eitaa logo
اخبار داغ سلبریتی ها
101.9هزار دنبال‌کننده
29.8هزار عکس
30.8هزار ویدیو
58 فایل
در صورت رضایت صلوات برای #مادر_بنده و همه اموات مومنین بفرستید لطفا @Yaasnabi   @Khandehpak @zendegiitv4 @menoeslami @jazabbb @farzandbano @shiriniyeh @mazehaa @cakekhaneh @farzandbano @T_ASHPAZE @sotikodak @didanii تبلیغات @momenaneHhh
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
باخبربودن حاج قاسم از شهادت خود یکسال قبل کانال رهبر❤️👇😍👇 @khamenei_ir اخبار داغ سلبریتی ها ┄┅❅📀🖥📀❅┅┅ @BaSELEBRTY
😭 سلام به شما و تمام دلسوختگان داغ حاج قاسم صبح جمعه با صدای پسرم بیدار شدم و صدای بلند قرآن که از تلوزیون پخش میشد. پسرم گفت مامان اون آقایی که خیلی دوستش داشتی رو شهید کردن و من تا ظهر اون روز از شدت غم و اشک و حسرت نتونستم از جام تکون بخورم. احساس کردم یکبار دیگه پدرم رو از دست دادم.بعد از فوت پدرم غمی به سنگینی داغ حاج قاسم به دلم ننشست. حتی داغ حاجی سخت تر از روز یتیم شدن خودم بود.
😭 سلام وقت بخیر خداقوت من حقیقتش تاقبل ازشهادتشون ایشون رودرست نمیشناختم ولی بعدها ک فهمیدم ایشون کی بودن متاثرشدم به حال خودم ک ای دل غافل،،اما این رورها سردار راکم دارد ک اعلام کند تا سه ماه دیگر کسی می اید ک همه چیزراخوب وخوش میکند😭 ولی حدود هفت ماه بعدازشهادتشون خواب دیدم توی کوهی ایستادن ی نفرسفیدپوش کنارشون بود ک من فقط شونه به پایین اون شخص رودیدم سردار رودیدم بالبخند زیبایی ی پاکت به من داد دورپاکت نوار قرمزی بود سفیدی وسرخی پاکت ونوار چشم رومیزد دادن به من وگفتن ک بگیر توی این پاکت ی مڗده هست ومن گرفتم دوسال وخورده ای هست انقدر باعکسشون حرف میزنم ک یطوری منو متوجه کنن ک مژده ک گفتن چی بوده ولی لیاقتش رونداشتم😔 سردار تو خوابم با همین لباسشون بودن
😭 1⃣من هر وقت حاج قاسم و از تلوزیون میدیدم خیالم راحت بود میگفتم هیچ اتفاقی برای کشورنمیافته حاجی حواسش هست گاهی میگفتم چرا محافظ نداره بدون محافظ میره تو مناطق جنگی عراق یا سوریه خلاصه همش دعا میکردم میگفتم خدایا خودت مراقبش باش تا اون روز صبح از خواب بیدار شدم نماز خوندم گوشیم و نگاه کردم واتساپ پیام اومده بود تسلیت گفته بودن برای ترور حاج قاسم تا چند دقیقه شوکه شده بودم میگفتم دروغه تو پیاما دنبال پیامی میگشتم که ترور حاج قاسم و تکذیب کرده باشه اما هر چی گشتم فقط تسلیت بود و تصاویر خودرو شهیدان خیلی حالم بد بود هر کاری کردم نتونستم صبحانه بخورم فقط گریه میکردم میگفتم دیگه امنیت کشورمون رفت دیگه خیالمون راحت نیست الان هم که این اغتشاشات و حمله داعش به شاهچراغ اتفاق افتاد میگم اگه حاج قاسم بود یکی از این روهای تلخ و نمیدیدیم😭😭😭 2⃣برای پرستاری پدرم به شهرستان رفته بودم برای نماز صبح که بیدار شدم خوابم رو تو ذهنم متعجب مرور میکردم در خواب دیدم که انگشتری که همسرم از حاج قاسم عزیز هدیه گرفته بود گم شده و همه ی ما با اضطراب دنبالش میگشتیم.