بدون سانسور🇮🇷
🔴🔴مهمترین سوال کجا سرمایه گذاری کنیم. از پاسخ شفاف و عمومی به این سوال معذوریم، اما چندنکته مهم 1
منتظر سوالات شما هستیم
تا در کانال پاسخ داده بشه👇
@BDON_SANSORI
101.8K
وسط تحلیل این پیام بازرگانی هم خوبه 😂
2 نفر با ویولون دارن آهنگ مینوازند تو کوچه ما ☺️
ماه مبارک رمضان دیگه صبح زود نمیان، سر ظهر میان (کارشون رو بلدن تو زمانبندی اجرا چون بازار کارشون رو میشناسن )
البته بهتر بود برن جلوی سینما و مراکز خرید و شب هم جلو رستوران ها و کافه ها، چون اونجا بازدهی بیشتره
#سوال
چرا به ورود به بورس توصیه نمیکنید؟!
🔸 نگفتیم ورود نکنید، بلکه بهش نپرداختم تا سؤالات بیاد
✅ پاسخ: اولا بورس در حوزه اقلام اساسی نیست و بیشتر فاکتورهای افزایش تولید ناخالص داخلی رو ساپورت میکنه، اما رفاه عمومی رو به ارمغان نمیاره
و دوما هنوز مراجع روی بورس نظر شرعی و قطعی رو ندادن
وگرنه بله بورس هم یه پیشنهاد #خیلی خوبه واسه اونایی که نمیخوان تولید کنند و قصدشون خرید خونه بود که حداقل 100 تومن لازمه که بشه یه سرمایه گذاری قابل قبولی داشت با درآمد مناسب (البته خودتون مستقیم ورود نکنید و به کارگزار واگذار کنید)
پ.ن: برنامه آینده شخصی، ورود بخشی از سرمایه تولیدی به بورس تا 5سال آینده استو البته به شرطی که از حواله بازی خارج بشه. ان شاء الله
✅با #بدون_سانسور متفاوت بیاندیشید 👇
http://eitaa.com/joinchat/404946944Ceab6f2b794
بدون سانسور🇮🇷
#سوال چرا به ورود به بورس توصیه نمیکنید؟! 🔸 نگفتیم ورود نکنید، بلکه بهش نپرداختم تا سؤالات بیاد
#سوال 👆
✅ پاسخ
در پرانتز عرض کردیم که توی هر استان متفاوت هست.
مثلا اگه در خوزستان یا شمال کشور بودم، پرورش ماهی و برنج
اگه در شهرکرد و یاسوج و کردستان و قزوین و استانهای سردسیر بودم، قارچ و مرغ و...
اگه در شیراز بودم، بلدرچين و سویا و کلزا و...
هرچند برخی استانها مشترکند.
و موارد بالا کلی است و باید تخصصی مشاوره داده بشه
✅با #بدون_سانسور متفاوت بیاندیشید 👇
http://eitaa.com/joinchat/404946944Ceab6f2b794
🔴برخی مشاغل که توصیه میشه 👇
1. گوسفند و گاو (بازدهی بعد از 1تا 2سال گوشتی و شیری چندماه)
2. بوقلمون(گوشتی)
3. بلدرچين(گوشتی و تخم بلدرچين)
4. مرغ و تخم مرغ و جوجه کشی
5. تولید قارچ
6. پرورش ماهی و میگو
7. کشاورزی(که بسيار برکت داره)
8. صنایع تبدیلی کشاورزی(بازدهی بالا)
9. محصولات سنتی (لبنیات و روغن ها و...)
10. دانه های روغنی(غیر تراریخته)
لیست در حال تکمیل...
✅با #بدون_سانسور متفاوت بیاندیشید 👇
http://eitaa.com/joinchat/404946944Ceab6f2b794
بدون سانسور🇮🇷
#سوال چرا به ورود به بورس توصیه نمیکنید؟! 🔸 نگفتیم ورود نکنید، بلکه بهش نپرداختم تا سؤالات بیاد
برخی علمای کانال حمله کردن که چرا تایید کردی بورس رو
اولا تایید نکردیم و شرط گذاشتیم توش
دوما عرض کردیم که فعلا مراجع نظری ندادن
لذا من و شما نمیتونیم حرام یا حلال کنیم تا وقتی صاحب حکم نگفته و در جایگاه اعلام حکم نیستیم.
