بصیرت
#جان_شیعه_اهل_سنت #قسمت_صدوبیستویک سینی چای را که مقابل پدر گرفتم، بدون آنکه رشته کلامش را لحظه ا
#جان_شیعه_اهل_سنت
#قسمت_صدوبیستودو
ولی در هر حال دوره چهل روزه هم تمام شده و دیگر نمیتوانستم به بهانه خط و نشانهای پدر هم که شده از دیدارش بگریزم.
چند آیهای خوانده بودم که کسی به در اتاق زد و آهسته در را گشود. عبدالله با لبخند کمرنگی که روی صورتش نشسته بود، قدم به اتاق گذاشت و آهسته خبر داد: الهه! مجید اومده! با شنیدن نام مجید، قلبم به لرزه افتاد و شاید عبدالله
تلاطم نگاهم را دید که به آرامی خندید و گفت: میدونی از صبح چند بار اومده دَمِ
در و بابا اجازه نداده؟ حالا که بابا راضی شده و راهش داده، تو دیگه ناز نکن! چین به پیشانی انداختم و با درماندگی گفتم: عبدالله! من چهل روزه که باهاش حرف نزدم! الآن آمادگی شو ندارم...که به میان حرفم آمد و قاطعانه نصیحت کرد: الهه جان! هر چی بگذره بدتره! بالاخره باید یه روزی این کارو بکنی، پس چه فرصتی بهتر از همین امشب؟ سپس قرآن را از دستم گرفت و بوسید و روی میز کنار اتاق گذاشت و با نگاه منتظرش، وادارم کرد تا از جا برخیزم. لحظهای مکث کردم و آهسته گفتم: تو برو، من الآن میام. و او با گفتنِ: منتظرم! از اتاق بیرون رفت. حالا میخواستم پس از چهل روز با کسی ملاقات کنم که روزی عاشقش
بودم و امشب خودم هم نمیدانستم چه آشوبی در دلم به پا شده که اینچنین دست و پایم را گم کردهام. برای چندمین بار خودم را در آیینه بررسی کردم، خوب میدانستم صورتم طراوت روزهای شاد گذشته را ندارد و در نگاهم هیچ خبری از شورِ زندگی نیست، ولی ناگزیر بودم با همین حالتِ اندوهگین، در برابر چشمان
مشتاق و نگاه عاشقش ظاهر شوم. با گام هایی سست و لبریز از تردید از اتاق خارج شدم و همین که قدم به اتاق نشیمن گذاشتم، نگاهم برای نشستن در چشمانش بیقراری کرد و بیآنکه بخواهم برای چند لحظه محو چشمانی شدم که انگار سالها پیر شده و دیگر حالی برایشان نمانده بود. مقابل پایم بلند شد و همانطور
که نگاه تشنهاش به صورت پژمردهام مانده بود، با صدایی که نغمه غمانگیزش را به خوبی حس میکردم، با مهربانی سلام کرد. روی مبلی که در دیدش نبود، نشستم و جواب سلامش را آنقدر آهسته دادم که به گمانم نشنید. پدر با اخم سنگینی که ابروهایش را تا روی چشمانش پایین کشیده بود، سر به زیر انداخته و هیچ نمیگفت که عبدالله رو به مجید کرد: خیلی خوش اومدی مجید جان!...
#عاشقانه_ای_برای_مسلمانان
http://eitaa.com/joinchat/1457520640Cc36b961aba