🦋#فهرست_چهارم
🦋#فایل_صوتی_جزء
#قرآن
🦋#متن_جزء_قرآن
🦋#خدا_با_ما_صحبت
#می_کند
🦋#حدیث
🦋#روضه
🦋#کوتاه_و_شنیدنی
🦋#عجایب_خلقت
🦋#طوبای_محبت
🦋#تلنگر
🦋#دلنوشته
🦋#نهج_البلاغه
🦋#کلمات_قصار
#حضرت_علی
#علیه_السلام
#در_نهج_البلاغه
🦋#سخن_ارزشمند
🦋#پاداش_اعمال
🦋#کیفر_اعمال
🦋#صحیفه_سجادیه
🦋#فضائل_و_رذائل
#اخلاقی
🦋#دعا
🦋#ذکر
🦋#صلوات
🦋#کلیپ
🦋#داستان_زیبا
🦋#گناهان_کبیره
🦋#پرسش_و_پاسخ
🦋#پاداش_خواندن_
#دعای_اللهم_کن_
#لولیک_امام_زمان_
#در_قنوت_نماز
🦋#بانوی_نمونه
🦋#سخن_امام_زمان
#عج_الله
🦋#اعمال_قبل_از_خواب
🦋#امیر_کبیر
🦋#کلیپی_از_آیات
#تامل_بر_انگیز
#قرآن
🦋#نوحه_سرایی
🦋#مولودی
🦋#ولادت
🦋#پندانه
🦋#یوم_عرفه
🦋#سخنرانی_کوتاه
🦋#پنجشنبه
🦋#نکات_مهم
🦋#پیام_اعضاء_کانال
🦋#خاطره_بسیار_جالب
#و_واقعی
🦋#تربیت_فرزند
🦋#عظمت_خداوند
🦋#چالش_قرآنی
🦋#صبح
#انرژی
🦋#یه_حس_خوووب
🦋#هر_شب_چند_آیه
🦋#محرم
🦋#مداحی
🦋🦋🦋🦋🦋
به کانال
آموزشی مابپیوندید👇
http://eitaa.com/joinchat/2201092127Cd10a2ab0f9
#بانوی_نمونه
❤️فضائل حضرت فاطمه
سلام الله علیها
1⃣ فاطمه سلام الله علیها
بهترین زنان بهشت
است 🌼
2⃣ پاره تن پیامبر
صلی الله بود 🌺
3⃣ دارای مقام شفاعت
است 🌼
4⃣ علم و دانش
داشت 🌺
5⃣ بسیار به فکر گرفتاری دیگران
بود و برای آنها دعا
می کرد 🌼
6⃣ عابدترین مردم
بود 🌺
7⃣ از همه زنان زاهدتر
بود 🌼
8⃣ دارای مقام عصمت
بود 🌺
9⃣ در انفاق بدیگران از
همه سرآمد بود 🌼
🔟 دختر پیامبر صلی الله
، همسر امام علی علیه السلام
و مادر یازده امام
بود
🌺🌼🌺🌼🌺
🌺 کانال باغ تماشای خدا
http://eitaa.com/joinchat/2201092127Cd10a2ab0f9
#بانوی_نمونه
ولادت حضرت
فاطمه ♥️
سلام الله علیها :
💐بنابر دستور الهی ،
پیامبر صلی الله چهل شبانه روز از خدیجه دوری گزید و
در آن مدت به عبادت شبانه و روزانه پرداخت ،
و در پایان با میوه ای بهشتی
افطار کرد ،
آنگاه به نزد خدیجه آمد
و
چون حضرت خدیجه
حامله شد
پیوسته آن کودک که در رحم داشت با اوسخن می گفت
و او را از تنهایی در آوردند ،
تا اینکه هنگامه ولادت فرا رسید ،
و
از آنجا که زنان قریش
از خدیجه بخاطر ازدواجش با محمد یتیم روی گردان شده بودند ،
زنانی از بهشت
آمدند و
در ولادت نوزاد به حضرت خدیجه
سلام الله علیها یاری
رساندند
💐 باغ تماشای خدا
http://eitaa.com/joinchat/2201092127Cd10a2ab0f9
#بانوی_نمونه
💖نور تبسم حضرت علی علیه السلام و حضرت فاطمه سلام الله علیها
در بهشت ناگهان نوری مانند نور آفتاب می تابد
که بهشت را روشن می کند
🌸بهشتیان به خداوند می گویند در قرآن گفتید که در بهشت آفتاب نیست ؟
جبرئیل پاسخ
می دهد : 👇
این نور آفتاب نیست
علی 💖و فاطمه 💖 علیه السلام
شادمان و خندان شدند
نور تبسم آنهاست
🌸🍃🌸🍃🌸
باغ تماشای خدا
http://eitaa.com/joinchat/2201092127Cd10a2ab0f9
🌼🌼🌼🌼🌼
🌼🌼🌼🌼
🌼🌼🌼
🌼🌼
🌼
#داستان_های_شنیدنی
#بانوی_نمونه
زنی بنام رمیصاء که به امّ سلیم
معروف بود با شوهرش که ابوطلحه
نام داشت در مدینه می زیست .