شخصی میتونیم نظر بدیم اما عمومی خیر
پ.ن: شرعیات رو فقط از مرجعتون بپرسید یا طلابی که شناخت کامل از نظر مرجعتون رو دارن که فقط بهتون منتقل کنه نه دستکاری و نظر شخصی
مثلا حضرت آقا منع نکردند و با رعایت شرایط شرعی اجازه میدن
بچه ها سوال موردی و شخصی نپرسید
قصد دادن مشاوره نداریم.
شرایط کلی بازار رو طبق واقعیت میگیم(نه رویاپردازی)
شما خودتون باید #عقل_معاش داشته باشید و باکمک مشاور مطمئن و متخصص، تشخیص بدین کجا برید، وگرنه اگه این عقل رو نداشته باشید تو هرکاری ورود کنید شکست میخورید
بدون سانسور🇮🇷
✅پاسخ نهایی سوال اول 👇 نرخ ارز بدون دخالت بازار متشکل ارزی در کانال 13.000 تا 16000 تا انتهای مرداد
#نکته
قیمت ارز در شرایط غیربحرانی از کانالی که عرض شد بالاتر نخواهد رفت
مگر اینکه جنگ بشه و مثلا مملکت بهم بریزه که شتر درخواب بیند پنبه دانه 😂
خلاصه #نگران_نباشید
لطفا در ارز و سکه سرمایه گذاری نکنید
کاری به سودش ندارم
اخلاقی نیست واسه 10% سود کمتر و بیشتر روی خون مردم سرمایه گذاری کنید.
✅با #بدون_سانسور متفاوت بیاندیشید 👇
http://eitaa.com/joinchat/404946944Ceab6f2b794
بدون سانسور🇮🇷
✅اطلاعیه تحلیل شماره #1398_5 بالاخره بعد از 4 ماه قانع شدیم که درباره بازار حرف بزنیم. موضوع: بر
رفتن به ابتدای تحلیل 👇
https://eitaa.com/BDON_SANSOR/11967
🔴لیست تحلیل های سال 98👇
https://eitaa.com/BDON_SANSOR/11657
May 11
بدون سانسور🇮🇷
#نکته قیمت ارز در شرایط غیربحرانی از کانالی که عرض شد بالاتر نخواهد رفت مگر اینکه جنگ بشه و مثلا
#سوال 👆
✅ پاسخ
در کشت کشاورزی یا باید دیتا 10 سال گذشته رو داشته باشید و بتونید روش تحلیل کنید و به کشت مورد نظر برسید
یا اینکه از سبد محصولات استفاده کنید
مثلا فلفل دلمه، پیاز، خیار، کلم، کاهو، گوجه وقتی 3تاش باهم باشه سوددهی داره(همپوشانی دارند)
🔹یه اصل نانوشته: محصولی که امسال گرون بوده رو سال بعد نکار(سال بعد همه میرن سمتش) و برو اونی که ارزونتر بوده رو بکار 😉
چون کشاورزی ایران هنوز سنتی است و بی در و پیکر
✅با #بدون_سانسور متفاوت بیاندیشید 👇
http://eitaa.com/joinchat/404946944Ceab6f2b794
هدایت شده از تنهامسیرآرامش 💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔷 تیزر زیبای دوره جامع اموزش زنبورداری 🐝🐝🐝🐝🐝
خردادماه ۱۳۹۸
✅ با تدریس دکتر عباس حق نگهدار
تنهامسیرآرامش
🌺 @IslamLifeStyles
خسرالدنیا و الآخره یعنی:
میلیاردها دلار سلاح بخری که ژاندارم منطقه شی، #إسرائيل رو برسمیت بشناسی!
قیمت نفت رو برا رضایت اربابت پایین بیاری! بعد پهپادای چهار تا #حوثي محاصره شده، تا ۸۰۰ کیلومتر توی خاکت جولان بدن و شرفت رو ببرن!
