کانال وسیلة النجاة
گذری بر احوالات و آثار علمی زعیم الطائفة مرحوم آیت الله العظمى سید ابوالحسن موسوی اصفهانی
لینک صفحه اینستاگرام:
https://instagram.com/ayatollah_esfahani?igshid=z5pbsg3rhqf6
لینک کانال تلگرام:
@ayatollah_esfahani
ماجرای تشرف عالم یمنی به محضر امام زمان(عج) و شیعه شدن آن توسط آیتالله اصفهانی
از نکات بارز زندگانی این مجاهد خستگیناپذیر تشرف بی واسطه ایشان به فیض ملاقات امام زمان(عج) بود.
یکی از علمای زیدیّه به نام سید بحرالعلوم یمنی وجود حضرت ولی عصر(عج) انکار میکرد و با علما و مراجع شیعه آن روز مکاتبه میکرد و برای اثبات وجود و حیات آن حضرت برهان میخواست، علمای بزرگوار از کتب اخبار و تواریخ عامه و خاصه اقامه دلیل میکردند؛ ولی وی قانع نمیشد و می گفت: من هم این کتب را دیدهام تا اینکه برای آیتالله اصفهانی نامه نوشت و جواب قاطعی خواست. مرحوم آیتالله شیخ محمد شریف رازی در کتاب «گنجینه دانشمندان» درباره این ماجرا چنین مینویسد:
روزی یک پستچی آمد و یک پاکت نامه به دست سید ابوالحسن داد، ایشان نامه را باز کردند و در داخل آن دو ورقه بود یک ورقه اشعار شخصی سنی در ردّ اعتقاد به وجود حضرت مهدی(عج) بود که برای صاحب نامه فرستاده بود و ورقه دیگر نامهای بود که نویسنده آن درباره اعتقاد شیعه به مهدی(عج) از مرحوم سید دلیل و استدلال خواسته بود. مرحوم سید نامه را خواندند و خندیدند. سپس آن نامه را به صدای بلند خواندند. نامه از طرف بحرالعلوم یمنی بود و دلیلی برای وجود امام زمان درخواست کرده بود. مرحوم سید ابوالحسن همان وقت جواب نامه او را نوشتند و در ضمن نوشتند: «شما به نجف مشرف شوید تا من امام زمان(عج) را به شما نشان بدهم»! نامه را مهر کردند و به دامادشان سید جواد اشکوری دادند و فرمودند: ببر در پست بینداز. دو ماه از این قضیه گذشت، شبی بعد از این که سید ابوالحسن در صحن امیرالمؤمنین(ع) نماز مغرب و عشاء را
🔥آیتالله سید ابوالحسن اصفهانی
مرجعي كه سفير انگليس را شرمنده كرد🔥
پس از پايان جنگ دوّم جهاني، يكي از عناصر معتمد به نام «حاج مهدي بهبهاني»، از سوي دولت وقتِ عراق و نخست وزير (نوري سعيد) به محضر مرجع بزرگ شیعیان، «آيتالله سید ابوالحسن اصفهاني» رسيد و ضمن صحبت گفت : سفيركبيرانگلیس، قصد شرفيابي و تقديم پيام دولتِ متبوع خويش را به حضرتعالي دارد!
آیت الله اصفهانی،حاضر به این ديدار نشدند، اما با اصرار فراوان اطرافیان فرمودند: به يك شرط او را ميپذيرم! و آن اينكه : ديدار و گفتگو، عَلَني و در حضورِ عموم باشد!...پس از چندی ، روزِ ملاقات فرا رسيد و سفير انگلیس، با نخست وزير عراق و گروهي از وزرأ با اسكورت و تشريفاتِ بسيار، به بيتِ «آیت الله العظمی اصفهانی» وارد شدند و از سوي ديگر هم أنبوهي از شخصيّتهاي مختلف كه از سوي آن مرجع بزرگ، دعوت شده بودند گرد آمدند!
