eitaa logo
بيت الشـھـ🥀ــدا مدافعان حرم ولایت
375 دنبال‌کننده
6هزار عکس
5.7هزار ویدیو
190 فایل
به‌بیـت‌الشـھــ🕊ـــد🥀 مدافعان حرم ولایت خۅش‌آمـدید با شرکت درچله ها ومتوسل شدن به چهارده معصوم(ع) وشهدای والامقام به درجات معنوی خود سازی برسیم👌 حضور شما در این کانال اتفاقی نیست❣️ پیام ناشناس harfeto.timefriend.net/16801975906730 @BEIT_Al_SHOHADA
مشاهده در ایتا
دانلود
🍄...به نام خدای تَوّاب و غَفّار...🍄 🍃رمان فانتزی، امنیتی و آموزنده 🍃قسمت ۳۱ و ۳۲ 🍃سوجان بعد نماز نازنین کنارم نشست. 🔥_واقعا مسجد قشنگیه _بله هم قشنگ هم تاریخی و هم داستان‌های عاشقانه ای داره 🔥_عاشقانه؟ _بله ؛ صبر کن فکر کنم داستانی که استاد پناهیان در مورد ساخت این مسجد گفته رو دارم. بهتره بخونی تا ببینی چه روایت ها داشت. بعد از کلی گشتن بالاخره مطلب رو که داخل کانالی خونده بودم پیدا کردم. گوشی رو دادم به نازنین گفتم: _داستان رو بخون تا منم دعام رو بخونم. نازنین فقط نگاهم میکرد. گوشی رو گرفت و شروع کرد به خوندن.... ☆  یکی از زنان باحجاب بوده که همیشه نقاب به صورت میزده و خیلی هم مذهبی بوده. او میخواست در کنار حرم امام رضا (ع) مسجدى بنا کنه . به همه کارگران و معماران اعلام میکنه: _دستمزدتون دو برابر میدم ولى به شرطی که فقط با وضو کار کنید و درحال کار با یکدیگر مجادله و بد زبانى نکنید و بااحترام رفتار کنید. و اخلاق اسلامى و یاد خدا را رعایت کنید،و به کسانى که به وسیله حیوانات مصالح و بار به محل مسجد می‌آورند علاوه بر دستور قبلى گفته سر راه حیوانات آب و علوفه قرار دهید و زبان بسته ها را نزنید و بگذارید هرجا که تشنه و گرسنه بودند آب و علف بخورند بر آنها بار سنگین نزنید به جای آن مزد شما را دو برابر میدم . گوهرشاد هر روز به سرکشی کارگران به مسجد میرفته. روزى طبق معمول براى سرکشى کارها به محل مسجد رفته بوده، در اثر باد مقنعه و حجاب او کمى کنار رفت و یک کارگر جوان چهره او را دید. جوان بیچاره دل از کف داد و عشق گوهرشاد صبر و طاقت از او ربود تا آنجا که  بیمار شد و بیمارى او را به مرگ نزدیک کرد. چند روزی بود که به سر کار نمیرفت و گوهرشاد حال او را جویا شد به او خبر دادند جوان بیمار شده لذا به عیادت او رفت. چند روز گذشت و روز به روز حال جوان بدتر میشد. مادرش که احتمال از دست رفتن فرزند را جدى دید تصمیم گرفت جریان را به گوش ملکه گوهرشاد برساند گفت: _اگر جان خودم را هم از دست بدهم مهم نیست. او موضوع را به گوهرشاد گفت و منتظر عکس العمل گوهرشاد بود. ملکه بعد از شنیدن این حرف با خوشرویى گفت: _اینکه مهم نیست چرا زودتر به من نگفتید تا از ناراحتى یک بنده خدا جلوگیرى کنیم؟ به مادرش گفت: _برو به پسرت بگو من براى ازدواج با تو آماده هستم ولى قبل از آن باید دو کار صورت بگیرد . یکى اینکه مهر من چهل روز اعتکاف توست در این مسجد تازه ساز، اگر قبول دارى به مسجد برو و تا چهل روز فقط نماز و عبادت خدا را به جاى آور. و شرط دیگر این است که بعد از آماده شدن تو . من باید از شوهرم طلاق بگیرم،حال اگر تو شرط را مىپذیرى کار خود را شروع کن. 🍃ادامه دارد.... 🍃کپی با ذکر صلوات‌ هدیه به شھید مجید بندری ⚠️با مــــــــا همـــــــــــراه باشیـــــــــــــــد👇 🆔http://eitaa.com/joinchat/2779840717C9639a56865 🆔https://eitaa.com/joinchat/2274230632C8382139615 🔴جهت دسترسی به قسمتهای قبل لطفا گزینه زیر را انتخاب کنید وبا فلش🔺🔻 قسمتهای قبلی را به راحتی پیدا کنید. .