آخر سر هم بهت بگن گاو شیرده
#برخورد_اراده_ها
✅با #بدون_سانسور متفاوت بیاندیشید 👇
http://eitaa.com/joinchat/404946944Ceab6f2b794
بدون سانسور🇮🇷
دعای روز یازدهم ماه مبارک رمضان التماس دعا ✅با #بدون_سانسور متفاوت بیاندیشید 👇 http://eitaa.com/jo
دعای روز دوازدهم ماه مبارک رمضان
التماس دعا
✅با #بدون_سانسور متفاوت بیاندیشید 👇
http://eitaa.com/joinchat/404946944Ceab6f2b794
4_5944941590496675405.mp3
4M
🔊 تلاوت جزء دوازدهم قرآن کریم
🔹 از آیه 6 سوره «هود» تا آیه 52 سوره «یوسف»
✅با #بدون_سانسور متفاوت بیاندیشید 👇
http://eitaa.com/joinchat/404946944Ceab6f2b794
بدون سانسور🇮🇷
🔴ادامه از بالا👆 بعد ناهار خوردیم و خوش و بشای اولیه تموم شد داییم گفت خب با اجازه بریم سر اصل مطل
#روز_دوازدهم
#توکل_به_خدا
#قسمت_سوم
سلام عزیزان
بریم ببینیم آقا محمد ما داستانش به کجا رسید 👇
خواهش میکنم سیدجان با اجازه 😉
خب ماه محرم و صفر گذشت
تماس گرفتیم و قرار شد من و مامان و داداشم با خانومش بلند شیم بریم اصفهان و اونجا اولین جلسه خصوصی من و دخترخانوم برگزار بشه
آقا جاتون خالی بازم ناهار آماده کرده بودن ☺️
هم خواستگاری، هم جلسه اول ☺️
گفتن کجا میخواین صحبت کنید
پدردخترخانوم گفتن همین گوشه سالن
من گفتم اگه اشکال نداره تو اتاق خودشون (چون میخواستم نظمشون رو ببینم 😜)
خلاصه
رفتیم و 1.45 دقیقه درباره کلیات زندگی و نوع نگاه به همسر و توقعات و قناعت ها و اخلاق و... صحبت کردیم..
تو کتاب انتخاب همسر خونده بودم که سعی کنید تو جلسه اول چند سوال رو به چند مدل بپرسید و ببینید طرف مقابل تناقض داره یانه؟!
اما بنا شد اول ایشون سوال بپرسند و فک کنم با جلسه بازجویی اعضای ساواک مو نمیزد، از بس دقیق و حساب شده بود
منم که میدونستم چطور دارن مدیریت میکنند و چطور میخوان تناقض پیدا کنند
به 2 تا از سوالات یجوری پاسخ دادم که جلسه بعد باهاشون صحبت کنم و بنام این بود که اگه متوجه تناقضات من شد انتخابش کنم و ازدواج و اگه نشد، هم من جواب رد بدم(هان چیه ما مردا هم بله ناز داریم 😜)
تو پرانتز بگم که تصمیم من این شد که تا روزی که جواب بله رو عقلم به دلم نداد به ایشون نگاه نکنم و ایشون هم تو اتاق چادر رو از سرشون پائین آوردن و گفتند آقای.... بفرمائید میتونید به چهره من نگاه کنید و...
منم گفتم جسارت نباشه
میخوام اول عاشق فکرتون بشم بعد چهرتون(تجویز نمیشه، نگاه شخصیم بود)
گفتن بله، ولی حقتون اینه که ببینید
گفتم من از این حق تا روز بله عقلم به دلم میگذرم
(البته یه زیر چشمی رفتم و دماغ مبارک رو دیدم، خلاصه دماغه بدلم نشست😂) (آقا میگن لیلی سیاه بود)
حرفارو زدیم و اومدم بیام بیرون از اتاق
چون همه اون مدت 2 زانو نشسته بودم، پام سر شد و وسط اندرونی جلو آشپزخونه قفل کردم وایسادم
آقا آبروم رفت، مادر دخترخانوم زود برادر کوچیکه رو صدا زد که بدو دست آقا رو بگیر نخوره زمین😳☹️
اومدم تو پذیرایی یا بیرونی خونه دیدم داداشم داره افاضه میکنه و میگه حاجی ما تا آخر پشتش هستیم و..
