#بخشی_از_کتاب_طوبای_کربلا
همسـایه ای بود که از کودکی با هم بزرگ شده بودند و نزد یک معلم می رفتند تا آن که او بزرگ شد و به شغـل شاعری مشغول شد و پس از آن که از دنیا رفت در همــــــــان مقبره ای که شـــب ها در آن بیتوته می کرد دفـــــن شد.
چند روز پس از فوتــــش او را در خــــواب می بیند که در ظـــــاهری نیکو است و جایگـــاهش خوب است.پس نزد او رفته می گوید: من از کــــارهای تو در این دنیا خبر داشتم و احتمال نمی دادم که این مقـــــام تو باشد.زیرا مقتضای شغل تو جز عذاب نبود.بگو با کدام عمل به این درجـــه و مقام رسیدی؟گفــت:همین طور است من از روزیکه از دنیا رفتم به بدترین نوع عذاب گرفتار بودم تا این که دیروز همسر اســـتاد اشرف حداد را در این مکــان دفن کردند. امام حسین(علیه السلام) در شب وفات او سه مرتبه او را زیــارت کرد و در مرتبه سـوم فرمود که عـــذاب را از این قبرسـتان بردارند.آنگاه حال ما نیکـــــــو شد و در وسعت و نعمت الهی افتادیم. از خـــــواب بیدار شدم و به جست و جوی حداد پرداخــتم او را در بازار آهنگران یافتم
از او پرسیدم:تو همسر داشتی؟ گفت:بله! دیروز وفات کرد و او را در فلان مکان دفن کردم.گفتم:او به کـــــربلا رفته بود؟ گفت:نه! گفتم: مصایب آن حضرت را ذکر می کرد؟گفت:نه! گفتم:مجلس تعزیه داری داشت؟ گفت:نه! آنگاه پرسید:دنبال چه هستی؟ خوابم را برایش بازگو کردم. آنگاه گفت:آن زن بسیار زیارت عاشورا می خواند.
صفحه 116
#کتابخانه_محله_باقریه
#پایگاه_معصومیه
#واحد_گفتمان_سازی
#حوزه_حضرت_آسیه
#تهیه_و_تنظیم_سلیم_آبادی
#محرم
✅#موجود_در_کتابخانه
@Bagheria_Neighborhood_Library