May 11
࿐🌸🍃○✨﷽✨○🍃🌸࿐
#شعر
#شهادت_امام_حسن_علیه_السلام
یکی بدون حرم، یکی بدون کفن🥀
سرم فدای شما، یا حسن و یا حسین🥀
هر دو شهید مادر، هر دو غریب مادر🥀
کشتة یک ماجرا، یا حسن و یا حسین🥀
حسن امام حسین، حسین اسیر حسن🥀
هردو به هم مبتلا، یا حسن و یا حسین🥀
تاب و قرار زینب، ذکر فرار زینب🥀
در وسط شعله ها، یا حسن و یا حسین🥀
علی اکبر لطیفیان
#السلام_علیک_یا_حسن_بن_علی_علیه_السلام
🥀🏴🥀🏴🥀🏴🥀🏴🥀
⇦#رسانه_تنهامسیر ۸ تا ۱۱سال 🔰
╭┅───🍃🌼🍃🌼🍃──.─┅╮
🦋 @farzandetanhamasiry8_11 🦋
╰┅──.─🍃🌼🍃🌼🍃───┅╯
🔙 1016 🔜
27.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
࿐🌸🍃○✨﷽✨○🍃🌸࿐
📺
#کارتون_ستارگان_ایرانی (قسمت نهم : دوربین اولیه و اتاق تاریک-بخش اول )
⇦#رسانه_تنهامسیر ۸ تا ۱۱سال 🔰
╭┅───🍃🌼🍃🌼🍃──.─┅╮
🦋 @farzandetanhamasiry8_11 🦋
╰┅──.─🍃🌼🍃🌼🍃───┅╯
🔙 1017 🔜
࿐🌸🍃○✨﷽✨○🍃🌸࿐
#داستان
#یک_مراسم_مهم(قسمت اول)
بچه ها مشغول شمردن پول قلکهایشان بودند، محمد گفت:« من همش اشتباه می شمارم» رضا خندید و گفت :«یکم صبر کن الان برایت می شمارم»
شمردن پول ها که تمام شد معصومه گفت :«چه هیئتی بشود امسال! هم میتوانیم شربت بدهیم، هم میوه، هم خرما و چایی»
محمد چپ چپ نگاهی به معصومه کرد و گفت:« نمی شود امسال خوراکی پخش کنیم! تازه تعداد شرکت کننده ها هم کمتر است»
رضا با لب و لوچه آویزان گفت:« یعنی چه؟ ما یک سال پس انداز کردیم برای نذری شب های محرم»
محمد گفت :«نمیدانم باید فکر کنیم، تازه باباعلی میگفت شاید امسال هیئت برگزار نشود»
معصومه پول ها را روی زمین گذاشت زانوهایش را بغل کرد و گفت:« مگر میشود؟»
محمد دستش را روی شانه معصومه گذاشت و گفت :«همه مراسم توی مسجد برگزار میشود با تعداد کم»
رضا با بغض گفت :«پولها را چه کار کنیم؟»
محمد عقب تر رفت، نگاهی به پولها کرد آهی کشید و گفت:« نمی دانم»
با صدای زنگ بچه ها به سمت در دویدند. پدر با دست پر آمد تو، کیسه هایی که در دست داشت به مادر داد و گفت:« لطفاً این ها را ضدعفونی کن»
مامان کیسهها را ضدعفونی کرد و آورد. بچه ها کنار پدر نشستند و به کیسه ها نگاه کردند رضا گفت:« بابا این ها چیست؟»
پدر از توی کیسه پارچهای مشکی را بیرون آورد و گفت:« بچه ها فردا شب، شب اول محرم است باید آماده شویم»
محمد که پارچه را در دست گرفته بود گفت:« با ما برای هیئت یک عالمه پارچهمشکی داریم»
پدر لبخندی زد و گفت :«میدانم پسرم اما این پارچهها برای هیئت خانگی خودمان است»
معصومه سربند قرمزی از توی کیسه بیرون آورد و گفت:« هیئت خانگی چیست »
سربند را به محمد داد و گفت:« داداش این را برایم ببند»
بابا گفت:« امسال که نمیشود خیلی مراسمات را توی مسجد باشیم، خانهمان را آماده هیئت می کنیم و خودمان هر شب مراسم می گیریم»
محمد با چشمان گرد به پدر نگاه کرد و گفت:« یعنی مهمان داریم؟»
پدر سربند سبز رنگی را بر سر محمد بست و گفت :«مراسمات ما خانوادگی هستند، من، مامان، تو، رضا و معصومه »
بچه ها خوشحال به هم نگاه کردند، مامان جعبه پونز را آورد، همه با کمک هم دور تا دور و روی دیوارها را پارچه سیاه نصب کردند.