منم گفتم نه حاجی من از این لیبرالها کمک نمیخوام، اینا یه 1000ی میدن، انتظار دارن 10.000 تومن دهنتو ببندی و از حق دفاع نکنی 😠
حاجی هم خوشش اومد از جملم و یه چنتا سوال از اوضاع کشور پرسیدن و تحریم های جدید آمریکا که مربوط به بانک مرکزی و بیمه میشدرو خواستن تحلیل کنم(یادتونه که بهمن و اسفند 90، بزرگترین و وحشیانه ترین تحریم ها علیه ایران در 2سال آخر احمدی نژاد اعمال شد و همون 2سالی که یهو همه چی گرون شد)
منم سریع تغییر لحن دادم و وارد فاز نخبگانی شدم و گفتم این تحریم ها واقعا سنگین هستند و خود اوباما هم اسمشونو گذاشته فلج کننده و.. تقریبا نیم ساعتی رو همین محور صحبت کردیم
داداش در اومد گفت اوووووه، ماشاءالله هر دو بزرگوار مث تیر و تخته میمونید و باهم هماهنگ هستید و چه دامادی بهتر از اين داماد 😃(خداییش کم حرف خوب میزد، ولی تا میگفت خوب جایی میگفت)
خلاصه گذشت و 2هفته بعد قرار بود 5شنبه ما مجدداً بریم اصفهان و...
منم اون سال مسئول راهیان نور دانشگاه بودم و میخواستم برم جنوب برا شناسایی و جانمایی حرکت کاروان و... سوار ماشین شده بودیم و تقریبا داشتیم تو اتوبان شهید کاظمی از تهران خارج میشدیم که دیدم پدر دختر خانوم تماس گرفتند
گفتند ما الان حرم امام هستیم
دیدم شما 2بار اومدین تا اصفهان
منم گفتم بخاطر کمک به این امر خیر اینبار ما بیایم تهران و اگه موافق هستید بیاین همینجا حرم امام جلسه دومتون رو بگیرید و صحبت کنید.(خداییش همچنین پدر دخترهایی کم داریم، راستی عروس خانوم هم دانشگاهی ما هستن)
آقا منم گفتم بزن بغل آقا
و جانشین رو گفتم برو همه جا رو اوکی کن و بهم خبر بده که من باید برم جلسه مهمی(آخه سکرت بود😁، میدونید که تا نشده نباید بگید).
منم سریع رفتم خدمتشون و گفتن کجا حرف میزنید
گفتم صندلی عقب ماشین خودتون(چون نمیخواستم تو ملاءعام صحبت کنیم و یسری قبح ها بشکنه و شاید کسی ببینه و...)
آقا همین که شروع کردم بسم الله و...
دخترخانوم گفتن ببخشید 2تا نکته
جلسه 2 جا تناقض داشتید(همون که من میخواستم)
منم درجه گفتم بله اینجا و اینجا و راستش عمدی بود و الان رسما اعلام میکنم که شما انتخاب من هستید 😁
اما ایشون گفتن، من هنوز کلی سوال دارم و باید بپرسم و خلاصه کلی سوال کردن و 1ساعت و نیمی شد تقریبا و ایشون هرچی میپرسیدن، من میگفتم خب خودتون هم جواب بدین و...
بالاخره تموم شد
ولی شیطون بازی من گل کرده بود
گفتم خب کی جواب میدین
گفتن فکر میکنم و جواب میدم
گفتم نه زمان تعیین کنید
✅با #بدون_سانسور متفاوت بیاندیشید 👇
http://eitaa.com/joinchat/404946944Ceab6f2b794
🔴ادامه 👇
بدون سانسور🇮🇷
🔴ادامه از بالا👆 بعد ناهار خوردیم و خوش و بشای اولیه تموم شد داییم گفت خب با اجازه بریم سر اصل مطل
🔴ادامه از بالا👆
گفتن 1ماه دیگه
گفتم ای بابا چقد زیادددد
نه 2 هفته دیگه که راهیان نور هم هستیم و حسابی با شهدا خلوت کردید
گفت آخه خیلی زوده
گفتم آخه فکر کردن به من اینقدا هم ارزش نداره که وقتتونو هدر بدین و لطفاً 2هفته دیگه جواب بدین
آقا من اینو گفتم
یه جمله گفتن که هنوز که هنوزه عاشق همون یه جملم
میدونید چی گفتن؟!