آنها فرزندی داشتند که
مریض شد و
بستری گردید
در یکی از روزها که ابوطلحه به
کارگری رفته بود
آن بچه از دنیا رفت
@Baghetamashyekhoda
#داستان_های_شنیدنی
#بانوی_نمونه
🌳زنی عاقل و مهربان
🍃امام موسی بن جعفر علیه السلام
فرمودند : 👇
در بنی اسرائیل مرد صالحی بود که همسر صالحه ایی داشت .
شبی در عالم خواب دید که شخصی
باو گفت :
خدای تعالی مقدر کرده که نیمی از
عمرت را در وسعت و فراخی و نیمی
را در فشار و تنگدستی بگذرانی ،
و اکنون تو مخّیر هستی که هر کدام
را می خواهی مقدم بداری.
🌳مرد صالح گفت :
من زنی صالحه دارم که شریک
زندگی من است . با وی مشورت
کنم و اطلاع می دهم .
🍃چون صبح شد
جریان را برای همسرش تعریف کرد .
همسرش گفت :
آن فراخی و وسعت را در نیمه اختیار کن
شاید خدا به ما رحم کند و نعمت را
بر ما تمام کند
🌳شب دوم همان شخص بخوابش آمد و
گفت :
کدامیک را انتخاب کردی ؟
🍃گفت : فراخی در نیمه اول اختیار کردم
او پذیرفت و رفت.
🌳از روز دیگر دنیا از هر طرف به او روی
آورد و وضع او خوب شد
آن زن عاقل و مهربان و قدر شناس به
شوهرش گفت :
از این اموال به خویشاوندان و نیازمندان و همسایگان نیز بده
و آنها را با رفاه خود شریک
ساز ، مرد نیز پذیرفت و چنان کرد .
🍃چون چندی بدین منوال گذشت
همان شخص بخواب مرد آمد و
گفت :
🌳خداوند بخاطر قدر دانی از
رفتاری که تو در این مدت انجام
دادی و احسان و انفاق بسیار
نمودی ، مقرر فرمود که
تمام عمر تو در فراخی و نعمت
بگذرد ، و این وضع تا پایان
عمرت ادامه خواهد داشت .
( بحار الانوار )
🌳🍃🌳🍃🌳
ڪانال باغ تماشای خدا
أَلَا بِذِڪْرِ اللَّهِ تَطْمَئِـنُّ الْقُلُــوبُ
@Baghetamashyekhoda
#داستان_های_شنیدنی
#بانوی_نمونه
🦋 زن با وفا
یکی از وزیران ثروتمند و متمکن مامون ،
شخصی بنام اصمعی بود
او می گوید : 👇
روزی به شکار رفته بودم که در بیابان بی آب و علف گم شدم
به شدت تشنه و بدنبال گریز از مرگ بودم
که خیمه ای در وسط آن بیابان دیدم
بطرف آن خیمه رفتم و در آنجا زن جوان و
زیبائی دیدم
🌺 سلام کردم و از او تقاضای آب کردم
رنگ از صورتش پرید و گفت :
در خیمه آب هست ولی از شوهرم اجازه ندارم
که بتو بدهم ، اما مقداری شیر برای نهار دارم
که آن را بتو می دهم
شیر را به من داد و من آن را نوشیدم و به
استراحت پرداختم
طولی نکشید که از راه دور کسی پیدا شد
که بسوی خیمه می آمد .
