eitaa logo
بهار🌱
19.9هزار دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
612 ویدیو
26 فایل
کد شامد1-1-811064-64-0-1 من آسیه‌علی‌کرم هستم‌ودراین‌کانال‌آثار‌من‌رو‌می‌خونید. آثارمن‌👇 بهار فراتر از خسوف سایه و ابریشم خوشه‌های نارس گندم عروس افغان پارازیت(در حال نگارش) راضی به فایل شدنشون و خوندنشون از روی فایل نیستم. تعطیلات‌پارت‌نداریم.
مشاهده در ایتا
دانلود
بهار🌱
رمان زیبای بهار 💝💝💝💝💝 #پارت819 نوبت فرببا بود و حسام با مرتب کردن کارتها منتظر همسرش بود. نیایش
رمان زیبای بهار 💝💝💝💝💝 از جام بلند شدم. به دنبال مکان موبایل توی خونه چشم چرخوندم. روی عسلی کنار مبل پیداش کردم. نگاه مهیار به من بود. منتظر بود که بگم کی پشت خطه. مخاطب زیادی نداشتم ولی مهیار هنوز به این مقوله حساس بود. موبایل رو برداشتم. مونا بود. سر بلند کردم و گفتم: -موناست. حلال زاده‌است. تماس رو وصل کردم. به طرف اتاق خواب رفتم. -الو.... احوال پرسی گرمی با دوست عزیزم کردم. وارد اتاق خواب شدم و روی تخت نشستم. -چه خبرا؟ لبخند زدم و گفتم: -راستش داشتم همین الان بهت فکر می‌کردم. پسرعموم با همسرش خونه ما هستند... پس زمینه صداش پر از سر و صدا بود. جمله‌ام رو ناقص رها کردم و گفتم: -چه خبره اونجا؟ -راستش اسباب کشیه، صاحبخونه بهمون گفته بلند شید. خواهرم و زن‌داداشم اومدند اینجا کمک. راستش زنگ زدم که...چطوری بگم؟ دلم شور زد. -چی شده مونا؟ -آخه روم نمی‌شه. -مونا خواهش می‌کنم، من آرامش و زندگیم رو بهت مدیونم. تو و شوهرت الان چهارساله دارید به من و مهیار دوستانه مشاوره میدید. هر چقدر هم اصرار کردیم تا حالا هزینه‌اش رو نگرفتید. -چه حرفیه، خودمون اینجوری دلموت خواست. فقط می‌ترسم فکرای دیگه کنی! معترض اسمش رو صدا زدم: -مونا؟ -باشه بابا، یکم پول می‌خواستم به عنوان قرض، یه ماهه دیگه می‌تونم پسش بدم. راستش برای پول پیش خونه جدید پول کم داریم. لبخند زدم و گفتم: -این رو خجالت می‌کشیدی بگی دیوونه! تو مبلغت رو بگو، من خودم در خدمتم، منم نداشته باشم مهیار حتما داره. برنامه‌ای تو ذهنم ریختم و گفتم: -مونا، گفتم بهت که مهمون دارم، مهمون‌هام یکم مشکل پیدا کردند با هم، مشکلات زن و شوهری، خواستم بهشون کمک کنم، اون بازی تو رو بهشون پیشنهاد دادم. -خب؟