گفتن: چشم ☺️
آقا این اولین چشم زندگی من بود، آقا حالم جا اوومد گفتم خب جواب 2هفته دیگم رو گرفتم و انشاالله باهم شهید بشیم تو مسیر ولایت
آقا ایشون یه جمله دیگه گفتن
که کلا سرم گیج رفت 😄
گفتن ان شاء الله
یعنی باااال درآوردم و سریع پیاده شدم و از حاج آقا و حاج خانوم تشکر کردم و دعوت کردم بریم خونه و... که حاج آقا گفت آقا جلسه مذاکرات هسته ای هم اینقدر طول نمیکشید
منم گفتم والا دختر خانوم دنبال کشف اورانیوم بودن وگرنه که من انتخابمو کردم 😄
تا اینو گفتم، دختر خانوم خودشونو پشت مادر پنهان کردن و...
اما از اون لحظه آی دلم شور میزد که نگاش کنم و روم نمیشد که نمیشد 😅
خدافظی کردم و رفتم
دیگه درگیر راهیان نور بودیم
یکی از بچه ها رو سپردم که تو اون اتوبوس شما ایشون هستن و هرچی گفتن مث دستور منه و خلاصه هوای زن داداشتو داشته باشی 😄
گفت باشه آقا باشه چشم
من با اتوباسای برادران تو مسیر فکه بودیم و اونا هم با خواهران تو هویزه بودن(ما کاروان ها رو هم از 2مسیر متفاوت میبردیم که هیچ برخوردی بین برادران و خواهران نباشه)
دیم مسعود زنگ زد
داداش داداش
جانم مسعودجان
داداش یکی از اتوبوسا تصادف کرد
و چپ کرد و خداروشکر زنداداش تو ادن یکی اتوبوس بود و سالمه 🙁
گفتم چی میگی بچه، بگو ببینم حال خواهران چطوره، چیزشون نشده، گفت نه خداروشکر هیشکی آسیب ندیده فقط اتوبوس میخوایم
ما هم سریع هماهنگ کردیم و از اهواز براشون اتوبوس فرستادیم و روز بعد هم بنا بود دانشگاه شهید چمران محل اسکانمون باشه
رفتیم واسه شام خواهران و گفتم یه سری بزنم ببینم کسی چیزیش نشده باشه و یه دلگرمی هم داده باشم و نگن طرف خودش نیستش
خلاصه همه چی خوب بود الحمدالله
آقا منم از صبح هیچی نخورده بودم، چون تدارکات غذا رو دیر آورده بود تو منطقه شرهانی و منم خودمو تنبیه کرده بودم چون از نظر من هر بی برنامگی مقصرش من مسئول بودم.
رفتم سمت برادران، دیدم دایی کوچیکم تماس گرفت و پیامک پشت پیامک از دایی و عمو و خاله و... میاومد که تبریک میگیم و...
زنگ زدم گفتم چی شده
گفتن عروس خانوم بله رو داد 😂
همونجا یه تماس با پدر دختره گرفتم و بهشون گفتم از اینکه حقیر رو قابل دونستید ممنون و دعا کنید که سربلندتون کنم و...
سریع 2 رکعت نماز شکر خوندم و فک کنم بهترین نماز زندگیم بود 😭😭
بعدا فهمیدم تو هویزه کنار قبر شهید علم الهدی عروس خانوم توکل به خدا کردن و دلهرهشون رو کنار وگذاشتن و ازهمونجا جواب بله رو دادن 🙃
اما اصل ماجرا دیگه از این به بعد شروع میشه
دیگه موقع اینه که ببینیم وعده های الهی تحقق پیدا میکنه یا مارو پنچر نگه میداره تو زمین های آماده سازی واسه مرد شدن و تست مردونگی من 💪
پایان #قسمت_سوم
✅با #بدون_سانسور متفاوت بیاندیشید 👇
http://eitaa.com/joinchat/404946944Ceab6f2b794
این بنده خدا خواهان بازگشت به ایران هست و از کرده خودش پشیمانه
کسی براش راه حل نداره؟!
#افول_غربگرایی
✅با #بدون_سانسور متفاوت بیاندیشید 👇
http://eitaa.com/joinchat/404946944Ceab6f2b794
یکی از ایراداتی که شورای نگهبان به استانی شدن انتخابات گرفت، عدم وجود حمایت از آزادی بیان مطبوعات بود.
در طرح جدید مطبوعات اجازه حتی نقد کردن از کاندیداها رو نداشتن که شورای نگهبان بین آزادی بیان و نمایندگان از آزادی بیان حمایت کرد.