محمد در حالی که اضافه پارچه ها را داخل کیسه می گذاشت گفت:« بابا با پول قلک های محرم چه کار کنیم؟ حالا که نمیشود نذری پخش کرد!»
پدر دستی بر سر محمد کشید و گفت :«نگران نباشید این پول را نذر محرم میکنیم اما یک جور دیگر!»
ادامه دارد...
(باران)
⇦#رسانه_تنهامسیر ۸ تا ۱۱سال 🔰
╭┅───🍃🌼🍃🌼🍃──.─┅╮
🦋 @farzandetanhamasiry8_11 🦋
╰┅──.─🍃🌼🍃🌼🍃───┅╯
🔙 1018 🔜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
࿐🌸🍃○✨﷽✨○🍃🌸࿐
#اوریگامی
#مبل_کاغذی🛋
😍👌
⇦#رسانه_تنهامسیر ۸ تا ۱۱سال 🔰
╭┅───🍃🌼🍃🌼🍃──.─┅╮
🦋 @farzandetanhamasiry8_11 🦋
╰┅──.─🍃🌼🍃🌼🍃───┅╯
🔙 1019 🔜
31.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
࿐🌸🍃○✨﷽✨○🍃🌸࿐
📺
#کارتون_پهلوانان (پوریای ولی : قسمت سی و سوم : راما و مارها )
⇦#رسانه_تنهامسیر ۸ تا ۱۱سال 🔰
╭┅───🍃🌼🍃🌼🍃──.─┅╮
🦋 @farzandetanhamasiry8_11 🦋
╰┅──.─🍃🌼🍃🌼🍃───┅╯
🔙 1020 🔜
هدایت شده از تنهامسیرآرامش 💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ویژه
💥برگزاری دوره جامع تربیت فرزند توسط موسسه تربیتی #تنهامسیرآرامش
✍🏻 منطبق با مبانی استاد پناهیان و تربیت عمیق دینی و براساس تکنیکهای طبع، مزاج و شخصیت شناسی
❀←شامل 7 کلاس تربیتی:
کلاس اول: فرزند آوری
کلاس دوم: ایام بارداری
کلاس سوم: تولد تا دوسالگی
کلاس چهارم: از ابتدای 3 تا پایان 7 سالگی
کلاس پنجم: ابتدای 8 تا پایان 14 سالگی
کلاس ششم: ابتدای 15 تا پایان 21سالگی
کلاس هفتم: دوران بعد از 21 سالگی
هر کلاس شامل 15 جلسه با تدریس
← حجت الاسلام سید روح الله حسینی→
✍️ جهت ثبت نام در دوره، کلمه " تربیت فرزند" رو به آی دی زیر ارسال بفرمایید:🔰
⇨ @Admin_sabtnam ⇦
💳هزینه ثبت نام در هر کلاس: 40 هزار تومان
🦋ویژه ی والدین، مربیان تربیتی و عموم مردم...
᪥ @IslamLifeStyles
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
࿐🌸🍃○✨﷽✨○🍃🌸࿐
📺
#کارتون_این_چطور_کار_می_کنه ( قسمت هشتم : فنرها)
⇦#رسانه_تنهامسیر ۸ تا ۱۱سال 🔰
╭┅───🍃🌼🍃🌼🍃──.─┅╮
🦋 @farzandetanhamasiry8_11 🦋
╰┅──.─🍃🌼🍃🌼🍃───┅╯
🔙 1021 🔜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
࿐🌸🍃○✨﷽✨○🍃🌸࿐
📺
#کارتون_ماجراهای_کوشا(قسمت سی و چهارم : ویتامین ها )
⇦#رسانه_تنهامسیر ۸ تا ۱۱سال 🔰
╭┅───🍃🌼🍃🌼🍃──.─┅╮
🦋 @farzandetanhamasiry8_11 🦋
╰┅──.─🍃🌼🍃🌼🍃───┅╯
🔙 1022 🔜
🍃کتاب درسنامه طبع و مزاج شناسی👏👏
🔹 در ۴۳۰ صفحه وزیری
🔸 متن دو رنگ
🔹 متن شامل:
معرفت النفس
ماهیت اخلاط و عناصر
صفات خَلقی و خُلقی
مزاج و غلبه های مزاجی
شوک مزاجی
فساد مزاجی
تغذیه (حفظ الصحه)
+ گنجینه پرسش و پاسخ ها
تصاویر آموزشی طبایع و ...
