eitaa logo
بچه حزب اللهی
5.5هزار دنبال‌کننده
7.7هزار عکس
6.5هزار ویدیو
19 فایل
🌺بسم الله الرحمن الرحیم 🌺 ⚜️کانال » بچه حِزبُ اللّٰهی 💛 فَإِنَّ حِزبَ اللَّهِ هُمُ الغالِبونَ💛 خبر وتحلیل کم ولی خاص . سیاسی ونظامی . داخلی وخارجی . جبهه مقاومت. 🌹 ادمین: @Pirekharabat313 تبلیغات: @Amirshah315 لینک کانال: @BACHE_HEZBOLLAHI
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آخرین پیام یک جنگنده غیور مقاومت فلسطین به والدینش: من محاصره و زخمی شدم. این آخرین لحظات من است. من همه شما را دوست دارم. مادرم مرا ببخش، از من راضی باش. مادر و پدرم دوستتان دارم و انشاءالله در روز قیامت شفاعتتان خواهم کرد @BACHE_HEZBOLLAHi
بچه حزب اللهی
داستان«ماه افتاب سوخته» #قسمت_چهل_پنجم🎬: عابس کشته میشود،ناگاه جَون که غلام سیاهی ست اهل سودان و غلا
🌹داستان های جذاب و واقعی🌹۲ 🌹: داستان«ماه آفتاب سوخته» 🎬: اسلم که شهید میشود، انس بن حارث که بیش از هفتاد سال سن دارد و روزگاری در لشکر و دوشادوش پیامبر شمشیر میزده، دلش دلبری برای خدا و مولایش را میخواهد، پس رخصت میگیرد و امام با لبخند مهربانی میفرماید:«ای شیخ، خدا از تو قبول کند» انس پارچه ای بر ابروان پر پشت و سفید میبندد و شالی هم به کمرش، انگار که نه هفتاد سال و بلکه نوجوانی تیزپاست، به میدان میشتابد و همزمان با حمله رجز می خواند« آگاه باشید که خاندان علی بن ابیطالب پیرو خدا هستند و بنی امیه پیرو شیطان» انس عاشق مولایش علی ست و نام علی رمز جنگیدن این پیر جنگاور شده، پیش میرود و کافران را میکشد و پس از جنگی شجاعانه او هم به دیدار معبود میشتابد در حالیکه محاسن سفیدش با خون سرش خضاب شده.‌.. اینک نوبت وهب است، همو که با همسرجوان و مادرش، تازه به دین اسلام درآمدند. وهب اجازه میدان میگیرد و بر سپاه دشمن یورش میبرد و مادرش در حالیکه اشک شوق میریزد، هنرنمایی فرزندش را به نظاره نشسته... عده ای را به خاک و خون کشیده و خود هم زخمی شده، وهب برمیگردد و به مادر میگوید: حال از من راضی شدی؟ مادر با لحنی قاطع میگوید :نه! همگان تعجب میکنند و مادر ادامه میدهد:پسرم وقتی از تو راضی میشوم که در راه حسین کشته شوی.. انگار خداوند تمام عظمت ها را می خواهد به یکباره در صحرای کربلا به تصویر کشد..مادری با مرگ جگر گوشه اش از او راضی میشود!! و خوب میداند که این مرگ زندگی ابدی زیبایی را برای او و فرزندش در پی دارد‌ همسر وهب که او هم به تاسی از شوهرش تازه مسلمان شده و هنوز دلش در گرو مهر شوهرش است میگوید:وهب مرا به داغ خود مبتلا نکن.. حال وهب بین دو راهی گیر کرده، عشق همسر جوانش یا عشق حسین و خدایش؟! و شیر پاکی که خورده او را به بهترین راه،راهنمایی می کند، او عشق عالم هستی را برمیگزیند و سر به آستان ارادت حسین میساید و دوباره به میدان برمیگردد. سپاه شمر او را دوره میکند، این شیرجوان دشت کربلا تعدادی را به درک واصل میکند و سپس سپاه شمر هر دو دستش را قطع میکند و سپس او را از نفس می اندازند و سر وهب را جدا میکنند و در دامن مادر وهب می اندازند و منتظرند که مادر وهب آه و ناله و گریه سر دهد، اما این شیرزن تازه مسلمان، انگار اسلام را بهتر از کهنه مسلمانانی که در مقابل خون خدا قد علم کرده اند میشناسد، سر فرزند را برمیدارد و میبوسد و با لبخند میگوید: من از تو راضی ام که پیش خدا و رسولش مرا سرافراز کردی و سپس از جا برمی خیزد، به سمت خیمه میرود و عمود خیمه را میکشد و با همان چوب به سپاهیان شمر حمله میکند و دو سرباز را میکشد...