#استانی_شدن_انتخابات
#عداات_انتخاباتی
✅ با #بدون_سانسور متفاوت بیاندیشید 👇
http://eitaa.com/joinchat/404946944Ceab6f2b794
بدون سانسور🇮🇷
دعای روز دوازدهم ماه مبارک رمضان التماس دعا ✅با #بدون_سانسور متفاوت بیاندیشید 👇 http://eitaa.com/j
دعای روز سیزدهم ماه مبارک رمضان
التماس دعا
✅با #بدون_سانسور متفاوت بیاندیشید 👇
http://eitaa.com/joinchat/404946944Ceab6f2b794
4_5944941590496675407.mp3
3.89M
🔊 تلاوت جزء سیزدهم قرآن کریم
🔹 از آیه 53 سوره «یوسف» تا انتهای سوره «ابراهیم»
التماس دعا
✅با #بدون_سانسور متفاوت بیاندیشید 👇
http://eitaa.com/joinchat/404946944Ceab6f2b794
بدون سانسور🇮🇷
#روز_دوازدهم #توکل_به_خدا #قسمت_سوم سلام عزیزان بریم ببینیم آقا محمد ما داستانش به کجا رسید 👇 خواه
#روز_سیزدهم
#توکل_به_خدا
#قسمت_چهارم
سلام عزیزان
خب از آقا محمد عزیز میخوایم که ادامه داستان رو بفرمائید.
خواهش میکنم سیدجان با اجازه 👇
آقا بعد از اینکه جواب بله رو دادن، من دیگه وقت نکردم سراغ بگیرم تا 5 فرودین 91 و با داداشم و زنداداشم رفتیم اصفهان برا آزمایش خون و کارای مرتبط باهاش
واقعا بد بود اون مدل آزمایش دادن و شاید یکی از بدترین خاطرات زندگیم همونه که مجبور میکردن 4 تا آقا باهم برن داخل اتاق و جلوی چشم مامور و...
منم هرکاری کردن، گفتم نخیر این قدر بی حیا نشدم که اینجوری تست اعتیاد بدم و شأن خودمو زیر سوال ببرم و باید همه برن بیرون و به روش اسلامی و... 😡
اون بنده خدا هم گفت آقا هیچ راهی نیست و...
منم زدم بیرون، گفتم اصلا زن نمیخوام
والاااا
این دیگه چه مدله تو مملکت اسلامی
پدر دختر خانوم رفتن صحبت کردن و پذیرفتن که مث بچه آدم و اسلامی باشه و تا این نشد هم من تست ندادم.
والاااااا☺️
خب نریم تو حاشیه
چون خانوم دکتر آزمایشگاه آشنا بود، همون نیم ساعتی که ما اونجا بودیم و داشتیم صحبت و دعوا میکردیم و منتظر تست اعتیاد، اومد و گفت آقا خونشون اوکیه و اهل سیگار و اینها هم که نیستند و حله و...
از اینجا دیگه فقط دنبال نگاه کردن به دختر خانوم بودم، چون دیگه همه سدهای ظاهری برداشته شده بود و هم یجورایی احساس تعلق میکردم.
اما نمیدونم چرا عروس خانوم نمیذاشت ببینمش و همش روشو میپوشند
راستش تو دلم میگفتم نکنه میخواد منو بخاطر اینکه گفتم تا روز عقد نگاه نمیکنم تنبیه کنه 😒
در واقع منظورم تا روز قطعی شدن بله بود که بد گفتم فک کنم و حرفم قابل تفسیر بود، مثل همین ماجرای برجام که کلا هرکی یجور میخونه 😉
بعدا فهمیدم تنبیهم کرده بود که دیگه به کسی نگم از اینکارو کنه(اول زن ذلیل بودم)😞😌
تموم شد و رفتیم خونه
حالم یجوری بود، تو خودم بودم، دیگه کم کم داشتم به آیندهای که قراره بیاد بیشتر از قبل فکر میکردم
الحمدالله قرار شد آخر ماه بیایم برا خرید عقد و بعدشم عقد و...