پس از جلوس حضرت آیت الله اصفهانی، سفير بريتانيا كه در كنار ایشان نشسته بود، بعد از عرض سلام و اظهار ارادت و تقديم پيام دولت متبوع خويش، گفت : عاليجناب! دولت انگلستان نذر كرده بود! كه اگر بر آلمان نازي پيروز گردد، صدهزار دينار! خدمتِ شما ـ به عنوان پيشواي جهان تشيّع ـ تقديم دارد، تا در هر موردي كه خود شايسته ميدانيد، هزينه كنيد!
آیت الله اصفهانی فرمود : مانعي ندارد!
سفير، بيدرنگ كيف خود را گشود و يك قطعه چك صدهزار ديناري تقديم نمود و مرجع بزرگ شیعیان هم آن را دريافت كرد و زيرِ تشكِ خود نهاد! این پذيرش چك، به وسيلة آن مرجع شيعه، برخی از علمأ، تجّار و شخصيتهايِ حاضر در جلسه را نگران و رنجیده ساخت.
أمّا طولي نكشيد كه ديدن
حجت الاسلام والمسلمین شهید سید حسن موسوی اصفهانی (ره) که بهتیغ عداوت، مابین نماز مغرب و عشا در سال ۱۳۴۹ ه ق در پشت سر پدرش مرحوم آیت الله العظمی سید ابوالحسن اصفهانی بهشهادت رسید!
@Ayatollah_esfahani
آیت الله العظمی آقا سید ابوالحسن اصفهانی
حجت الاسلام والمسلمین شهید سید حسن موسوی اصفهانی (ره) که بهتیغ عداوت، مابین نماز مغرب و عشا در سال
ماجراي شهادت فرزند سيد ابوالحسن
شهادت فرزند، آموزه ها و عبرت ها
از مهمترین صفات و اخلاق «مرحوم سیّد» سعه صدر، حلم و بردباری در برابر مشکلات و جفا و بدیهای دیگران بود.
نمونه بارز این صفت در حادثه جانگداز شهادت «مرحوم شهید سیّد حسن» فرزند ارشد و عزیزش (در صفت نماز جماعت واقع در صحن امیرالمومنینعلیهالسلام) ظاهر گردید. فردی به نام شیخ علی قمی به دستور استعمارگران و نوکران بیگانگان ، بین نماز مغرب و عشاء، با چاقو به فرزند عالم و مجتهد آیت الله اصفهانی سید حسن موسوی اصفهانی حمله میکند که منجر به شهادت وی میشود. در این قضیه، دست آقا سید محمّد پیغمبر، عموی حضرت آیت الله خامنه ای، به خاطر ممانعت و جلوگیری از قتل، زخمی میشود.
مرحوم «حاجآقا حسین آیتاللهزاده اصفهانی» پسر کوچک «مرحوم سیّد» راجع به صفات برادر ارشدشان (مرحوم شیهد سیّد حسن) نقل میکردند:
او از هر جهت ممتاز بود! علم، تقوا، معنویّت، استعداد!
بطور مسلّم اگر او زنده میماند، پس از پدر به مقام مرجعیّت شیعه رسیده و نوبت به دیگران نمیرسید!!
آیتالله حاج سیّد جواد میرسجّادی (نوه دختری مرحوم سیّد) نقل فرمودند:
آقای سیّد محمّد پیغمبر با مرحوم شهید «سیّد حسن» خیلی دوست بودند و در نماز جماعت کنار هم مینشستند.
سید محمّد پیغمبر میگفت: من در حال خواندن «نماز غفیله» بودم و سیّد حسن نماز غفلیه را خوانده و نشسته بود.
در بین نماز دیدم شخصی عبا به سر، نزدیک شد به سیّد حسن، گویا میخواهد در گوش او چیزی بگوید.
ناگاه صدای سیّد حسن را شنیدم که گفت: آخ وای!!