همه مبهوتند از حرکت مادری که در داغ جوانش است، اینجاست که امام میفرماید:«ای مادر وهب! به خیمه ها برگرد خدا جهاد را از زنان برداشته» او به خیمه برمیگردد اما به مقصود نرسیده چون می خواست آنقدر از سربازان بکشد تا جانش را فدای حسین زهرا نماید و کشته شود، امام که خوب میداند مادر وهب چه فکری در سرداشت رو به او میفرماید:«تو و پسرت روز قیامت با پیامبر خواهید بود» و چه مژده ای زیباتر و والاتر از این... آفتاب آسمان خبر از ظهر داغ میدهد و ابوثمامه نگاهی به آسمان میکند و نزد امام میرود و لبهای ترک خورده امام داغ دلش را تازه میکند و میگوید:جانم به فدایت!دوست دارم آخرین نماز را با شما بخوانم، اذان ظهر نزدیک است» امام خیره در چشمان مردی که خیره در مدار آرامش زمین است،میشود و میفرماید:«نماز را به یادمان انداختی، خدا تو را درگروه نمازگزاران قرار دهد» امام رو به سپاه کوفه میکند و از آنها می خواهد برای اقامه نماز لحظاتی جنگ را متوقف کنند، یکی از فرماندهان سپاه به نام ابن تمیم فریاد میزند:«مگر شما نماز هم می خوانید؟! نماز شما که پذیرفته نیست» با این حرف، غربت حسین همرنگ غربت پدرش علی میشود، چرا که زمانی خبر شهادت امیرالمومنین در محراب مسجد به گوش مردم شام رسید آنها با تعجب می گفتند: مگر علی نماز هم می خواند؟! حبیب که دلش از این حرف به درد آمده فریاد میزند:آیا گمان میکنی نماز پسر پیامبر قبول نمی شود نماز نادانی چون تو قبول است؟! ابن تمیم به سمت حبیب حمله ور میشود، حبیب از امام رخصت میگیرد و به سمت او میتازد. غیرت حبیب بن مظاهر به جوشش افتاده کسی جلودارش نیست، با یک حرکت ابن تمیم را سرنگون میکند و سپاهش حبیب را دوره میکنند و حبیب در میان میدان مشغول دلبری از خدا و ملائک میشود، میتازد و میکشد و میگوید: من حبیب هستم، من یکه تاز میدان جنگم!مرگ در کام من همچون عسل است.. حبیب آنقدر از سپاه دشمن میکشد که همه را متعجب میکند و سپس در حلقه محاصره میافتد و سرانجام سر حبیب بر گردن اسبش آویخته میشود، او میرود تا در ملکوت نماز ظهر را پشت سر رسول الله به جا آورد. ادامه دارد... به قلم:ط_حسینی 🤲🌹🤲🌹🤲🌹🤲🌹
بچه حزب اللهی
داستان«ماه افتاب سوخته» #قسمت_چهل_پنجم🎬: عابس کشته میشود،ناگاه جَون که غلام سیاهی ست اهل سودان و غلا
