نه مادر جون! چیزیم نیس، فقط سر دلم درد گرفته.
و من بلافاصله با مهربانی دخترانهام پاسخ دادم:
_حتماً دلت خالی مونده. عبدالله نون داغ گرفته. پاشو صبحونه بخوریم.
که نفس عمیقی کشید و با صدای ضعیفش ناله زد:
_الآن حالم خوب نیس. شماها برید بخورید، من بعداً میخورم.
عبدالله به من اشاره کرد که چیزی نمیخورد. خودم هم نه اشتهایی به خوردن صبحانه داشتم و نه با این حال مادر چیزی از گلویم پایین میرفت که بلند شدم و نانها را در سفره پیچیدم.
هر کدام ساکت و غمگین در خود فرو رفته بودیم که پدر تا جایی که میتوانست، جام زهرش را در پیمانه جانمان خالی کرده بود.
خانه ما بیشتر اوقات شرایط نسبتاً خوبی داشت، اما روزهایی هم میرسید که مثل هوای بهاری در هم پیچیده و برای همه تیره و تار میشد.
مادر از حال غمزدهاش خارج نمیشد و این سکوت تلخ او، من و عبدالله را هم غصهدارتر میکرد. میدانستم دلش به قدری از دست پدر شکسته که لب فرو بسته و هیچ نمیگوید تا سرانجام صدای سر انگشتی که به در اتاق نشیمن میخورد، پایههای سکوت اتاق را لرزاند.
ادامه دارد...
✍🏻به قلــــم فاطمه ولی نژاد
اللّھمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج🌸
🆔|➣@Ayande_Sazane_Iran
📣📣📣📣📣📣📣📣📣📣📣📣📣
توجه توجه
به زودی!!!🤩
💡برگزاری اولین دوره کلاس «کنترل ذهن» در شهرستان آران وبیدگل
✅ با حضور استاد ارجمند سرکار خانم ماشاءالهی
✅مکان: حوزه بسیج خواهران کوثر 👌
✅زمان: روزهای سهشنبه، ساعت ۱۶:۳۰
✅شروع دوره: از تاریخ ۱۲ مهرماه ماه ۱۴۰۱👌
💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫
✳کلاسی مفید و جذاب همراه با آموزش #هدفگذاری برای آینده🤩
✳امکان ثبتنام برای #تمامیردههای سنی اعم از نوجوانان،جوانان،بزرگسالان...👌
📍پس از تکمیل ظرفیت ،ثبتنام نخواهیم داشت؛ تا دیر نشده به دوستان اطلاعرسانی کنید.
☘آینده بسیار روشن است. 😍
#سبکزندگی
#قدرتروحی
#انسانقوی
#جامعهقوی
#بایدقویشویم..
#تمدنپیشرفتهاسلامی
آینده سازان ایران
[#سیدکاظم_روحبخش] lپارت⁹l جریان جنگ و حمله امام حسین علیه السلام به ایران!!!!… #محرم #امام_حسین #ما
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
[#استوری]
[#سیدکاظم_روحبخش]
• انواع صبر...
اللّھمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج🌸
🆔|➣@Ayande_Sazane_Iran
آینده سازان ایران
🎥 به بچه های دهه نودی میگن همین الان گرونترین و بهترین چیزی که میخوای رو برات میخریم عوضش #امام_حسین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
[#امام_حسین]
Iپارت²I
پدر از کودکش میخواد بگه امام حسین رو دوست نداره تا براش اسباب بازی بخره.
تصمیم کودک واقعا دیدنیه😍
اللّھمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج🌸
🆔|➣@Ayande_Sazane_Iran
آینده سازان ایران
[#استاد_رائفی_پور🎤] 🔸توصیه ویژه درباره #زیارت_عاشورا 🔹دور شدن جن و غلبه نکردن سحر و جادو روی انسان
4_6037339423798987976.mp3
1.87M
📼 #پادکست #استاد_رائفی_پور
📝 «مومن به فکر جامعشه»
اللّھمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج🌸
🆔|➣@Ayande_Sazane_Iran
آینده سازان ایران
۱۰ نفر لازمه به من تذکر بدن تا بگم چشم... خدایی اگه دیدی حقِّ، نشربده📲 خواستی استوری کن خواسی فوروا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
[#دکتر_علی_تقوی]
🔵 اسلام بدون امربهمعروف ،اسلام عقیم است❗️
#بی_تفاوت_نباشیم
#امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر
اللّھمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج🌸
🆔|➣@Ayande_Sazane_Iran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👈 دعاهای مهم مرحوم آیتالله ناصری
👈 از مقام معظم رهبری جدا نشوید
#آیت_الله_ناصری
❣همسفر با شهدا❣
🌸🌸هدیه ما صلوات🌸🌸
🆔|➣@Ayande_Sazane_Iran
#توئیت ✉️
رحلت عالم ربانی و مجاهد مخلص و یار قدرتمند انقلاب که دهها سال سیراب کننده نفوس تشنه معنویت بود، درد جانکاه و خلاء جبران ناپذیری است که جز با پناه بردن به ساحت مقدس حضرت بقیةالله علیهالسلام تسکین پیدا نمیکند.
◾️ #آیت_الله_ناصری
اللّھمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج🌸
🆔|➣@Ayande_Sazane_Iran
آینده سازان ایران
﷽ #رمان #پارت_هشتم بخاطر حضور مستأجری که راه پله اتاقش از همانجا شروع می شد، از اتاق بیرون نرفتم و
﷽
#رمان
#پارت_نهم
نگاه متعجب ما به هم گره خورد و مادر با گفتن:
_حتماً آقا مجیده!