🦋 زن تا متوجه او شد برخاست و ظرف آب را
برداشت به انتظار ایستاد
در این لحظه دیدم پیرمرد سیاه ولنگی
که شوهر این زن بود نزدیک شد و از شتر
پیاده شد
زن با عجله دوید و از شوهر استقبال کرد
و پاهایش را شستشو داد ،
اما هر چه زن بیشتر به او محبت و احترام
می کرد آن مرد با بدخلقی و تندی جبران
می کرد و تمام خستگی خود را نثار آن زن
می کرد و هر چه زن به نرمی با او حرف می زد
او با خشنونت جواب می داد !
🌺 من نتونستم این وضع عجیب را تحمل
کنم و حاضر شدم از سایه زیر خیمه برخیزم
و زیر آفتاب سوزان قرار گیرم اما این صحنه
را نبینم
چون از خیمه بیرون رفتم آن مرد به من
بی اعتنائی کرد ، اما زن دوید و مرا احترام
و بدرقه کرد به زن گفتم :
حیف از جوانی و زیبائیت نیست که در
اختیار این مرد گذاشته ای ؟
او نه جوان است ، نه زیبا ، نه پول دار و
نه اخلاق خوب
چرا در مقابل او تواضع و احترام می کنی ؟
🦋 زن جوان با شنیدن این حرف ،
سخت بر آشفت
و گفت : 👇
افسوس بر تو که با اینکه وزیر مملکت
هستی میخواهی
محبت همسرم را از دلم بزدائی !
و سخن چینی می کنی !
🌺 اصمعی می گوید :
من که از این سخنان سخت متحیر شده بودم
با نصیحت او روبرو شدم که گفت :
روایتی از پیامبر صلی الله
شنیده ام که آنحضرت فرموده اند
که نصف ایمان شکر و نصف دیگر آن
صبر است
سپس گفت : 👇
🦋 دنیا چه خوب و چه بد ،
چه تلخ و چه شیرین ،
می گذرد و مهم آنست که
انسان با ایمان بمیرد
دنیا پل رسیدن به آخرت و سرای
همیشگی است
🦋🌺🦋🌺🦋
ڪانال باغ تماشای خدا
أَلَا بِذِڪْرِ اللَّهِ تَطْمَئِـنُّ الْقُلُــوبُ
@Baghetamashyekhoda
#داستان_های_شنیدنی
#بانوی_نمونه
تحمل زجر سوختن
🦋 در خبر است که حزبیل که تابوت ،
برای مادر موسی ساخت یکصد سال
ایمان داشت
ولی ایمان خود را پنهان
کرده بود و چون موسی بر ساحران
غلبه کرد ایمانش را ظاهر ساخت
🌸او دختری مومنه داشت که آرایشگر
دختران فرعون بود .
روزی در حالیکه مشغول شانه کردن
موی سر یکی از دختران فرعون بود
شانه از دستش بر زمین افتاد ،
او خم
شد و شانه را برداشت و گفت :
بسم الله ، الله اکبر
لعنت بر کسی که خدا را نشناسد.
دختر فرعون گفت :
پدرم را می گوئی ؟
گفت : خیر ، بلکه خدائی را
می گویم که آفریننده پدر تو است .
دختر فرعون گفت :
این را به پدرم می گویم .
گفت : بگو
دختر برخاست و سیلی محکمی بصورت
او زد و دستور داد او را نگه داشتند
و فورا نزد پدرش رفت و
جریان را برای او تعریف کرد ،
فرعون دستور داد آن زن و فرزندانش
را حاضر کردند و از او پرسید .
