خدا مشغول خلقت بود آدم را در آن لحظه ،
علی'ع' در مسجد حنانه کفشش را رفو میزد ..
دست بر سینه ، سلامی بفرستیم زِ دور ،
اینچنین در حرمت زائر نامحسوسیم ..
عزیزِ من ؛ ما زادهیِ فراقیم دلخوشیِ فراقمان این است ؛ که زیرِ آسمانِ شب ، ماهی را که میبینیم . . .
رخسار یار رامیبیند :)