✍ سید روح الله حسینی (ستاره حیات)
🌟 قیمت: ۴۰.۰۰۰ تومان
📍تنظیم فاکتور
@TFactor_Farhangi
📌ادمین فروشگاه
@Admin_ToysTma
🛍🎈فروشگاه محصولات فرهنگی👇
@ToysTma
࿐🌸🍃○✨﷽✨○🍃🌸࿐
#داستان
#یک_مراسم_مهم(قسمتدوم)
محمد بعد از خوردن صبحانه جلوی تلویزیون دراز کشید و به فکر فرو رفت، شبکه های تلویزیون را بالا و پایین کرد، رضا کمی آن طرف تر روی مبل نشست و گفت:« چرا انقدر کانال عوض می کنی؟»
محمد نگاهی به رضا کرد اما چیزی نگفت. معصومه دفتر نقاشی اش را به محمد نشان داد و گفت:« ببین چی کشیدم؟»
محمد تا نقاشی معصومه را دید از جا پرید، نقاشی را با دقت نگاه کرد، معصومه یک دختر که ماسک بر دهان داشت کشیده بود دختر نقاشی معصومه اسپری ضدعفونی کننده در دست داشت، کمی آن طرف تر پسرکی ماسک بر دهان گذاشته بود و طبل می زد.
محمد گفت:«فهمیدم! امسال با پولهای نذری ماسک و ژل ضدعفونی کننده می خریم و پخش می کنیم!»
رو به معصومه کرد و گفت:« آفرین نقاشی خیلی قشنگی کشیدی»
رضا دستش را روی چانه گذاشت و گفت:« کجا پخش کنیم؟»
معصومه مداد را در دستش چرخاند و گفت:«همه پول را ماسک و ژل بخریم؟»
محمد کمی فکر کرد گفت:«صبر کنید بابا که آمد تصمیم می گیریم»
بچه ها دل توی دلشان نبود تا مراسم شب اول محرم را برپا کنند.
از غروب همه کارهای هیئت را انجام دادند.
معصومه به مادر، در چیدن میوه ها کمک کرد، خرما ها را در ظرف چید، مادر کمی گلاب در گلاب پاش ریخت، بوی خوش گلاب خانه را پر کرده بود.
رضا و محمد روی مبل پارچه سیاهی انداختند، میز را کمی جابه جا کردند و رویش سبد مُهر و دوکتاب دعا و یک قرآن گذاشتند.
بالاخره با آمدن پدر انتظار به پایان رسید، بعد از خوردن شام همگی در محل مشخص شده ی هیئت نشستند.
رضا روی مبل آماده شده نشست و سوره حمد را خواند، پدر چند حدیث کوتاه از شب های محرم گفت و زیارت عاشورا خواند، حالا نوبت معصومه بود که دکلمه ی زیبایی که در مورد امام حسین علیه السلام آماده کرده بود بخواند. صدای صلوات برای سلامتی رضا و معصومه بلند شد.
محمد روی صندلی نشست و شروع کرد به خواندن مداحی، اشک از چشمان مادر سرازیر شد، بعد از سینه زنی و مداحی معصومه با کمک مادر از مهمانان هیئت پذیرایی کردند. همه از برپایی این مراسم خوشحال بودند.
ادامه دارد....
(باران)
⇦#رسانه_تنهامسیر ۸ تا ۱۱سال 🔰
╭┅───🍃🌼🍃🌼🍃──.─┅╮
🦋 @farzandetanhamasiry8_11 🦋
╰┅──.─🍃🌼🍃🌼🍃───┅╯
🔙 1023 🔜