داستان«ماه آفتاب سوخته» 🎬: اینجا هُرم داغ پیچیده، انگار زمین و زمان آتش گرفته اند، امام می خواهد آخرین نمازش را به جا آورد، نماز ظهر یا همان نماز خوف که در هنگام جنگ می خوانند و دو رکعت بیشتر نیست، عمر سعد نیشخندی می زند و میگوید: بگذارید نماز بخوانند، این روباه مکار، می خواهد حسین را هنگامی که به نماز ایستاده از نفس بیاندازد تا این غائله ختم شود، اما امام از نیتش باخبر است. امام به نماز می ایستد و یاران و جوانان بنی هاشم و اهل حرم پشت سر این آفتاب عالم افروز به نماز ایستاده اند و رباب هم پشت سر دلبر ایستاده و خوب میداند این آخرین نمازی ست که قامت حسینش را در رکوع میبیند... اشک در چشم ها حلقه زده، یکی از یاران امام به اسم سعیدبن عبدالله پیش روی امام ایستاده تا اگر کسی خواست با تیری حسین را نشانه رود، با تمام جان و تن، تیر را نوش کند تا نمازحجت خدا تمام شود، او راست قامت ایستاده بود تا نماز ناطق، آخرین کرنشش را بر درگاه معبود نماید و سپس به مسلخ عشق رود و ذبح عظیم به درگاه پروردگار ارزانی شود. نماز دلبر و دلدار تمام شد و عاشق دلسوخته در حالیکه سیزده تیر بر بدنش فرو رفته بود، بر زمین افتاد و خوشحال بود از اینکه تا انتهای این نماز خوف طاقت آورده، امام سر سعید را روی دامن گرفت و سعید بریده بریده گفت:ای پسر رسول خدا! آیا به عهد خود وفا کردم؟! اشک در چشمان امام مظلوم حلقه زد و فرمود:«آری! تو در بهشت پیش من خواهی بود» چشمان سعید بسته شد و میرفت تا در ملکوت در جوار یاران شهیدش ادای نماز ظهر عاشورا نماید. نماز تمام شد و زهیر نزد امام آمد و رخصت میدان گرفت...او بیست روز بیشتر نیست که در جرگه شیعیان قرار گرفته و عجب خوش عاقبتی داشت، زهیر شمشیر را دور سرش می چرخاند و میگفت: من زهیرم که با شمشیرم از حریم حسین پاسداری می کنم صدای او لرزه بر اندام سپاه دشمن می اندازد و شمشیرش چون داسی علف های هرز را درو می کند. زهیر با لب تشنه انقدر می جنگد که بالاخره در حمله ای دسته جمعی او هم ملکوتی میشود. با کشته شدن زهیر، کل یاران امام کشته میشوند آنان عهد کرده بودند که تا زنده اند اجازه ندهند کسی از جوانان بنی هاشم و فرزندان پیامبر به جنگ رود و کشته شود. حال امام پنجاه یار باوفا را از دست داده، چشم سپاه دشمن به حسینِ تنهاست که ناگهان نوجوانی رجز خوان جلو می آید و اذن میدان میگیرد، نوجوانی که مادرش با دست خویشتن لباس رزم برتن او کرده مادر در گوشش خوانده: روا نیست که تو زنده باشی و حسین بی یاور بماند امام او را میشناسد و با لبخندی حزین میفرماید: ای عمرو بن جناده، تو نوجوانی بیش نیستی، پدرت در حمله صبح کشته شده و مادرت توان داغ دیگری ندارد، برگرد به نزد مادرت که باید کنار و مراقب او باشی.. آن نوجوان سر به زیر می افکند و میگوید: نه، مولای من! مادرم خودش ، مرا فرستاده برای رزم، او دفاع از حریم شما را شرط رضایت خودش از من نموده و من دوست دارم در رکاب شما سربازی کنم.. عمرو آنقدر اصرار می کند و نگاه های خیره مادر عمرو آنقدر پر از التماس و تمناست که امام می پذیرد. عمرو به میدان می رود و چنان رجز خوانی می‌کند و شمشیر میزند که همه را مبهوت کرده و لبخند به لبان مادر نشانده.. ناگهان گروهی او را محاصره میکنند و گرد و غباری به هوا بلند میشود،اندکی بعد، سایه سیاهی از داخل گرد و غبار بیرون می آید و سر عمرو را پیش روی مادرش می اندازد. مادر سر نوجوانش را به سینه میگیرد و بر پیشانی او بوسه میزند، حتی زجه ای کوتاه نمیزند تا مبادا حسین غریب شرمسار شود بلکه میگوید: آفرین برتو ای فرزندم!