خدای تو کیست ؟
زن با ایمان گفت :
خداوند عالمیان
گفت : دست از عقیده ات بردار تا زنده
بمانی
گفت : هزار جان فدای عقیده ام ،
فرعون دستور داد تنوری از مس
آوردند و آتش در آن انداختند .
آن زن گفت :
اگر مرا سو زاندید
استخوانهایم را زیر خاک پنهان کنید .
فرعون پذیرفت
آنگاه دستور داد سه فرزند او را
یکی پس از دیگری در آن آتش
انداخته و 😔 سوزاندند
و
چون نوبت به فرزند شیر خواره اش
رسید به زبان آمد
و گفت :
مادر صبر کن که حق با تو است
سپس آن کودک و مادرش را
نیز سوزاندند در حالیکه
او دست از ایمان خود
بر نداشت
🦋🦋🦋🦋🦋
ڪانال باغ تماشای خدا
أَلَا بِذِڪْرِ اللَّهِ تَطْمَئِـنُّ الْقُلُــوبُ
@Baghetamashyekhoda
#داستان_های_شنیدتی
#بانوی_نمونه
🌼نجات تازه عروس
💐از امام صادق
علیه السلام : 👇
روایت شده که
فرمودند :
🌼حضرت عیسی علیه السلام
از کنار گروهی که مشغول
شادمانی بودند عبور کردند و از علت شادی آنها سوال کردند
و پاسخ شنیدند
که دختر فلانی را امشب برای فلان مرد به عروسی می برند
💐حضرت عیسی فرمود:
امروز شادی میکنند
ولی فردا گریان خواهند بود
یکی پرسید چرا ؟
فرمود :
چون امشب عروس آنها میمیرد
🌼 این سخن سبب اختلاف
در میان پیروان آن حضرت و منافقان گردید
چون روز دیگر فرا رسید
نزد آن دختر آمدند
و او را سالم در جای خود دیدند
از این رو نزد
حضرت عیسی علیه السلام
رفتند و
از سلامت عروس
او را با خبر کردند حضرت فرمود
خدا هر چه خواهد میکند
اکنون ما را نزد وی برید
💐آنان با عجله آن حضرت را بدان جا آوردند و
در خانه را کوبیدند
داماد بیرون آمد
عیسی علیه السلام به او فرمود
از همسرت اجازه بگیر
تا من نزدش بروم داماد
به خانه رفت
و به همسرش گفت که حضرت روحالله با جمعی بر در خانه آمدهاند
🌼 آن زن در چادر رفت
و عیسی علیه السلام
و همراهان داخل شدند و
حضرت از او پرسید
که دیشب چه کار خیری کردی
💐 عروس گفت
هر شب جمعه سائلی
بر در خانه می آید و ما خوراک یک هفته را به او می دادیم
دیشب نیز سائل مزبور آمد
و من و اهل خانه هر کدام به کاری سرگرم بودیم
و کسی متوجه او نبود
🌼ناگهان من صدای او را شنیدم و به صورت ناشناسی
به مقدار معمول هر هفته غذائی
برداشتم و به او دادم و رورانه اش
ساختم
💐چون عیسی علیه السلام
این سخن را شنید
به او فرمود :
از جای خود برخیز
و آن زن برخاست بسترش
را کنار زد
ناگهان مار بزرگی آنجا پیدا شد
که دم خود را به دندان
گرفته بود
حضرت فرمود :
🌼به خاطر آن عمل انجام دادی
خداوند این بلا را از تو
دور گردانید
➖➖➖➖➖➖
🌼 باغ تماشای خدا 👇
https://eitaa.com/joinchat/2201092127Cd10a2ab0f9
💐🌼💐🌼💐
🌼💐🌼💐
💐🌼💐
🌼💐
💐
#داستان_های_شنیدنی
#بانوی_نمونه
💐شخصی نقل می کند که با یکی از دوستانم 🙎♂ سفری در بیابان
حجاز کردیم
و راه را گم نمودیم
🌼 آنگاه از دور خیمه ای دیدیم و خود را بدانجا رسانیدیم