بیخیال خوابم شدم بعدنماز سری به گوشی زدم دیدم غوغاییه تو گروه بچه های هیئت تند تند دنبال مطلب اصلیه میگشتم گریه امونمو برید به حیاط رفتم تا میتونستم گریه کردم و صبح باهمسرم تماس گرفتم او که در جریان نبود بههش گفتم انگشترت کجاست گفت پیشمه خوابمو براش گفتم وگفتم دیگه اون کسیکه انگشتررو بهت هدیه داد پیشمون نیست😭😭😭😭😭😭😭😭😭
😭 روزهای سختی داشتیم همسرم توی یه شرکت دانش بنیان با همکاراش سخت کار میکردن که بتونن وابستگی به خارجی ها رو تبدیل به امید به نیروهای داخلی کنن! حتی جمعه ها هم از صبح زود تا آخر وقت کار میکردن. اونروز صبح زود جمعه با صدای زنگ موبایلم از خواب پریدم، دیدم همسرمه زنگ تلفن اون ساعت صبح توی دلمو خالی کرد، سریع گوشی رو جواب دادم ؛ -بله؟ جانم؟ صدای سکوت و سکوت.... -الو صداتو ندارم، جانم؟ با صدایی که از شدت گریه گرفته بود گفت:«شد اونی که ازش میترسیدیم، شد اونی که نباید میشد» و صدای گریه ش حالا دیگه به گوش می‌رسید! فکرم پیش چند نفر رفت مغزم جرأت نداشت، قفل کرده بود انگار، فقط زبونم پرسید: «کی؟؟؟ چی شده؟؟؟» وسط صدای گریه گفت :«سردار سردار» تو دلم گفتم سردار سلیمانی که منظورش نیست، اونکه می‌دونه چطوری از خطر رد بشه، اون پشت و پناه مردمه ، یه جورایی بابامونه، خدا حتماً برامون نگهش میداره پس کی رو میگه؟؟؟ و پرسیدم :«کدوم سردار؟؟» این بار با گریه داد زد:«سردار سلیمانی» با عصبانیت گفتم:«برو بابا خواب دیدی! مگه میشه؟ باز ازین چرندیات تو مجازی خوندی؟؟؟» و بی خداحافظی گوشی رو قطع کردم دوییدم پای تلویزیون و شبکه ی خبر و اینجا بود که دیوارها روی سرم خراب شدن هرچی بیشتر دنبال دروغ بودن این خبر می‌گشتم بیشتر از صحتش مطمئن میشدم و دیگه اشکم بند نمیومد، ترس توی دلم از تنهایی، انگار که یه پشت و پناه محکم رو از دست داده باشم تا همین الآنم هست سردار تنها کسی بود که هیچوقت ندیده بودمش ولی توی مراسم تشییعش در تهران،و تا روزها و حتی همین الان با مرور خاطره ی اون روز براش گریه کردم و گریه می‌کنم . وسط شلوغی این روزا، گاهی فکر می‌کنم کاش بشه برگرده و بازم پشت دشمن از شنیدن اسمش بلرزه و پا پس بکشه ! سلام خوبی میخاستم بگم ما اصلا خانواده مذهبی نیستیم ولی باور میکنید وقتی حاج قاسم شهید شد دنیا رو سرنون خراب شد با اینکه کامل ماهم نمیشناختیمش روز مراسمش خواهرم که بچش رو از دست داده بود میگفت بریم مراسم خواهرم با مادرم رفتن مراسم همون که رسیدن توی پارکینک حرم یکفعه ماشینش اتیش میگیره سریع میان بیرون و ماشین اتیش گرفت ما همش میگیم معجزه بود که توی پارکینگ حرم اتیش گرفت اگر توی جاده اتیش میگرفت صد درصد منفجر مزشد وهمه باهم میسوختن حیف هنچین ادمهایی که از بین برن و ادمایی 🖤