ای آرامش قلبم، مرا در پیشگاه خدا سرفراز کردی و به همین کلام بسنده نمی کند، مادر عمرو از جا برمیخیزد و به سمت سپاه کوفه می رود، او می خواهد حادثه ای شگرف بیافریند...حادثه ای که در تاریخ بماند و به همگان گوشزد کنند، در دامان این شیرزنان، شهدا پرورش می یابد و از دامن این زنان است که مردان به معراج میروند و یک زن واقعی و آزاده چنین است. مادر عمرو روبه روی سپاه دشمن میایستد و سر پسر نوجوانش را به سمت سپاه پرتاب میکند و میگوید: ما چیزی را که در راه خدا داده ایم پس نمیگیریم... و این است از عظمت های تابلوی بی بدیل عاشورا...و این است عمق عشق پاکی که ملائک آسمان حسرتش را می خورند ادامه دارد... 📝به قلم:ط_حسینی 🌿🖤🌿🖤🌿🖤🌿🖤 @BACHE_HEZBOLLAHi
اسرائیل کشور یک کشور نیست، یک اردوگاه نظامی است 🔹پ.ن: بی اهمیتی کمیته بین المللی المپیک به حضور ورزشکاران رژیم کودک کش صهیونیستی در المپیک ۲۰۲۴ پاریس @BACHE_HEZBOLLAHi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♻️ برای آخرین و شدیدترین فتنه‌های آخرالزمانی، خودتان را آماده کنید! @BACHE_HEZBOLLAHi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥کلاهبرداری مثلثی چیست؟ 🔸در این نوع کلاهبرداری، مجرم با بازنشر آگهی فروش فرد دیگری (فروشنده واقعی)، برای خود مشتری پیدا می‌کند و زمانی که مشتری قصد واریز وجه را دارد، مجرم که همزمان با فروشنده واقعی به عنوان خریدار ارتباط برقرار و اطلاعات او را دریافت کرده است، شماره کارت صاحب اصلی آگهی را به او می‌دهد. 🔸بعد از واریز وجه، مشتری که تصور می‌کند مجرم یک فروشنده واقعی است، فیش واریزی را برای او ارسال می‌کند اما هر چه منتظر می‌شود، خبری از ارسال جنس خریداری شده نمی‌شود. چه اتفاقی افتاده؟ در واقع مجرم با دریافت فیش واریزی مشتری، آن را برای فروشنده واقعی می‌فرستد و خود را خریدار معرفی می‌کند، فروشنده نیز که از همه این اتفاقات بی خبر است، جنس را برای مجرمی که خود را خریدار معرفی کرده ارسال می‌کند. @BACHE_HEZBOLLAHi
🔴 گزارشی در روزنامه الجریده کویت: به گفته یک منبع ارشد در نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، ایران بمب های الکترومغناطیسی خود را به حزب الله تحویل داده است که می تواند سیستم های ارتباطی را فلج کند و رادارها را از کار بیاندازد. @BACHE_HEZBOLLAHi
🌐 طرح سناتور جمهوری‌خواه برای جلوگیری از صادرات نفت ایران سناتور جمهوری‌خواه سنا طرحی را ارائه داده تا به منظور جلوگیری از فروش نفت ایران، آن دسته از شرکت‌ها و کشورهایی که نفت ایران را خریداری می‌کنند، تعرفه پرداخت کنند. @BACHE_HEZBOLLAHi
🔴وزارت دفاع آذربایجان: بار دیگر به ارمنستان و حامیان آن هشدار می دهیم که از قصد ایجاد یک کانون جدید جنگ در قفقاز جنوبی خودداری کنند. اگر این گونه اقدامات تحریک آمیز علیه کشورمان متوقف نشود، اقدامات تلافی جویانه مناسب به منظور دفاع از خود با استفاده از تمام ابزارهای موجود در زرادخانه نیروهای مسلح جمهوری آذربایجان انجام خواهد شد. 🔴وزارت دفاع ارمنستان: داشتن ارتش آماده جنگ حق حاکمیت هر کشوری است و ارمنستان هدف دیگری جز حفاظت از قلمرو شناخته شده بین المللی خود را دنبال نمی کند. @BACHE_HEZBOLLAHi