به عبدالله اشاره کرد تا در را باز کند.
عبدالله از جا بلند شد و در را باز کرد. صدای آقای عادلی را به درستی نمیشنیدم و فقط صدای عبدالله میآمد که تشکر میکرد.
نگاه پرسشگر من و مادر به انتظار آمدن عبدالله به سمت در مانده بود تا چند لحظه بعد که عبدالله با یک ظرف کوچک شیرینی در دست و صورتی گشاده بازگشت.
دیدن چهره خندان عبدالله، زبان مادر را گشود:
_چه خبره؟
عبدالله ظرف بلورین شیرینی را مقابل ما روی فرش گذاشت و با خنده پاسخ داد: _هیچی، سلام علیک کرد و اینو داد دستم و گفت عیدتون مبارک!
که همزمان من و مادر پرسیدیم:
_چه عیدی؟!!!
و او ادامه داد:
_منم همینو ازش پرسیدم. بنده خدا خیلی جا خورد. نمیدونست ما سُنی هستیم.گفت تولد امام رضا (علیهالسلام)!منم دیدم خیلی تعجب کرده، گفتم ببخشید، ما اهل سنت هستیم، اطلاع نداشتم. تشکر کردم و اونم رفت.»
مادر لبخندی زد و همچنانکه دستش را به سمت ظرف شیرینی میبُرد، برایش دعای خیر کرد:
_ان شاء الله همیشه به شادی!
و با صلواتی که فرستاد، شیرینی را در دهانش گذاشت.
شاید احساس بهجتی که به همراه این ظرف شیرینی به جمع افسرده ما وارد شده بود، طعم تلخ بدخلقی پدر را از مذاق مادر بُرد که بلآخره چیزی به دهان گذاشت و شاید قدری از ضعف بدنش با طعم گرم این شیرینی گرفته شد که لبخندی زد و گفت:
_دستش درد نکنه! چه شیرینی خوشمزهایه! ان شاء الله همیشه دلش شاد باشه!
کلام مادر که خبر از عبور آرام غم از دلش میداد، آنچنان خوشحالم کرد که خنده بر لبانم نشست.
با دو انگشت یکی از شیرینیها را برداشته و در دهانم گذاشتم. حق با مادر بود؛ آنچنان حلاوتی داشت که گویی تا عمق جانم نفوذ کرد.
عبدالله خندید و با لحنی لبریز شیطنت گفت:
_این پسره میخواست یه جوری از خجالت غذاهایی که مامان براش میده دربیاد، ولی بدجوری حالش گرفته شد! وقتی گفتم ما سُنی هستیم، خیلی تعجب کرد. ولی من حسابی ازش تشکر کردم که ناراحت نشه.
مادر جواب داد:
_خوب کاری کردی مادر! دستش درد نکنه! حالا این شیرینی رو به فال نیک بگیرید!
و در مقابل نگاه منتظر من و عبدالله، ادامه داد:
_دیگه اخمهاتون رو باز کنید. هر چی بود تموم شد. منم حالم خوبه.
سپس رو به من کرد و گفت:
_الهه جان! پاشو سفره رو پهن کن، صبحونه بخوریم!
انگار حال و هوای خانه به کلی تغییر کرده بود که حس شیرین تعارفی همسایه، تلخی غم دلمان را شسته و حال خوشی با خودش آورده بود!
ظرف کوچکی که نه خودش چندان شیک بود و نه شیرینیهایش آنچنان مجلسی، اما باید میپذیرفتم که زندگی به ظاهر سرد و بیروح این مرد شیعه غریبه توانسته بود امروز خانه ما را بار دیگر زنده کند!
ادامه دارد...
✍🏻به قلـــم فاطمه ولی نژاد
اللّھمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج🌸
🆔|➣@Ayande_Sazane_Iran
#تلنگر😉
دݪگٻࢪ مباش
دݪٺ ڪہ گٻࢪ باشد ࢪها نمےشۅی
خداۅند بندگان خۅد ࢪا
با آنݘہ بہ آن "دݪ" بسٺہاند مےآزماٻد!
اۅ خداٻـے اسٺ ڪہ مےگۅٻد:
"با هࢪ سخٺے آسانے اسٺ
ݒس اگࢪ دࢪ سخٺے هسٺے
بدان ڪہ دسٺ ݐࢪمہࢪ خدا
بࢪ شانہهاٻٺ قࢪاࢪ داࢪد"
بࢪای غمهاٻٺ مࢪهمے سࢪاغ داࢪم
دسٺانش ݐࢪ از معجزه
مہࢪبانٻش بےاندازه
بَخشِشَش ݒاٻانے نداࢪد
نزدٻک اسٺ حٺے از ٺۅ بہ خۅدٺ
آشناسٺ... اۅ آفࢪٻدگاࢪ من ۅ ٺۅسٺ🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
[#دوره_حیات_طیبه]
[#استاد_اسماعیلی]
🔸حد مجاز استفاده ما از دنیا چیست؟
اللّھمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج🌸
🆔|➣@Ayande_Sazane_Iran
آینده سازان ایران
📼 #پادکست #استاد_رائفی_پور 📝 «مومن به فکر جامعشه» اللّھمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج🌸 🆔|➣@Ay
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖥 #استاد_رائفی_پور
📁 «مواظب ورودی قلبت باش، هر کسی رو توش راه نده»
اللّھمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج🌸
🆔|➣@Ayande_Sazane_Iran