من فهمیدم این شخص ضربهای به سیّد حسن زد!
در حال نماز عبای او را گرفتم که فرار نکند!
او هم با چاقویی که در دستش بود ضربهای به دستم زد و انگشتان دستم را مجروح کرد! او را رها کردم و او هم فرار کرد و رفت!
صف جماعت شلوغ شد و «مرحوم سیّد» متوجّه همهمه و شلوغی شدند.
به ایشان گفتند: چیزی نیست برای «سیّدحسن» پیش آمدی شده و ایشان را به بیمارستان بردند.
شما نماز عشاء را بخوانید.
ایشان هم نماز عشاء را خوانده و به سمت منزل رفتند.
«مرحوم سیّد» با جمعیّت بسیار زیادی که در اطراف منزل ایشان و پشت بامها! تجمّع کرده بودند با سرو صدا و گریه مواجه میشود!
«سیّد حسن» بواسطه ضربه شدید چاقو در همان صحن شهید شده بود!
امّا هنوز «آقا» خبر نداشتند!
«مرحوم سیّد» مات و مبهوت، همینطور به جمعیّت نگاه میکرد، متعجّب و متحیّر بود!
اطرافیان مانده بودند، که چه کسی و چگونه خبر شهادت را به «سیّد» بدهند؟!
قرار شد، به آقا شیخ جواد جواهری (نوه پسری مرحوم صاحب جواهر «ره») که از علماء بود(و در سفر تبعیدی سیّد به قم از نجف آمد به قم و مرحوم سیّد را به نجف آورد) بگویند که او این خبر را در همان شب واقعه به «سیّد» بدهد و آقا را از تحیّر در آورد تا راحت شود.
زنها (حتّی مادر سیّد حسن) هم از قتل و شهادت، خبر نداشتند!
به «مرحوم جواهری» خبر دادند. ایشان آمد.
جمعیّت را کنار زدند «آقا شیخ جواد جواهری» از پلّهها بالا آمد، روبروی آقا ایستاد در حالی که به عصا تکیه داده بود، خطاب کرد به مرحوم سیّد (که نشسته بود) گفت:
آقای سیّد ابوالحسن اصفهانی! خدا، یک بلایی به شما داده و میخواهد شما را امتحان کند!
همین را گفت و خداحافظی کرد و رفت.
«آقا» از جریان با خبر شد، شروع کرد به گریه کردن!
با گریه آقا، تمام جمعیّت یک باره صیحه زدند و شروع به گریه و زاری نمودند!
آقا فرمود: آرام باشید زنها خوابیدهاند آنها نفهمند!بگذارید امشب استراحت کنند! فردا خبر بدهید!
فردای همان شب، تشییع جنازه سیّد حسن (با شکوه و عظمت زیاد) صورت گرفت.
پس از این حادثه غمانگیز، برخورد با متانت و وقار و شکیبایی حضرت آیت الله آقا سید ابوالحسن اصفهانی با این حادثه بسیار عبرت آموز است.
نکات جالب توجّه در ماجرای شهادت فرزند سید ابوالحسن آن است که ایشان در آن شرایط نیز از اهتمام به امور طلّاب غافل نماندند.