و سلام کردیم زنی 🧕 از میان خیمه پاسخ داد و
پرسید که شما کیستید
گفتیم :
راه را گم کرده ایم و به ناچار اینجا آمدهایم
✨زن 🧕 گفت صبر کنید تا درون خیمه را برای پذیرایی شما آماده کنم
و
پس از پهن کردن فرش
ما را به درون دعوت کرد
و
💐گفت بنشینید تا پسرم 🧑🦱بیاید ما نشستیم و می دیدیم
آن زن 🧕 مرتب پرده خیمه رو بالا میزد
به بیابان نگاه می کند
و انتظار فرزندش را دارد
🌼یک باره گفت
کسی از دور می آید
بعد گفت شتری 🐫که می آید ،
شتر 🐫فرزند می باشد
ولی کسی ، بر آن سوار است
پسرم نیست
✨طولی نکشید که سوار نزدیک شد و گفت ای امّ عقیل خدا تو
را در مرگ پسرت 🧑🦱 عقیل
صبر دهد زن پرسید
چه شد که پسرم از دنیا رفت
💐سوار گفت :
در کنار چاه آب ،
شتران 🐫🐫
به هم هجوم آوردند و او را
در چاه افتاد و مرد 😔
🌸زن 🧕 گفت :
اکنون پیاده شو و از این مهمانان پذیرایی کن
گوسفندی 🐑 به آن مرد داد و آن را ذبح کرد و
غذایی برای آنان حاضر نمود و ما خوردیم
و از صبر و تحمل آن زن در تعجب بودیم 😟
✨ بعد از غذا آن زن 🧕 نزد ما آمد
و گفت آیا هیچ کدام شما از قرآن ❤️ چیزی میداند
من گفتم آری
💐زن 🧕 گفت چند آیه برایم
بخوان تا بدین وسیله ،
خاطر خود را در مرگ پسرم تسلی بخشم
🌷 من این آیات 👇 سوره
بقره ، آیه ۱۵۵ و ۱۵۶
را تلاوت کردم:
🌼زن 🧕پرسید:
آیا این آیات در قرآن است
گفتم آری
پس شکر خدا به جای آورد
چند رکعت نماز خواند
و
دست به درگاه خدا برداشت
و
گفت :
✨خدایا آنچه تو فرمانداری
من انجام دادم
پس آنچه به صابران وعده داده ای نصیبم کن
💐 آنگاه گفت :
اگر کسی در این جهان
برای دیگری باقی می ماند و من می گفتم
پسرم 🧑🦱 برای رسیدگی به کارهای من خواهد ماند
🌼 ما بر خاستیم
و از خیمه بیرون رفتیم
این در حالی که به یکدیگر
می گفتیم که در تمام عمر
خود کاملتر از این
زن 🧕 ندیده ایم
💐🌼💐🌼💐
أَلَا بِذِڪْرِ اللَّهِ تَطْمَئِـنُّ الْقُلُــوبُ
https://eitaa.com/joinchat/2201092127Cd10a2ab0f9
#داستان_های_شنیدنی
#بانوی_نمونه
یکی از خلفای بنی عباس
در اثر عصیان و تخلف اهالی بلخ ،
آن شهر را مورد غضب 😡خود
قرار داده ،
شخصی را از بغداد به آنجا فرستاد
تا از آنها انتقام بگیرد
مامور خلیفه وارد شهر بلخ شد .
و دستور داد آن مردم پول گزافی به عنوان جریمه
و مالیات بپردازند
ولی آنها قادر بر پرداخت
آن مبالغ نبودند
و لذا زنان خود را نزد زن حاکم فرستادند
تا او وساطت کند که مامور از آنها بگذرد
زن حاکم بر آن ها رقت نمود.
و پیراهن گرانقیمتی که داشت و مرصّع به جواهرات گوناگون بود،
و قیمتش بیش از مالیات و جریمه تعیین شده بود،
به زن ها داد و گفت آن را به جای مالیات و جریمه به مامور خلیفه بدهند،
و آنها چنین کردند
چون مامور آن پیراهن را نزد خلیفه در بغداد برد و جریان را تعریف کرد ، خلیفه شرمنده شد.
