16.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
┄━━•●❥-🌤﷽🌤-❥●•━━┄
#استاد_پناهیان
🌱 تا نبینمت روزم روز نمیشه!
❤️ وقتی همه عاشق محمد(ص) بودند...
#بنده_امین_من
#هشت_تا_چهارده_سال
@Bandeyeamin_man
─━━━✣✦━♥️━✦✣━━━─
┄━━•●❥-🌤﷽🌤-❥●•━━┄
🌼 جشنِ مبعثه توو عالَم
☘ برایِ نبیِ خاتَم
🌼 شکرِ خدا که دل شد
❤️ عاشقِ رسولِ اعظم
🌸 صَلُوا علی محمد
☘ صلوات برمحمد
🌸 صلوات برمحمد
💚 و علی آل احمد
🌼 با نامِ رسولِ اکرم
☘ شاد میشه دلا مُسَلَم
🌼 لقبِ رسولِ اکرم
❤️ شد حالا نبیِ خاتم
🌸 صَلُوا علی محمد
☘ صلَوات بر محمد
🌸 صلَوات بر محمد
💚 و علیٰ آلِ احمد
🌼 بر قلبِ رسولِ اعظم
☘ احمد آن نبیِ خاتم
🌼 اِقرأ بسمِ رب رسیده
❤️ مومنا بگین دمادم
🌸 صَلُوا علیٰ محمد
☘ صلَوات برمحمد
🌸 صلَوات برمحمد
💚 و علیٰ آلِ احمد
🌼 احمد ای نبیِ خاتَم
☘ بر تو از تمامِ عالَم
🌼 میرسد سلام و ماهم
❤️ ذکرمون شده دمادم
🌸 صَلُوا علیٰ محمد
☘ صلَوات بر محمد
🌸 صلَوات بر محمد
💚 و علیٰ آلِ احمد
✍شاعر: سلمان آتشی
#مبعث
#مبعث_حضرت_رسولصلیالله
#ماه_رجب
#بنده_امین_من
#هشت_تا_چهارده_سال
@Bandeyeamin_man
─━━━✣✦━♥️━✦✣━━━─
┄━━•●❥-🌤﷽🌤-❥●•━━┄
🌺 پیامبر علم و دانش
🧐 میدونید موضوع اولین آیههایی که به پیامبر نازل شد چی بود؟
🔬 #دانش وسیله نجات و رستگاری انسانهاست
🎉 عید مبعث پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله مبارک 🎉
#بنده_امین_من
#هشت_تا_چهارده_سال
@Bandeyeamin_man
─━━━✣✦━♥️━✦✣━━━─
نماهنگ جان دلم.mp3
3.24M
جان دلم همه جا حرف مهربونیته
جان دلم خورشید من که پیشونیته
پر مخاطب ترین نوشته عالم کتاب آسمونیته
#️⃣ #عید_مبعث
#️⃣ #مولودی
#بنده_امین_من
#هشت_تا_چهارده_سال
@Bandeyeamin_man
─━━━✣✦━♥️━✦✣━━━─
┄━━•●❥-🌤﷽🌤-❥●•━━┄
#چالش
کدام آیه را می شناسی در قرآن که در وصف رسول مهربانی ها نازل شده با ذکر نام برامون بیان کن؟
#مبعث
#بنده_امین_من
#هشت_تا_چهارده_سال
@Bandeyeamin_man
─━━━✣✦━♥️━✦✣━━━─
┄━━•●❥-🌤﷽🌤-❥●•━━┄
🔶#گردان_قاطرچیها
🔹داوود امیریان
◾️قسمت23
چندلحظهبعدیوسفهمراهآقا ابراهیمومرادسواریکجیپنظامیسقفدارشدند. مرادرانندگیمیکرد.یوسفکهتجربههمراهیبا او را داشت
بانگرانیپرسید:«توگواهینامهرانندگیداری؟آخهبهسنوسالتنمیخوره
هجدهسالهباشی»!
آقاابراهیمگفت:«دستفرمونش حرفنداره ،نگراننباش».
مرادبُقکردهبودودیگرنمیخندید.آقاابراهیمگفت: «خبیوسفجان
بایدفکریبرایاسمگردانتونبکنیم».
آقامنکههنوزقبولنکردمفرماندهاینگردان
بشم.اولاجازهبدید
بااونهاآشنابشم،بعد.
آقاابراهیمبهسرعتگفت:«نهدیگه، همهيمابهتکلیفعملمیکنیم.
الانتکلیفتواینهکهاینمسئولیترو قبول
کنی،خیلیفکرکردیم.
