هدایت شده از مَیسون🌱
دو روز است که مدام دارم می نویسم. ویراستاری محتوایی یک مجموعه داستان را پیشنهاد دادند. آزمون داشتم و بعد از آزمون، پیام دادم که قبول است و بررسیاش میکنم فایل را که باز کردم اولین داستان در مورد سید حسن عزیز بود با اینکه شنبهی دیگر هم مجدد آزمون دارم اما نتوانستم بگذرم از نوشتن این داستان.
این عکس برای ۶ صبح است. وقتی بچهها خواب بودند. خواندم و نوشتم و باز هم خواندم و نوشتم.😭
درد داشت. فهمیدن سختیهایی که سید عزیزم در زندگیاش کشیده است درد داشت. مردی که اسطوره و قهرمان روزهای نوجوانیام بود. اگر ساعتها به چهرهی محجوباش خیره میشدم از نور سیر نمیشدم.
همینحالا هم با درد مینویسم. بغض دارد خفهام میکند😭
کاش کلمهی خوبی نیست اما کاش میان ما بودی. باورم نمیشود.
داغ حاج قاسم هنوز سرد نشده
چطور داغ تو را تحمل کنیم؟؟؟
#ترنمات
@maysoon