و گفت:
این صحیح نیست که زنی 🧕از رعیت های من کریم تر از من باشد!!!
لذا فوراً به آن مامور دستور داد به شهر بلخ بازگردد
و پیراهن را باز پس بدهد
و مالیات را ببخشد...
و از تخلف آنها بگذرد
مامور به بلخ بازگشت
و پیراهن را به همسر حاکم داد !!!
آن زن پرسید:
آیا چشم 👁خلیفه بر این پیراهن افتاده است؟
مامور:گفت آری
زن گفت :
من پیراهنی را که چشم 👁 نامحرم بر آن افتاده باشد نمی پوشم.
پس پیراهن را فروخته و با پول آن مسجد جامع بلخ را بنا کرد،
ومابقی آن را برای تعمیرات
آن وقف نمود.
@Baghetamashyekhoda
💐باغ تماشای خدا
🌼🌼🌼🌼🌼
( تحفه الواعظین )
🌼🍃🌼🍃🌼
🍃🌼🍃🌼
🌼🍃🌼
🍃🌼
🌼
#داستان_های_شنیدنی
#بانوی_نمونه
🌼بانوی مستجاب الدعوه
@Baghetamashyekhoda
🍃 ذوالنون مصری گفت :
با قافله ای در بیابانی می رفتیم و بانوی 🧕صالحه ای در کاروان
همراه ما بود
🌼در بین راه دزدان به قافله حمله کردند و به غارت اموال مشغول شدند
🍃 مردم از ترس به گریه 😭 افتادند
اما آن زن 🧕شروع به خندیدن کرد
من به او گفتم
همه مردم می گریند و
تو می خندی ؟
گفت خنده ام از آن است که اینان از مخلوقی میترسند که #خالق 🌺
دارند
🌼گفتم برای #رفع این بلا دعا کن
که خدا فرموده : 👇
ادعونی استجب لکم ❤️
🍃 سرش را به سوی آسمان بلند کرد و گفت
ای #خدایی که آسمان را بدون پایه استوار کردی
و به حق آنچه از #قلب من میدانی( مثل اخلاص و خداترسی)
تسلط این دشمنان را از ما
سلب کن
🌼در این هنگام ابری☁️ ظاهر شد
هوا سرد شد
باران ⛈ زیادی بارید
🍃 و دزدان که در حال رفتن بودن اسب ها🐎 و شتر هایشان 🐫 در آب فرو رفت
به طوری که نزدیک به هلاکت شدند
🌼 آنها فریاد زدند که کسی که در میان شما هست
و با #دعای او ما گرفتار شدیم ؟
برایمان دعا کند
این بلا #رفع شود
و
🍃 ما هم قول می دهیم همه #اموال را به شما برگردانیم
🌼 من به آن زن 🧕 گفتم
برای رفع گرفتاری آنها #دعا بنما
#دعا_کرد
و ناگهان ابر شکافته شد و خورشید🌞 نمایان گشت
و تاریکی برطرف شد
و آن دزدان اموال کاروانیان را
تماماً پس دادند
و رفتند
@Baghetamashyekhoda
🌼🍃🌼🍃🌼
🌹🌼🌹🌼🌹
🌼🌹🌼🌹
🌹🌼🌹
🌼🌹
🌹
#داستان_های_شنیدنی
#بانوی_نمونه
🌼 شعوانه نام #زنی بود
#آوازه خوان که صدای خوب و دل انگیزی داشت
و در #مجالس مهم عیش و نوش بصره او را دعوت میکردند ،
و او از این راه #ثروت بسیاری
به دست آورده بود .
و کنیزکانی خریداری کرده
و آنها را تعلیم داده بود و
از آنها نیز برای همین منظور استفاده می کرد
🌼روزی با گروهی از#کنیزانش از کوچه ای می گذشت .