ایشان در تشییع جنازه، هنگام نماز، به مرحوم نائینی تعارف کردند اقامه نماز کنند و با اینکه اشک از دیدگانشان میریخت، ولی تغییری در حالاتشان از نظر روحی مشاهده نمی شد. همچنین با طرز مشی خردمندانه ایشان از بروز هر گونه فتنه و سوء استفاده ای جلوگیری به عمل آمد. چون سال پیش از این حادثه، در اربعین حسینی، بین هیأت های سینه زنی که از نجف به کربلا رفته بودند، با اهالی آن جا درگیریهای پیش آمده بود و چند نفری هم از بین رفته بودند، به طور حتم اگر بعد از کشته شدن آقا زاده آقا سید ابوالحسن اصفهانی، دسته ها و هیأت های سینه زنی به کربلا میرفتند دوباره فتنهای دیگر به وقوع میپیوست. آقا سید مرتضی خلخالی، از اعاظم نجف، میگفت: «چند شب قبل از حادثه قتل فرزند آقا سید ابوالحسن اصفهانی، در خواب دیدم: خدمت آقا سید ابوالحسن رسیدم و به ایشان عرض کردم: آقا! امسال، اربعین کجا برویم؟
سید ابوالحسن اصفهانی که سالها بعد مرجع تقلید عام شد، و حتی مرجعیتش از مرحوم آخوند هم فراگیرتر بود، در کنار افرادی چون میرزای نائینی و میرزا مهدی فرزند آخوند و شماری دیگر قرار داشت و در وقایع مربوط به مقابله با تهدید روسیه، در هیات منتخبه علما در کاظمیه قرار داشت. محمدتقی شیرازی هم که در سامرا بود، در حمایت از این جمع به کاظمیه آمد.
پس از درگذشت آخوند در آخرین روزهای سال 1329، به تدریج مرجعیت عام در اختیار سید محمد کاظم یزدی و بعد از وی در اختیار محمدتقی شیرازی بود. پدید آمدن مسائل جدید به خصوص در ارتباط با انگلیس و اشغال عراق، تا اندازهای ماجرای مشروطه را به فراموشی سپرد. تاریخ هم نشان داد که برخلاف اتهامی که به سید محمد کاظم یزدی میزدند، وقتی پای منافع اسلام و شیعه در میان باشد (در جریان اشغال عراق توسط انگلیسیها در آغاز جنگ جهانی در سال 1914/1332) او مرد میدان است. در این باره اسناد به اندازه کافی هست و کتاب پرحجم آقای کامل سلمان الجبوری - از مورخان برجسته معاصر عراق – در باره مرحوم آقا سید محمد کاظم یزدی شاهدی بر این مدعاست. به هر روی پس از درگذشت مرحوم یزدی در 28 رجب سال 1337 (1919)، آیت الله میرزای شیرازی کوچک رهبری انقلاب را در دست گرفت و با درگذشت وی شیخ الشریعه اصفهانی به صحنه آمد که البته چیزی به دست نیامد.
آنچه که در ارتباط با مرجعیت اهمیت داشت، این بود که میرزای شیرازی کوچک احتیاطات خود را به سید ابوالحسن ارجاع داد. گفتهاند که میرزا خیلی اهل احتیاط بود؛ یعنی در مسائل زیادی احتیاط میکرد و همین امر سبب شده بود که مقلدین وی در زحمت باشند. بنابراین وقتی احتیاطات را به آقا سید ابوالحسن ارجاع میداد، معنایش آن بود که مراجعین به آقا سید فراوان خواهند بود. کم کم نماز جماعت سید هم شلوغ و شلوغتر شد.
این زمان دو مرجع عمده از عجمها در نجف بود: نخست میرزای نائینی و دیگری آقا سید ابوالحسن اصفهانی. از عربها نیز مرحوم شیخ محمدحسین کاشف الغطاء شهرت داشت. گفتهاند که مردمداری اصفهانی او را از نائینی و شیخ محمد حسین کاشف الغطاء پیش انداخت. به علاوه آقا سید ابوالحسن اهل «فنر» نبود. این فنر چراغی بود که جلوی علما میگرفتند و نشانهای برای عظمت و بزرگی بود! آقا سید ابوالحسن اهل این مسائل نبود و همین تواضع او را بزرگتر میکرد.