😭 تنها خاطره روز قبل شهادت حاج قاسم رو برای شما عزیزان کانال تعریف میکنم و بنده رو در این ساعات دعا کنید چه لحظات سخت و پر از حسرت و اندوه و غصه ای بود اون سال... ١٣ دي ماه سال ٩٨ رو میگم... امروز(دوشنبه ١٢ دی ١٤٠١) پیش یکی از صمیمی ترین رفقای خودم بودم که از مداحان با اخلاص و متدین کشوری است... تنها کسی بود که روز قبل شهادت حاج قاسم با حاجی تو حرم مطهر حضرت رقیه سلام الله علیها بود... از روز قبل شهادت گفت قبلا تعریف کرده بود برام اما امروز باز یادآوری کرد و با حسرت و بغضی که توی صداش داشت خاطرات رو مرور می کرد و برام تعریف می کرد. میگفت ١١ دی ماه ٩٨ شب بود تو حرم مطهر حضرت زینب سلام سلام الله علیها بودم تو صحن قدم میزدم که یهو چشمم به شهید وحید زمانی نیا افتاد خوشحال شدم چون میدونستم هر وقت وحید میاد سوریه با حاجی اومده و میشه حاجی رو زیارت کرد.... وحید گفت حاج قاسم نیست و رفته به یکی دوتا جا تو منطقه سر بزنه ولی اگر حاجی رو میخوای ببینی فردا صبح بیا حرم حضرت رقیه(س) میاد اونجا. میگفت فردا صبح روز ١٢ دی رفتیم حرم حضرت رقیه(س) تا حاجی رو دیدیم بخاطر آشنایی از قبل که با حاج قاسم داشتیم همو بغل کردیم و بعد به سمت ضریح مطهر رفتیم و روبروی ضریح نشستیم... حاج قاسم بهم گفت شما روضه خوانی برادر.. گفتم بله حاج آقا چی بخونم؟ گفت روضه ابالفضل بخون. 😭😭😭 گفت منم شروع کردم روضه عباس(ع) رو خوندن و فضای جلسه هم بهم ریخت و همه گریه می کردند و واقعا فضای عجیبی بود طوری که حاجی هم از گریه حالش خراب شد و شونه هاش تکان می‌خورد و یکی دوبار دوستان گفتند روضه رو تموم کن حاجی حالش بد شده... گذشت اون ماجرا و بعد روضه حاجی مارو بغل کرد و انگشتری که دستش بود در واقع آخرین انگشتری که هدیه داد رو به من داد و خودش تو دستم کرد و هنوز اون نفس گرم و عطر بغل حاجی تو مشامم هست و چه روز بدی بود صبح جمعه ١٣ دی ماه سال ٩٨ بعد از نماز صبح مشغول خواندن دعای ندبه برای حرم مطهر حضرت زینب سلام الله علیها بودم که خبر شهادت حاجی و همراهان شهیدش رو دادند و وقتی خبر رو اعلام کردیم کل صحن حرم حضرت زینب(س) می‌زدند تو سر صورتشون و زار زار گریه می کردند... بعد که تصویر دست قطع شده حاجی رو دیدم متوجه شدم چرا حاجی از من خواست روضه حضرت ابوالفضل(ع) رو بخونم... 😭😭 https://eitaa.com/joinchat/4073259207Cd2916ef4d3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥حرفهای جوانمردانه ی مرحوم «شهرام عبدلی» در مورد حاج قاسم جان ▪️شهرام عبدلی: به عنوان یک شهروند ایرانی از شما تشکر می‌کنم، بابت رشادت و بابت جانی که گذاشتید که مردم در صلح و آرامش باشند. ✅به رسم ادب وبخاطرخداهدیه به روحش فاتحه وصلوات 👇👇 ┏━━━🥀🕊🌷━━━┓   @smmdjk ┗━━━🌷🕊🥀━━━┛