eitaa logo
آیھ‌ ؛
1.1هزار دنبال‌کننده
246 عکس
26 ویدیو
3 فایل
- وصل نمی‌شود دگر، این صدهزار و یک ترک. کپی؟ خیر؛ فوروارد لطفا.
مشاهده در ایتا
دانلود
یادم میاد از وقتی شیش هفت سالم بود زجر کشیدم تا به امروز اتفاقای زیادی و تجربه کردم که یکیشون تو بودی؛ مجازی یه دنیای دیگه با ادمای دیگه با اونی که همیشه خودمون خواستیم بود بنظرم دنیای مجازی میتونه خیلی واقعی و لذتبخش تر از دنیای واقعی باشه ولی انگار حقیقت اینکه هیچ چیز همیشگی نیست درسته ادما اشتباه میکنن ولی به چه قیمت؟ به قیمت ازدست دادن کی؟ ــــ . . سال از عمرم و گذروندم اما گاهی وقتا گاهی شبا خیلی گرون تموم میشه به قیمت اینکه دیگه از زندگی کردن بیزار میشی؛ همو قضاوت نکنین مرحم هم باشین به چیزای کوتاه و کم قانع نباشین دنبال ادم رویاهاتون باشین درسته کوتاه بود دوسال از زندگیم قشنگ ترین روزای عمرمو به لطف یه عزیزی تجربه کردم شب و روزم بود کسی که کیلومترها ازم فاصله داشت ولی من حسش میکردم اون دور بود ولی وقتی روشو ازم برمیگردوند تازه فاصله بهم فشار میورد خواستم بگم عشق گناه شیرینیه که پایان نداره ادم و از خودش میگیره و دیگه پس نمیده! :))
۹ مرداد ۱۴۰۱
لازمه بگیم تُف به ایتا یا چی؟!
۱۰ مرداد ۱۴۰۱
[آی اَم احمق عاشقِ وابسته]
۱۰ مرداد ۱۴۰۱
این موودی بودن عمیقا داره اذیتم میکنه .
۱۰ مرداد ۱۴۰۱
آیھ‌ ؛
قرار بود دیگه از تو ننویسم! ولی حالا بجای صدات میتونم وویسای خنده هاتو گوش کنم، بجای چشمات میتونم عک
قرار بود دیگه از تو ننویسم! من به خودم قول دادم به کسی جز تو فکر نکنم ، حواسم به کسی پرت نشه ، من به خودم قول دادم حتی وقتی نیستی از راه دور نگات کنم ، به خودم قول دادم صدای کسی و جز تو نشنوم ، به خودم قول دادم ، قول دادم حرفامو به هیچکی نزنم غیر تو ، توام کاش بتونی قول بدی کسیو جام نزاری و همیشه به فکرم باشی . -زِد،الف 'الف،الف' 🤍.
۱۰ مرداد ۱۴۰۱
چشم‌هات مثل حکومته : نه رحم داره ، نه عدالت ، نه مساوات !
۱۱ مرداد ۱۴۰۱
[مثل یخی که عاشق خورشید شده‌‌‌]
۱۳ مرداد ۱۴۰۱
-[🎻.
۱۳ مرداد ۱۴۰۱
آیھ‌ ؛
-[🎻.
ما فقط دوست معمولی بودیم! وقتی شب به شب بیدار می‌ماندیم به پای هم توی صفحه‌های مجازی لعنتی تا خواب‌مان بگیرد، لابه‌لای حرف زدن‌های بی‌خودمان از روزمرگی‌های بیخودترمان دوست معمولی بودیم! وقتی اولین بار توی سرازیری ولیعصر قرار گذاشتیم و دیدمش و خیز برداشت که توی آغوشش بگیردم و من بی‌معطلی گم شدم میان بازوانش دوست معمولی بودیم! چند لحظه گذشته از دومین قرار وقتی کلافه گفت آن روسری لعنتی را بکش جلوتر و آن رژ خرابی را پاک کن از لب‌های وامانده‌ات، و من فکر نکردم که کجای رژ صورتیِ رنگ و رو رفته‌ام مخصوص آدم‌های خراب است دوست معمولی بودیم! به وقتِ نخورده مستیِ قرار سوم که دود سیگارش را فوت کرد توی صورتم و من یادم رفت چقدر از سیگار متنفرم، چقدر از سیگار بدم می‌آید و غرق شدم توی حس خوشایندِ دود آمیخته با عطر تلخش، دوست معمولی بودیم! به شیرینیِ قرار چهارم، درست همان جایی که سرم را گرفته بود به سینه‌اش و لابه‌لای دیالوگ‌های علی سنتوری و حسادت من به تک تک نگاه‌هایش به گلشیفته و در پسِ نفس‌های عمیق و سنگین‌مان دوست معمولی بودیم! به گاهِ قرار پنجم، زیر بارانِ بی‌چتر پیاده‌روی خلوت ناکجا آباد و درست همان لحظه‌ی پرالتهاب لعنتی که ایستادم روی پنجه‌ی پاهایم و سرش خم شد که ممنوعه و عمیق و کوتاه و شیرین و پر از اضطراب و با طعم باران ببوسمش و ببوسدم، دوست معمولی بودیم! هنگامه‌ی بی‌قراری قرار ششم و لابه‌لای بویِ حلوایِ جان گرفته از تردید نگاه‌های گریزانش و در انعکاس تصویر تارش توی نِی‌نِی لرزان چشم‌های مضطربم دوست معمولی بودیم! سرِ قرار هفتمی که رفتم و نیامد و منتظر ماندم و نیامد و همه آمدند و نیامد و رفتند و نیامد و نمی‌آید و نخواهد آمد، دوست معمولی بودیم! به وقت شرعیِ قرارِ یک هزار و سیصد و چندم و به حرمت پیام‌های نرسیده و تماس‌های رد شده و گریه‌های شبانه و زخم‌های روی زخم آمده و جراحت های جذام شده و خاطرات نداشته و یادگاری‌های نداده و دوستت دارم‌هایی که باورم نشد و به حرمت چشم‌انتظاری‌ها و این تنهایی بی‌پایانِ ابدی... ما هنوز هم دوست معمولی هستیم! -1252.
۱۳ مرداد ۱۴۰۱