نتانیاهو رفت آمریکا اجازه جنگ علیه لبنان و حمایت کامل آمریکا و بقیه رو گرفت دنبال ایجاد یه گروه بر علیه ایرانم بوده که بعدا در موردش حرف میزنیم ... ⭕️🖊برای آخرین و شدیدترین فتنه‌های آخرالزمانی، خودتان را آماده کنید ... 🚨منظور از فتنه و اتفاقات بیشتر اعتقادی هست ولی خب اتفاقات خاص هم کم نداریم ، گفتنش الانش صرفا ذهنتون رو درگیر میکنه و عقب افتادنش سردتون میکنه تو وقت خودش بگیم بهتره ‼️نظر منو بخواید همچنان بچسبید به زندگیاتون هرکسی هر نوع شرایطی که داره زندکیشو کنه پیشرفتشو کنه با الویت قرار دادن خدا و ایمانتون وتبعید از فرامین ولی بقیش خودش پیش میاد 📣بهتره از فرصت تا هست استفاده کرد ... 🔔یکی از اتفاقاتی که رد خور نداره جنگ بزرگ و خفنی که برای خاورمیانه آماده کردن ، قشنگ متفاوت با تمام جنگا البته دامن گیر اروپا هم میشه ... @BACHE_HEZBOLLAHi
🔔خودمون این حد از گرما دیگه در توان خورشید نیست خدا درهای جهنم رو به روی ما باز کرده😄 ... هفته دیگه از شنبه تا دوشنبه رو سعی کنید کم تر بیرون برید شدت گرما و فلان خورشید زیاده ممکن ضرر داشته باشه براتون البته به جز شمالی های عزیز که آب و هواشون ردیف مث همیشه 😄 ... یعنی این عکسایی که از محل زندکیتون تو شمال میفرستید قشنگ دل آب میکنه 😄 آدم پاشه قید همه چیز بزنه بیاد شمال زندگی کنه این چار روز آرامش قبل طوفان هارو 😄 @BACHE_HEZBOLLAHi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔘‍  پرچم، مردم، قاسم سلیمانی... لحظاتی از پشت صحنه‌ی گفتگوی تفصیلی رسانه KHAMENEI.IR با رئیس‌جمهور منتخب دکتر مسعود پزشکیان ☝ این مصاحبه فردا جمعه منتشر می‌شود. @BACHE_HEZBOLLAHi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚨صحنه های از دنیای آخرالزمانی 🔘‍ تخریب گسترده ناشی از آتش سوزی جنگلی در جاسپر، کانادا. @BACHE_HEZBOLLAHi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌طبقه بندی خواص در کلام رهبر معظم انقلاب 🔹خواص طرفدار حق، دو دسته‌اند: اول، کسانی که به خاطر دفاع از حق، و راه خدا، در صورت لزوم از منافع دنیایی خویش می‌گذرند. 🔹گروه دوم، کسانی که حق را می‌شناسند، اما دل به دنیا سپرده‌اند، و در مقابل دنیا، یعنی پول، خانه، شهوت، مقام، شهرت، پست و مسئولیت، پایشان می‌لرزد. 🔹وقتی اکثریت جامعه از دسته دوم باشند، حسین‌های زیادی به قتلگاه کشیده خواهند شد. امثال بنی‌امیه بر مردم مسلط می‌شوند. و امامت به سلطنت تبدیل خواهد شد! 🔹دوران لغزش خواص طرفدار حق از حدود ۷ سال پس از رحلت پیامبر، شروع شد،  وقتی که در تقسیم بیت المال، برای خواص جامعه، حق ویژه‌ای قائل شده و طبقه‌ی اشراف سیاسی را به وجود آوردند. 🔹اگر ۲۵ سال فاصله‌ی بین زمان پیامبر و امیرمؤمنان وجود نداشت، امام علی هیچ مانعی، برای هدایت جامعه‌ی پیش روی خود نداشتند. 🔹اما جامعه‌ای که علی(ع) با آن روبرو شد، به طور کامل از جهت پیامبر، منحرف و دگرگون شده‌ بود. چرا که اکثریت خواص جامعه، آخرت خود را فدای دنیای خود کرده بودند. @BACHE_HEZBOLLAHi