از خانهای صدای #خروش شنید
🌼 یکی از #کنیزانش را به درون آن خانه فرستاد و دستور داد خبری از آنجا برایش بیاورد
کنیز داخل خانه شد اما #باز نگشت
🌼کنیز دوم را فرستاد اما او باز هم بازنگشت
🌼کنیز #سوم را فرستاد و بازگشت و گفت
این #خروش گناهکاران است
🌼 شعوانه خودش به درون خانه رفت تا آنچه شنیده بود ببیند
در آنجا دید که #واعظی نشسته و جمعی دور او را گرفتند
و آن واعظ آنها را #موعظه می کند
و از خدا و #آتش دوزخ بیم میدهد
آنها همه به حال خود می گریند
🌼 وقتی شعوانه وارد شد
آن واعظ این آیه را درباره #تکذیب کنندگان روز قیامت تلاوت کرد : 👇
🌹#سوره_فرقان - آیه ۱۰
( آنان با این بهانه های کودکانه
نه تنها تو را ) بلکه قیامت را تکذیب
نمودند
و ما هم برای هر که قیامت را انکار و تکذیب کند
آتشی افروخته آماده کرده ایم
🌹#سوره فرقان-آیه ۱۲
که هر گاه آتش آنان را از
راه دور ببیند،
از آن آوای خشم و خروش
بشنوید
🌹#سوره فرقان - آیه ۱۳
و چون آنان را زنجیر شده
در جایی
تنگ از آن آتش در افکند
در آن جا فغان و واویلا بر آرند
و مرگ خویش را بخواهند
🌼شعوانه چون این #آیات را شنید
دگرگون شد
و به #واعظ رو کرد و گفت آیا اگر من #توبه کنم خدایم می آمرزد
🌼واعظ گفت :
آری اگر توبه کنی خدا تو را می آمرزد
اگرچه گناهانت مانند گناه شعوانه باشد
🌼شعوانه #گریست😭
گفت من شعوانه ام
و دیگر #گناه نخواهم کرد
واعظ بار دیگر او را به #توبه و اظهار دعوت کرد و به #کرم خداوند امیدوار ساخت
🌸🌼🌸🌼🌸
🌼🌸🌼🌸
🌸🌼🌸
🌼🌸
🌸
#داستان_های_شنیدنی
#بانوی_نمونه
🌸بانوی_زیرک
@Baghetamashyekhoda
🌼شخصی منحرف و متقلبی
در بصره بود که ادعاهای عجیبی داشت مریدانی را در اطراف خود جمع کرده بود.
🌸روزی نشسته بود یک باره گفت : چخ چخ !!!
مردم گفتند : یعنی چه؟
گفت :سگی می خواست وارد مسجد الحرام شود که من دیدم و
با گفتن آن کلمه او را راندم !!
اطرافیانش او را تحسین کردند 👏
🌼یکی از افراد ساده لوح که این مطلب را شنید.
داستان را برای همسرش 🧕 نقل کرد و گفت :
از بصره آن چنان احاطه ای داشت که سگی را از ورود به مسجدالحرام
مانع شد!!!😳
🌸همسرش گفت :
چرا این آقای به این خوبی را دعوت نمی کنی؟
خوب است او و مریدانش را برای #ناهار دعوت کنی.
مرد پذیرفت و آنها را دعوت کرد.
برنج و مرغ 🐓 مفصلی تهیه
کردند.
چون سفره انداخته شد،
برای هرکس ظرفی آوردند
که قدری #برنج در آن ریخته و #قطعه مرغ روی آن گذاشته بودند.
🌼 در این وقت آن زن زیرک 🧕 به شوهرش گفت :
من می خواهم برای آن آقا یک #مرغ کامل بگذارم، تا احترام بیشتری به او کرده باشم.
🌸اما برای آنکه دیگران ناراحت نشوند، #مرغ آقا را زیر برنج پنهان می کنم و
همین کار را کرد ...
🌼چون ظرف غذا را برای آقا بردند ، او نگاهی کرد و دید که روی برنج همه مرغ است اما در ظرف او هم مرغی پیدا نیست پس فریاد زد و گفت :
شما به من #اهانت کردید،
چرا برای همه مرغ آوردید
و برای من نیاوردید ؟
🌸زن 🧕 از پشت در گفت آقایی
که از بصره #سگی را در مسجدالحرام میبینی چگونه #مرغ را
در زیر #پلو نمیبینی؟!