@Ayatollah_esfahani
#معرفی_آثار۵
اثر گرانسنگ:
حیات جاودانی، زندگانی آیت الله العظمی سید ابوالحسن موسوی اصفهانی
نویسنده: حجت الاسلام والمسلمین سید جعفر موسوی اصفهانی (نوه مرحوم سید)
انتشارات رستگار_مشهد مقدس
@Ayatollah_esfahani
#معرفی_آثار۵
اثر گرانسنگ:
حیات جاودانی، زندگانی آیت الله العظمی سید ابوالحسن موسوی اصفهانی
نویسنده: حجت الاسلام والمسلمین سید جعفر موسوی اصفهانی (نوه مرحوم سید)
انتشارات رستگار_مشهد مقدس
@Ayatollah_esfahani
مرحوم آیت الله العظمی سید ابوالحسن اصفهانی و جریان مشروطه
@Ayatollah_esfahaniمرحوم آیت الله العظمی سید ابوالحسن اصفهانی و جریان مشروطه
در اینجا اندکی از رابطه میان مرحوم آخوند خراسانی و مرحوم آقا سید ابوالحسن اصفهانی (1325ش) تقدیم میگردد.
یکی از آثار داستان مشروطهخواهی، ایجاد اختلاف و انشعاب گسترده، اما موقت در حوزه کهن نجف بود؛ آن هم میان دو کاظم، یکی محمد کاظم خراسانی (م 1329ق) و دیگری سید محمد کاظم یزدی. نخستین آن دو، جانبدار مشروطه بود و تا زمانی که به خاطر مسائل پس از مشروطه دوم در برخی از جنبههای آن تردید نکرد، یکپارچه از آن حمایت میکرد، اما دومی محتاط بود؛ ضمن آن که موضعگیری صریح نمیکرد، اما حسّ عمومی چنین بود که میانهای با مشروطه ندارد.
رهبری این دو کاظم، سبب پدید آمدن دو گرایش به عنوان مستبد و مشروطهخواه در نجف شد. آثار این اختلاف برای حوزه نجف بسیار سنگین بود و تا سالها ادامه داشت. این در حالی بود که هر دوی آن بزرگواران از بزرگترین مجتهدان عصر اخیر شیعه بوده و علاوه بر آثار علمی، و برجستهتر از همه «کفایه» و «عروه الوثقی» که اهل فهم بر اهمیت آن دو کتاب واقف هستند، هر کدام صدها شاگرد تربیت کردند.
ماجرای سیاسی شدن حوزه نجف، بلکه به عبارتی حوزه سامرا، از تحریم تنباکو شروع شده بود. عقیده بر آن است که در آن ماجرا، مکتب خاصی به نام مکتب سامرا شکل گرفت و آثارش بعدها در تربیت شماری از روحانیون سیاسی ظاهر شد. برای مثال در شیراز آقا عبدالحسین لاری متعلق به مکتب سامرا دانسته شده است. چنان که شیخ فضلالله نوری (م 1327ق) نیز متعلق به همین مکتب است. میرزای نائینی (م 1355ق) هم
افرادی چون میرزای نائینی و شماری دیگر قرار داشت و در وقایع مربوط به مقابله با تهدید روسیه، در هیات منتخبه علما در کاظمیه قرار داشت. مرحوم میرزای شیرازی ثانی شیخ محمدتقی شیرازی هم که در سامرا بود، در حمایت از این جمع به کاظمیه آمد.
پس از درگذشت آخوند در آخرین روزهای سال 1329، به تدریج مرجعیت عام در اختیار سید محمد کاظم یزدی و بعد از وی در اختیار میرزا محمدتقی شیرازی بود. پدید آمدن مسائل جدید به خصوص در ارتباط با انگلیس و اشغال عراق، تا اندازهای ماجرای مشروطه را به فراموشی سپرد. تاریخ هم نشان داد که برخلاف اتهامی که به سید محمد کاظم یزدی میزدند، وقتی پای منافع اسلام و شیعه در میان باشد (در جریان اشغال عراق توسط انگلیسیها در آغاز جنگ جهانی در سال 1914/1332) او مرد میدان است. در این باره اسناد به اندازه کافی هست و کتاب پرحجم آقای کامل سلمان الجبوری - از مورخان برجسته معاصر عراق – در باره مرحوم آقا سید محمد کاظم یزدی شاهدی بر این مدعاست. به هر روی پس از درگذشت مرحوم یزدی در 28 رجب سال 1337 (1919)، آیت الله میرزای شیرازی ثانی رهبری انقلاب را در دست گرفت و با درگذشت وی شیخ الشریعه اصفهانی به صحنه آمد که البته چیزی به دست نیامد.