46.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔘‍ رونمایی یگان فاتحین سپاه تهران بزرگ از دسته ریز پرنده ها همراه با عملیات مبارزه با تروریسم @BACHE_HEZBOLLAHi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بچه حزب اللهی
🔴وزارت دفاع آذربایجان: بار دیگر به ارمنستان و حامیان آن هشدار می دهیم که از قصد ایجاد یک کانون جدید
🚫رئیس شورای امنیت ملی روسیه : امیدواریم ارمنستان راهی که اوکراین انتخاب کرد را در پیش نگیرد و صبر روسیه را آزمایش نکند . ⭕️🖊رفقا فکر نکنید چون اذربایجان دشمنمونه ، پس ارمنستان رفیقه نه ! جفتشون به یک اندازه خطر افرینن! اذربایجان سگ اسرائیل شده ، ارمنستان (پاشینیان) سگ امریکا جفتشون ب یک اندازه میتونن دردسر ساز باشند! @BACHE_HEZBOLLAHi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔘‍ انگلیسی،منچستر،رفتار خشونت آمیز پلیس فرودگاه با مسلمانان .... @BACHE_HEZBOLLAHi
🔴تگزاس و رگبار زلزله در ۴۸ ساعت گذشته ... گسل نیومادرید درحال بیدار شدن @BACHE_HEZBOLLAHi
بچه حزب اللهی
داستان«ماه آفتاب سوخته» #قسمت_چهل_هشتم 🎬: اینجا هُرم داغ پیچیده، انگار زمین و زمان آتش گرفته اند، ام
داستان«ماه آفتاب سوخته» 🎬: آخرین یار امام هم به مسلخ عشق رفت و حال امام تنهای تنها شده، امام مانده و هیجده یار از جوانان بنی هاشم... امام با اشک نگاهی به جمع یاران به خاک و خون خفتهٔ خود نمود و نگاهی به سپاه عمر سعد، همانها که برایش نامه نوشتند، ایشان را دعودت کردند و بعد هم به رویش شمشیر کشیدند و کمر به قتلش بستند، آیا دوباره ندای هل من ناصر سر می دهد؟! این جماعت دنیا طلب که زر و زیور دنیا کورشان کرده، ندای یاری خواهی امام را نمی شنوند، در همین حین صدای روحبخشی به گوش امام رسید: بابا! به من اجازهٔ میدان میدهید؟ امام بر می گردد و علی اکبر را مینگرد، همو که از همه شبیه تر به پیامبراست،همو که هر زمان خاندان بنی هاشم، هوای رسول را میکردند از علی اکبر می خواستند که در پیش چشمشان قدم بزند تا آنها سیر رسول را ببیند آخر علی اکبر در صورت و سیرت در قامت و رعنایی با رسول الله مو نمیزند.. حسین با اشک در چشم اجازه میدان میدهد، علی اکبر به سمت اسبش می رود، زینب میبیند که علی می خواهد به میدان برود و میفهمد که این آخرین دیدار خواهد بود، پس بر سرزنان جلو میرود، افسار اسب علی اکبر را در دست میگیرد و میگوید: بگذار سیر ببینمت ای شبیه ترین به پیامبر، ای میوهٔ دل حسینم... رباب پیش می آید، رقیه می دود ، سکینه به شتاب خود را میرساند، خدای من اینجا قیامت کبری به پا شده... انگار حرم حسین دل از علی نمی کنند، دوره اش کرده اند تا لحظه ای بیشتر او را ببینند..