3روز قبل از عقد پدر خانوم با بابام تماس گرفت که راستی اینجا ما رسم داریم که عموها و دایی ها و بزرگ فامیل برا بله برون میان و شما هم بزرگاتون رو بیارید
لابلای صحبتهاشون از میزان مهریه حرف زدن و خدافظی کردن😡
گفتم بابا، ببخشید ببخشیدا میشه بفرمائید از کی تاحالا مهریه رو بزرگترا مشخص میکنن تو نگاه اسلامی
گفت: ای بابا اینم باز رگ آخوندیش گرفت مارو، خب همه ایران اینجوریه
گفتم شرمنده از نظر اسلام عروس خانوم مهر خودشو تعیین میکنه و با دوماد به تفاهم میرسن و اگه با حاجی چیزی بستین بهتره که 14 سکه ما باشه (با عروس خانوم سر 14 سکه توافق کردیم)
تماس گرفتم با پدرخانوم که حاجیییی، من و صبیه تصمیم گرفتیم 14 تا باشه و همین تصمیم رو هم با اجازه شما اجرا میکنیم، مشکلی که ندارید؟!
گفت بابا جان من جهت احترام بزرگترها دارم دعوت میکنم وگرنه شما همونی که خودتون اوکی کردین رو بذارید(بخدا من عاشق این مردم از بس خوبه)
بنا شد 1روز قبل عقد من و داداش و زنداداشم بریم اصفهان و خرید کنیم.
موقع حرکت کردن واسه خرید و اجازه گرفتن ازشون
گفتم حاجی شرمنده من اینجوری نمیتونم برم
گفت چجوری
گفتم خب من الان میخوام برم لباس عقد و یسری وسایل شخصی واسه دختر خانوم بگیرم، خب ایشون نامحرم هستن و شما دلتون میاد این دم آخری، ما روی لباس نامحرم نظر بدیم 😜
تا اینو گفتم، گفتن خودت که بلدی بسم الله محرم بشید
مادر خانوم برا اولین بار ورود کرد و گفت خب مهریه عقد موقت 5تا سکه 😳
گفتم حاج خانوم داشتیم؟! اجازه بفرمائید به برکت این روز عزیز خود عروس خانوم بگن، ایشونم فرمودن 5شاخه گل رز(منم تو دلم گفتم دمت گرم)
تو پرانتز بگم، بهخدا دلم ریش میزد واسه اینکه فقط یبار بهش نگاه کنم و کسی که عاشق تفکرش بودم رو ببینم.
خطبه محرمیت رو خوندیم و راه افتادیم.
روزی که آزمایش خون اوکی شد شماره خانومم رو از خواهرم گرفتم و ذخیره کردم برا چنین روزی(چیه خب آره تا دیروز دختر خانوم بود، اما الان دیگه خانوممه، عشقمه، وجودمه❤️)
مادر خانوم و خواهرش و داداشش و زن عموش(که واقعا مث مادر مهربونه) با ماشین خودشون بودن
ما هم تو ماشین داداش
من جلو ماشین نشسته بودم
خانومم پشت و زنداداشم هم کنارش
همین بین که داداشم مثلأ میخواست یخمون رو بشکنه (خیلی لوسه☺️)
این پیامک رو به خانومم دادم 👇
«بسم الله الرحمن الرحیم
سلام.... (خصوصیه سانسور شد) 😉
خب اینم آغاز یه زندگی جدید
گر مرد ره عشقی بگو یا علی❤️»
ایشونم جواب داد👇
«سلام ...
بسم الله، یاعلی😉»
این اولین پیام بین ما بود.
سرمو بلند کردم رو به آسمون و گفتم خدایا دمت گرم
✅ با #بدون_سانسور متفاوت بیاندیشید 👇
http://eitaa.com/joinchat/404946944Ceab6f2b794
🔴ادامه 👇
بدون سانسور🇮🇷
#روز_دوازدهم #توکل_به_خدا #قسمت_سوم سلام عزیزان بریم ببینیم آقا محمد ما داستانش به کجا رسید 👇 خواه
🔴ادامه از بالا👆
رفتیم بازار و عروس خانوم و خواهر خانوم و زن عموش اینقد که روی کم خرج کردن من حساس بودن، خودم نبودم، هرکاری میکردیم، مادر خانوم میگفت نه اول زندگیتونه و خودم براش میخرم و اصلا اجازه نمیداد هزینه اضافی کنم تا جایی که شاکی شدم.