آنچه که در ارتباط با مرجعیت اهمیت داشت، این بود که میرزای شیرازی کوچک احتیاطات خود را به آقا سید ابوالحسن ارجاع داد. گفتهاند که میرزا خیلی اهل احتیاط بود؛ یعنی در مسائل زیادی احتیاط میکرد و همین امر سبب شده بود که مقلدین وی در زحمت باشند. بنابراین وقتی احتیاطات را به آقا سید ابوالحسن ارجاع میداد، معنایش آن بود که مراجعین به آقا سید فراوان خواهند بود. کم کم نماز جماعت سید هم شلوغ و شلوغتر شد.
این زمان دو مرجع عمده از عجمها در نجف بود: نخست میرزای نائینی و دیگری آقا سید ابوالحسن اصفهانی. از عربها نیز مرحوم شیخ محمدحسین کاشف الغطاء شهرت داشت. گفتهاند که مردمداری اصفهانی او را از نائینی و شیخ محمد حسین کاشف الغطاء پیش انداخت. به علاوه آقا سید ابوالحسن اهل «فنر» نبود. این فنر چراغی بود که جلوی علما میگرفتند و نشانهای برای عظمت و بزرگی بود! آقا سید ابوالحسن اهل این مسائل نبود و همین تواضع او را بزرگتر میکرد.
نائینی و اصفهانی هر دو درگیر تحولات عراق شدند؛ اما نه آن اندازه که مشکل مهمی پدید آید. آنان با تحریم انتخابات عراق، مجبور به ترک عراق شدند، اما بهزودی برگشتند. اوضاع در ایران هم عوض شد و با بسته شدن دروازههای ایران به روی نجف در دوره رضاشاه، محدودیتهای بیشتری برای مرجعیت پیش آمد. در این وقت درس و آقایی آقا سید ابوالحسن گرفت و کم کم مرجعیت او فراگیر شد و بعد از درگذشت میرزا نائینی در سال 1355 (1315ش) مرجعیت آقا سید ابوالحسن عمومی شد.
این زمان داستانهای مشروطه فراموش شده بود.
@Ayatollah_esfahani
#معرفی_آثار۶
📙 کتاب ارزشمند «بین السیدین» اثر ابتکاری مرحوم آیتالله سید احمد زنجانی که توسط انتشارات مرکز فقهی امام محمد باقر (ع) چاپ و منتشر شده است.
🔻درباره کتاب:
از تأثیرگذارترین آثار فتوایی در فقه شیعه، کتاب «العروة الوثقی» اثر مرحوم آیتاللهالعظمی سید محمد کاظم یزدی است و یکی از مهمترین حواشی نگاشته شده بر این کتاب، حاشیه مرحوم آیتاللهالعظمی سید ابوالحسن اصفهانی است.
مرحوم آیتاللهالعظمی زنجانی در کتاب بین السیدین به بررسی اجتهادی و تطبیقی آرای سید یزدی و سید اصفهانی پرداختهاند و در مواردی که سید اصفهانی بر آرای سید یزدی حاشیهای اضافه کرده است، ادله طرفین را بیان نموده و نظر خود درباره قول صحیح را تثبیت کرده است.
@Ayatollah_esfahani
• آیت الله العظمی سید ابوالحسن اصفهانی "أعلی الله مقامه"
@shobeirizanjani