eitaa logo
خرمن کلمات _ مسعود آذرباد
101 دنبال‌کننده
152 عکس
5 ویدیو
5 فایل
یادداشت‌های یک نویسنده و ویراستار داستان شهریوری! اینجا درباره نوشتن و ادبیات حرف می‌زنم، متن‌خوانی و پادکست‌های روایت هم داریم. ارتباط با ادمین @azarbadirr
مشاهده در ایتا
دانلود
خرمن کلمات _ مسعود آذرباد
سرکار خانم حیدر از اعضای خوب کانال یک یادداشت درباره یکی از نکات خواندن مطلبی را برای من فرستاده بود
توصیه‌های مردانه برای دنیای زنانه دیروز مطلبی خواندم از آقای آذرباد که در کانال خود توصیه‌هایی را برای نویسندگان جوان می‌نویسند. شخصا از نظرات ایشان استفاده‌های زیادی میکنم (اصولا برای همین عضو کانالشان هستم!) اما مطلب دیروز من را قلقلک داد که به مناسبت امروز این چند خط را بنویسم. ایشان در نکته‌ای نوشتند که برای مطالعه مراقب باشید که نور کم یا زیاد نباشد، چون کیفیت نور تاثیر مستقیمی بر کیفیت و کمیت مطالعه شما دارد و ایضا حواستان هم به دمای اتاق باشد که خواب آلوده یا سرماخورده نشوید. در درستی این حرف که هیچ شکی نیست. منتها نکته اینجاست که این توصیه به منی که با افتخار و شکر به درگاه الهی مادر یک کودک ده ماهه هستم فقط یک لبخند ژکوند بر لبم می آورد. کیفیت مطالعه من چگونه است؟ اولا تا می شود موبایل. چرا؟ چون تنها وقت مطالعه بنده موقع خواب کودک است فلذا نگه داشتن کتاب موقع خواباندن کودک خیلی دست‌و‌پا گیر است. دوم اینکه صدای ورق زدن کتاب می‌تواند در همان موقع نامناسبی بلند شود که بچه خوابش سبک شده و تمام برنامه ریزی شما به لقاءالله بپیوندد. سوم اینکه خدایی نکرده اگر کتاب چاپی در زمان نامناسب و مکان مناسب قرار بگیرد... خب با کتابی که با احتیاط ورق زدید تا خش نیفتد خداحافظی کنید. آخرین کتاب چاپی من که برای ارائه مجبور شدم موقع بیداری در دستم بگیرم جلدش کنده شد و صفحاتش مچاله شدند. چهارم اینکه همان موقع که همه جا ظلمات محض است به سمت نور شتافتن می‌تواند تمام برنامه ریزی را به مرز انفجار برساند. حالا اگر از شانس بد ما کتاب خواندنش لازم بود و الکترونیکی موجود نبود چاره چیست؟ چراغ قوه گوشی در حالیکه با یک لایه نازک از کاغذ یا پارچه، نور را به حداقل رسانده‌ام و زاویه‌ام را طوری گذاشته‌ام که بچه اگر بیدار شد فکر کند مامان پشت به او خوابیده‌است، نه اینکه خدایی نکرده وقتی برای خودش پیدا کرد و نی‌نی در انجام رسالت نی‌نیانه‌اش کوتاهی کرده. شاید برایتان خنده‌دار باشد اما من نه تنها موبایل بلکه حتی لپتاپ را به محض بیدار شدن بچه به زیر تخت پرت کردم، چون فقط کافیست که بچه احساس کند الان یک نفر بیدار است تا او هم به جمع بیداران بپیوندد. این همه سیاهه کردم، وقت شما را در روز عیدی گرفتم که بگویم یک نکته خاص به درد من نمی خورد؟ خیر! مسئله اینجاست که از این نکته ها به کرات در زیست مردانه نویسندگی مشاهده میشود که تکرار آنها باعث میشود زنان نتوانند به زیست خاص خود برای نوشتن برسند. آقای امیرخانی در وبلاگشان نوشته بودند که با پیژامه ننویسید و برای نوشتن میز کار مخصوص داشته باشید و .... خب راستش این توصیه هر بار جلوی چشمم می آید وقتی از شدت خستگی روز کمرم دیگر نمی‌تواند وزنم را تحمل کند و در راحت‌ترین لباس ممکن روی تخت لم می‌دهم که تا وقتی‌که چشمانم به زور باز است سعی کنم به مقرری نوشتن هر روز برسم. من فقط در پیژامه می‌توانم بنویسم. اما ماجرا آن طرف جالب‌تر است. یعنی تجربیات زنان نویسنده. آگاتا کریستی، ملکه جنایی نویس جهان میگوید که موقع ظرف شستن بهترین زمان برای ریختن یک طرح جدید است. من فکر میکنم این حرف را همه زنان نویسنده با پوست و گوشتشان درک کرده‌اند. برای من چند بار پیش آمده که اطرافیان از من خواستند بگذارم انها ظرف بشورند و من مودبانه گفتم: خیلی ممنون، میخواهم به داستانم فکر کنم! در ادامه این زیست زنانه/مادرانه نویسندگی می‌خواهم به تجربه ای از خانم دبورا هالورسون اشاره کنم که در کتاب نوشتن داستان نوجوان برای دامیز گفتند. مطالب این کتاب را من در دوره‌ها و خدمت اساتید مختلف یاد گرفته بودم و عملا کتاب از جهت آموزشی چیز جدیدی برای من نداشت، ولی نکته‌های ریز زندگی شخصی ایشان به من اندازهٔ یک دوره فشرده انرژی تزریق کرد. ایشان وقتی سه‌قلوهایشان را برای گردش عصرانه روی کالسکه می‌گذاشتند و برای گردش بیرون می‌رفتند آن موقع فرصت داشتند تا رمان/داستان/ ایده‌هایشان را بگویند و بعدا بنویسند. به این ترتیب که زنگ می‌زدند به خانه‌شان و برای خودشان پیام صوتی می‌فرستادند و داستانشان را تعریف می‌کردند. شب وقتی بچه‌ها خواب بودند موقع پیاده کردن صوت‌ها و نوشتن داستان بود. حالا این توصیه به درد من نخورد چون اساسا با صوت میانهٔ خوبی ندارم ولی ابتکار ایشان برای حل مسئله جالب توجه بود و خب برای خودم اسباب شرمندگی داشت. وقتی یک مادر با سه‌قلوی پسر می‌تواند بنویسد قاعدتا من با یک دختر نوپا هم می‌توانم. واضح است که این متن مرثیه‌ای برای نبود ارتباط بین نیمکره چپ و راست آقایان نیست، بلکه همه این حرف‌ها را به شما گفتم تا به خودم این را بگویم: آن نویسندۀ معروفی که با کتاب‌هایش حال کردی و سر کلاست آمد و گفت، یک نویسندهٔ خوب نمی‌تواند یک خاله خوب، عمه خوب، محقق خوب یا حتی پدر خوب باشد از دنیای خودش حرف زده. نه اینکه زنان سوپرمن هستد