رباب اشک ریزان نگاهی به علی اکبر می کند و دست به گونهٔ علی اصغر که در آغوشش انگار از شدت عطش بیهوش شده میکشد، گونهٔ علی اصغر همچون صحرای کربلا داغ است، اشک از چشمان رباب روی گونه علی اصغر میریزد و زیر لب زمزمه میکند: خوشا به حال لیلا که پسری دارد تا در راه حسین فدا کند، کاش تو هم بزرگتر بودی علی... رقیه با لب تشنه شیرین زبانی ها می کند برای علی اکبر، علی اکبر خم میشود و در گوش رقیه چیزی می گوید، رقیه لبخندغمگینی میزند و به پدر نگاهی می کند، زینب نگاهش به این صحنه می افتد و گویا سخن ناگفته علی را متوجه شده ،افسار اسب از دستش رها میشود...آری حسین تنها و بی یاور مانده و علی اکبر باید یاور شود برای وجود نازنین حجت خدا.. علی اکبر بیش از این تاب نمی آورد،آخرین نگاه را به حرم می کند و شتابان به میدان رزم می رود...با لب تشنه و عطشی شدید، آنچنان میتازد و کافران را درو می کند که همگان انگشت حیرت به دهان میبرند، سالخوردگان سپاه کوفه که پیامبر را دیده اند، فریاد میزنند، به خدا که محمد زنده شده و اینک در رکاب حسین شمشیر میزند، این محمد است که از بهشت بر زمین نزول اجلال کرده.. و در این هنگام حسین دست به دعا بلند میکند: خداوندا شاهد باش که من جوانی را به سوی این سپاه میفرستم که هرگاه دلتنگ پیامبر میشدیم او را نگاه میکردیم. انگار می خواهد بگوید، درست است در صحرای عرفات نماندم و قربانی ندادم اما این اولین قربانی حسین است و هنوز قربانی ها در پیش است. علی اکبر رجز می خواند و دشمن را از دم تیغ میگذراند و پدر هنرنمایی پسرش را می بیند و بیش از قبل دلتنگ او میشود. علی اکبر که دلش به دل پدر گره خورده، گویا این دلتنگی را حس می کند، به سمت پدر می آید، لبان ترک خورده اش شاهدی بر تشنگی اوست، حسین زبان خویش در دهان علی میگذارد و میگوید: تا لحظاتی دیگر از دست جدت رسول خدا از آب حوض کوثر سیراب خواهی شد.. و زبان داغ پدر به علی میفهماند او هم سخت تشنه است.. علی اکبر به میدان برمیگردد، عمر سعد که از جنگ دقایقی قبل علی هم وحشت زده شده و هم کینه به دل گرفته، چرا که تعداد زیادی از لشکرش را این جوان، یک تنه به درک واصل کرده، دستور می دهد که علی را دوره کنند، سربازان دور شبه پیامبر را میگیرند و هر کس با هر چه در دست دارد به او حمله میکند، سرانجام پیکر ارباًاربای علی بر زمین می افتد، علی اکبر از گوشه چشم به سمتی که حسین ایستاده نگاه میکند و میگوید: بابا! خدا حافظ و با لبخندی چشمانش بسته میشود ، انگار که می خواهد بگوید من هم اکنون سیراب سیرابم چرا که رسول الله به من جامی از آب بهشتی داده... حسین شتابان خود را به بالین علی میرساند و کنار او زانو میزند، زینب که از علاقهٔ این پدر و پسر خبر دارد، به سرعت خود را به حسین میرساند تا پناه حسینش شود در این داغ عظیم.. حسین سر علی را به دامن میگیرد و همانطور که از او بوسه ای میگیرد میفرماید: بعد از تو دیگر زندگی را نمی خواهم اشک حسین جاری میشود، نانجیبی از سپاه کوفه میبیند و میگوید:شاد باشید کمر حسین را شکستیم...و انگار واقعا توان از حسین گرفته شده، چون نمی تواند علی را بغل بگیرد و به خیمه گاه ببرد، زینب به عقب اشاره می کند و حسین آرام میگوید: جوانان بنی هاشم بیایید...علی را بر در خیمه رسانید ادامه دارد... 📝به قلم:ط_حسینی 🌿🖤🌿🖤🌿🖤🌿🖤