و
بدین گونه او را رسوا و شرمنده ساخت.😢
@Baghetamashyekhoda
🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸
🌸🌸
🌸
#بانوی_نمونه
🌸#یافتن_همسر_عاقل
🌸 یکی از #عقلاء عرب بنام (شَن)
مدتی بود به دنبال #همسر عاقلهای میگشت تا هم شان او باشد.
ولی موفق به یافتن چنان شخصی نمی شد.
🌸 در یکی از #سفرهایش با مردی همراه شد
در بین راه به او گفت : کجا میروی؟
مرد گفت :
به #فلان محل . چون #مقصد هر دو مشترک بود با هم به راه افتادند.
مقداری راه که رفتند،
از آن مرد پرسید :
🌸 تو #مرا حمل می کنی یا من تو را حمل کنم؟
آن مرد گفت :
ای نادان من و تو هردو #سواره ایم
چگونه من تو را بردارم یا تو مرا؟
🌸( شَن )چیزی نگفت و ساکت شد.
در بین راه به روستائی رسیدند که #خرمنی از محصول درو شده
در کنار آن به چشم میخورد!
🌸 مرد #عاقل پرسید :
به نظر تو این محصول #خورده شده یا نه؟
آن مرد گفت: عجب #نادانی
هستی !!!
محصول #درو شده را میبینی و می گوئی خورده شده یا نه ؟!!
🌸چیزی نگفت و به راه خود ادامه دادند.
چون وارد روستا شدند #جنازه ای را بر دوش مردم دیدند که به سوی #قبرستان
می بردند.
( شَن )از دوستش پرسید:
به نظرت او #صاحب این #نعش مرده است یا زنده؟
🌸 آن مرد گفت : من #نادان تر از تو ندیدهام!!!!
مرده ای را روی #دوش
مردم مشاهده می کنی و از حیات و ممات او سوال می کنی !؟
🌸 مرد #عاقل ساکت ماند.
بالاخره به مقصد رسیدند و مرد عاقل #خداحافظی کرد تا از دوست همسفرش
جدا شود .
اما او اجازه نداد و گفت :
که باید به خانه ام بیائی و او را به خانه برد .
🌸چون به خانه رسید
به دخترش که (طبقه) نام داشت گفت :
#مهمان بسیار نادانی با خود آوردهام که واقعاً #سوالهای احمقانه در بین راه مطرح میکرد!!
🌸 دختر گفت :
چه سوال هایی می پرسید ؟
#پدر تمام سوالات آن مرد را بیان داشت .
دختر گفت: ای پدر این #مرد #نه تنها #نادان نیست بلکه بسیار عاقل است
و #پاسخ سوالهای او را اینک برایت می گویم ...
🌸 اما اینکه پرسید:
تو مرا بر #میداری یا من تورا
منظورش این بود :
که #تو با من #حرف میزنی
یا #من با تو حرف بزنم!؟
تا #درازی راه را متوجه نشویم!
🌸 اما این که پرسید:
این محصول را #صاحبانش فروخته و پول آنرا خورده اند یا نه ،
منظورش این بود که آیا این
محصول را #پیش فروش کرده اند
یا نه؟
🌸 و منظورش از سوال سوم این بود :
که آیا این #نعش مرده است
یا نه ، این بود که آیا این #مرده
را #فرزندی هست که #نام او را زنده دارد یا نه؟
🌸 آن مرد نزد #مهمان بازگشت
و گفت: میخواهی جواب #سوالاتت را بگویم ؟
🌸آنگاه #جوابها را مطرح کرد.
#مهمان گفت :
این #جوابها از تو نیست
راستش را بگو که چه کسی این جوابها را داده؟
🌸میزبان گفت :
#دخترم
همانجا (شَن) گفت :
آنچه #می خواستم اینک یافتم
و رسماً از دخترت#خواستگاری می کنم
و همانجا آن دختر را به #همسری گرفت و به #خانهاش بازگشت....🌺
@Baghetamashyekhoda