جوانب امروحسابیسنجیدیم.کلیازاین و
آن پرسیدیمچهکسیبهدرداینکار
میخورهوقرعهبهاسمشماافتاد.هرچی
نباشهتوازنیروهایقدیمیهستی
وتوچندعملیاتمهمشرکتکردیومجروح
همشدی.درضمنباوضعیت
بدنیکهالانداریدیگه نمیتونیدرگردانهایرزمیفعالباشی.تو حرفم نیا!
خودتبهترمیدونی،مثلسابقنمیتونی
درستوحسابیورزشکنی
وپابهپایدیگرانبدویونرمش کنی،یاازکوهبالابکشیومسافتهای زیاد
روباکلی با روسلاحپا به پایدیگرانحرکت
کنی.اینمسئولیتبرای
توساختهشده.همبچهروستایی،هم...
اصلاولشکن.
خباسمچیشد؟
بهنظرمرسیدبه احتراممرکوب وفادار
امامحسیناسماینگردان روبذارم
گردانیایگانذوالجناح!خوبه؟»
مرادچنانخندهايکردکهکمماندهبودماشینرابه یکتیر چراغبرق
بکوبد.آقاابراهیمضربهآرامیبهشانهياو زد
تابهخودبیاید.یوسفبهتزده
پرسید:«ذوالجناح!؟
مگهاسمقحطیه؟اینهمهاسم،اونوقتشمارفتید
سراغاسماسبامامحسین؟»
آخهحکمتیداره!ولشکن.میذارمبهعهدهيخودت،من
پیشنهاد دادم.آهانرسیدیم!
جیپترمزکشداریکرد.باراننمنممیبارید وسوزمیآمد.
یوسف دستهایشرادرجیباُورکتشکرد.
پشت سرآقاابراهیمازیکتپهبالا کشید.
حقبا آقاابراهیمبود،هنوزهیچی نشده جای
زخمهایشمیسوختوچچچ
نفسشبهشمارهافتادهبود.وقتیبالایتپه
رسید،پهلوهایشدردمیکردو
باهرنفسدردپهلویشبیشترمیشد.
آقا ابراهیمبهپشتتپهاشارهکرد و
باخوشحالیگفت:«بفرما،اینمنیروهای
گردانذوالجناح»!
یوسفخشکشزد.باورشنمیشد.
مرادسرخوشوراحتمیخندید.
یوسفهاجو واجبهآقاابراهیمنگاهکرد.
آقا ابراهیملبخندزدوپرسید:
«چهطورن؟»
یوسفلبگزیدویکباردیگربهنیروهایجدیدگردان تحتامرش
نگاهکرد.چندرأسقاطر،آراموسرخوش
درحالچریدنسبزههاوعلفهای
دشتبودند.دوتاقاطرباهمدرگیرشدهو هم
دیگرراگازمیگرفتندوجفتکمیپراندند.
یوسفدوبارهبهآقاابراهیمنگاهکرد.
اگربه آقاییوخلوصو
ایمانآقاابراهیماطمیناننداشت، حتما و حتماهمانجایککفگرگی نثاراو می کرد و
بعدفرارمیکرد!
یوسفدوبارهبهقاطرهانگاهکرد.چهکار
میتوانستبکند؟بهآقاابراهیم
قولدادهبودکهفرماندهیراقبولمیکند.
چهمیدانستکهقراراست
فرماندهيقاطرهایجنگجوشود!
ازخودشهمعصبانیبودکهچراندانسته
بهآقاابراهیمقولمردانهدادهکهتقاضایشرا
قبولکند.
نمیتوانست زیر
قولو قرارشبزند.آقاابراهیمپرسید: «خب؟»
یوسفنفستازهکردوگفت:«دستمو گذاشتیدتوپوستگردوآقاابراهیم،
کارخوبینکردید.اگرقولندادهبودمهمین
الانمیرفتموپشتسرموهم
نگاهنمیکردم؛اماحالامنمشرایطدارم،چندتاشرط.
اما اولبایدفکرکنم.
شماهمبایدقولبدیدکهشرایطمنوقبول
میکنید.همانطورکهمنبه
شماقولدادموزیرشنزدم،قبوله؟»
قبوله.هرچیبگیقبوله.بریمتوراهبرامبگو
شرطوشروطتچیه.
وازتپهسرازیرشدند.نیروهایجدیدگردان
ذوالجناحبیخبرازآشیکه
برایشاندرحالپختنبود،فارغوسبکبالدر
دشتمیچریدندومگسهای
مزاحمراباتکاندادندمازخوددورمیکردند.
ادامه دارد ⏪
#رمان📖
#بنده_امین_من
#هشت_تا_چهارده_سال
@Bandeyeamin_man
─━━━✣✦━♥️━✦✣━━━─