گفتم ای بابا، تو روخدا اذیت نکنید، میخوام واسه همسرم یه خرید کامل کنم و...(خدا این مدل مادر خانوم رو نصیب همه کنه😊)
حالا اینو ول کنید
من بدبخت هرکاری میکردم که بتونم بهش نگاه کنم، خانوم میگفت شرمنده پای حرفت بمون و تا فردا صبر کن
گفتم بابا بذار قبل اینکه بری آرایشگاه ببینمت
گفت شرمنده، مرد و حرفش 😂
دمش گرم تا من باشم این مدل تصمیم نگیرم
گفت اجازه نداری تا بعد عقد به صورتم نگاه کنی😂
حسابی ادبم کرد
اما خب یه شمای کلی از مدل چادر گرفتنشون دیدم، اما صورت رو نه 😭
راستش خودمم روم نمیشد بهش نگاه کنم
خجالت میکشیدم 🙈(از من بعید بود)
داشتیم میرفتیم گفت باشه شب ساعت 11 میام تو حیاط کنار باغچه، چون دلم برات میسوزه، میتونی 5 دقیقه به فرشته ات نگاه کنی(یجوری حرف میزدیم انگار 20 سال بود که همو میشناختیم)
و من فقط تنها دلیل این محبت رو تو این آیه قرآن که میفرماید «ما در میان شما مودت و آرامش قرار دادیم» میدیدم و میگفتم خدایا دمت گرم، داری آیه 2 و 3 طلاق رو به رخم میکشی
خدایا من که از اول تسلیم ارادت بودم
یادش بخیر
اون شب نماز شکر خوندم بخاطر اون همه عشق و محبتی که بین من و فاطمه جانم(خانومم) بود و ای کاش فقط یلحظه، فقط یلحظه برگردم به اون لحظه، چقد دوس دارم دوباره اونطوری خدا رو عبادت کنم
خدایا برگردون اون روز رو😭
شب مهمون اومد نشد که بیاد
صبح ساعت 8 باید میرفت آرایشگاه و تا ساعت 14 هم نمیدیمش، بهش پیام دادم، بی معرفت اول زندگی رسما داری رئیس خونه میشیااا، همین الان به عنوان همسرت دستور میدم که بیای و ببینمت.... (آقا سید گفتند کلمات عاشقانه رو نقطه چین بذارم به خاطر کم سنای کانال)
بالاخره لحظه دیدار رسید
لحظه ای که خدا میفرماد تقوا پیشه کنید، تا من از فضل خودم به شما ببخشم
قبلش به همه گفت که کسی نیاد بیرون میخوام محمد راحت باشه و...
من رو تخت کنار باغچه نشسته بودم
بهار بود گلای قشنگی تو باغچه کاشته بودن
از در اومد بیرون
سرم رو پایین نگه داشتم
اومد نشست کنارم
گفت خب همسرجان(سانسور میکنم کلمات رو) بفرما اینم فرشتهت
خیلی اضطراب داشتم
تا نگاه کردم، اشک اومد تو چشمام😭
با شوق و ذوق نگاه میکردم و میگفتم الحمدالله رب العالمین و اون بیمعرفت فقط بهم میخندید و میگفت 6 ماه خودتو از دیدن من محروم کردی که به نظرم سلب توفیق شدی 😂
راستش نمیدونم، میگن لیلی سیاه بود، میگن علف به دهن بزی شیرینه
اما هرچی بود، من تنها چهره و چشمایی که وقتی بهش نگاه میکنم، بهم آرامش میده صورت فاطمه جانمه💐
خب بچه ها تا همینجا کافیه
چون پسفردا تو مسیر برگشت به تهران، قراره خدا اولین رخنمایی رسمی خودش رو نشون بده و اولین وعده رو عملی، همینجا این قسمت رو تموم میکنم.
(از سیدعزیز تشکر میکنم که اجازه میدن همچنان داستان ما تو کانال ذکر بشه ❤️)
پایان #قسمت_چهارم
✅ با #بدون_سانسور متفاوت بیاندیشید 👇
http://eitaa.com/joinchat/404946944Ceab6f2b794
بدون سانسور🇮🇷
🔴ادامه از بالا👆 رفتیم بازار و عروس خانوم و خواهر خانوم و زن عموش اینقد که روی کم خرج کردن من حساس ب
بچه ها راستی
عروس و داماد داستان هر دو عضو کانال هستند و روی متن نظارت میکنند که خدای نکرده چیزی رو اشتباه نگیم.
برا سلامتیشون صلوات 💐
منتظر نظراتتون هستم 👇
@BDON_SANSORI