eitaa logo
~حیدࢪیون🍃
2.5هزار دنبال‌کننده
6.6هزار عکس
2.2هزار ویدیو
126 فایل
۞﷽۞ یک روز میاید که به گرد کعبه کوریّ عدو ” علی علی ” میگوییم💚 sharaet📚⇨ @sharaet1400 شرایط nashenasi🕶⇨ @HEYDARIYON3134 ناشناسی refigh🤞⇨ @dokhtaranzeinabi00 @tamar_seyedALI رفیق 🌴¹⁴⁰⁰/ ⁵ /²⁸ پایان↻شهادت ان‌‌شاءالله
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕊 مومن‌اگرقدرخودش‌را‌ بداندغیرممکن‌است‌که‌دور‌ گناه‌بگردد،وخود‌رابه‌خفت‌اندازد..
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
~حیدࢪیون🍃
🍃 📖🍃 🔖| رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق قسمٺ #دوازده قلبم یخ زد و لحنم هم مثل دلم لرزید _من میخوام بر
🍃 📖🍃 🔖| رمـــــان قسمٺ بدنم سُست و سنگین به زمین چسبیده و نگاه بی حالم تنها سقف بلند بالای سرم را میدید.. که گرمای انگشتانش را روی گونهام حس کردم و لحن گرمترش را شنیدم _نازنین! درد از روی شانه تا گردنم میکشید، به سختی سرم را چرخاندم.. و دیدم کنارم روی زمین کز کرده است. به فاصله چند متر دورمان پرده ای کشیده شده و در این خلوت فقط من و او بودیم... صدای مردانی را از پشت پرده میشنیدم و نمیفهمیدم کجا هستم که با نگاهم مات چشمان سعد شدم.. و پس از سیلی سنگینش باور نمیکردم حالا به حالم گریه کند... ردّ خونم روی پیراهن سفیدش مانده و سفیدی چشمانش هم از گریه به سرخی میزد... میدید رنگم چطور پریده و با یک دست دلش آرام نمیشد.. که با هر دو دستش صورتم را نوازش میکرد و زیر لب میگفت _منو ببخش نازنین! من نباید تو رو با خودم میکشوندم اینجا! او با همان لهجه عربی به نرمی فارسی صحبت میکرد و قیل و قال مردانی که پشت پرده به عربی فریاد میزدند، سرم را پُر کرده بود.. که با نفسهایی بریده پرسیدم _اینجا کجاس؟ با آستینش اشکش را پاک کرد و انگار خجالت میکشید پاسخم را بدهد.. که نگاهش مقابل چشمانم زانو زد و زیر لب زمزمه کرد _مجبور شدم بیارمت اینجا صدای تکبیر امام جماعت را شنیدم.. و فهمیدم آخر کار خودش را کرده و مرا به🔥 مسجد عُمری🔥 آورده است.. و باورم نمیشد حتی به جراحتم رحمی نکرده باشد.. که قلب نگاهم شکست و او عاشقانه التماسم کرد _نازنین باور کن نمیتونستم ببرمت بیمارستان، ممکن بود شناسایی بشی و دستگیرت کنن! سپس با یک دست... ادامه دارد.... نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد •♡حیدࢪیون♡•
~حیدࢪیون🍃
🍃 📖🍃 🔖| رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق قسمٺ #سیزده بدنم سُست و سنگین به زمین چسبیده و نگاه بی حالم تن
🍃 📖🍃 🔖| رمـــــان قسمٺ سپس با یک دست پرده اشک را از نگاهش کنار زد تا صورتم را بهتر ببیند.. و با مهربانی دلداری ام داد _اینجام دست کمی از بیمارستان نداره! برا اینکه مجروحین رو نبرن بیمارستان، این قسمت مسجد رو بیمارستان کردن، دکتر و همه امکاناتی هم اوردن! و نمیفهمید با هر کلمه حالم را بدتر میکند که لبخندی نمکین نشانم داد.. و مثل روزهای خوشیمان شیطنت کرد بلکه دلم را به دست آورد _تو که میدونی من تو عمرم یه رکعت نماز ! ولی این مسجد فرق میکنه، این مسجد نقطه شروع مبارزه مردم سوریه بوده و الان مخالفت با بشار اسد شده! و او مرا به این جهنم کشانده بود که به جای خنده، چشمانم را از درد در هم کشیدم.. و مظلومانه ناله زدم _تو که میدونستی اینجا چه خبره، چرا اومدی؟ با همه عاشقی از پرسش بی پاسخم کلافه شد.. که گرمای دستانش را از صورتم پس گرفت و با حالتی حق به جانب بهانه آورد _هسته اولیه انقلاب تو تشکیل شده، باید خودمون رو میرسوندیم اینجا! و من از اخبار بیخبر نبودم و میدیدم درعا با آمادگی کامل به سمت میرود که با همه خونریزی و حال خرابم، با صدایی که به سختی شنیده میشد، بازخواستش کردم _این چند ماه همه شهرهای سوریه تظاهرات بود! چرا بین اینهمه شهر، منو کشوندی وسط میدون جنگ درعا؟ حالت تهوع طوری به سینه‌ام چنگ انداخت که حرفم نیمه ماند.. و او رنگ مرگ را در صورتم میدید که از جا پرید و اگر او نبود از ترس تنهایی جان میدادم.. که به التماس افتادم _کجا میری 🔥سعد؟ کاسه صبرم از تحمل اینهمه وحشت در نصفه روز تَرک خورده و بی اختیار.. ادامه دارد.... نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد •♡حیدࢪیون♡•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕊 «وَ یا مَنْ لَا تَنْقَطِعُ عَنْهُ حَوَائِجُ الْمُحْتَاجِینَ» ای‌‌خداوندی‌‌که‌‌حاجت‌حاجتمندان‌‌از‌تو‌قطع‌‌نشود 💚
سلام الله علیکم مانند دارو تسکین است نماز... عزیزان شهدا نمازهاتون دیر نشه🤲🏻 قبول باشه ان‌شاءالله بحق محمد و آل محمد ان‌شاءالله در قنوت های پربرکت‌تون مارو یاد کنید...🤲🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
-•🖤• السلام علیک...🥀 دخیل بستم بہ پنجرھ فولادت...💔 پدری کن برام...! اللهم ارزقنا زیارت...🤲🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️ اِلھی وَ رَبّی مَن لی غَیرُک..؟ خدایا، پروردگارا جز تو که را دارم؟!☘
•🌴🕊• ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ • باید‌‌ در‌ مسیر‌ ولایت ثابت‌ قدم‌ باشیم‌ ؛‌ و‌ هر چه ایشان ‌میگویند‌ قبول‌ داشته باشیم .. 🌱. • •💚• ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ•🌿👒•❥︎𑁍
♡ بـٰازدیشَب‌بـٰاخیـٰالت‌بـٰالۍاَزبـٰاورگرفتَم دورِصَحـن‌وگُنـبدِزَردِطَـلـٰایَـت‌پَـرگرفتَم...! یا اِمام رِضا قُربُونِ کَبوتَرات...💔 🖤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بہ‌قول‌بعضےها چادرمن‌تکہ‌پارچہ‌ایستـ‌ اما هـزاران‌شھیدبرایش جان‌داده‌اند🌼
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✍ پیام شهید از همه خواهران و از همه زنان امت رسوال الله مي خواهم روز به روز خود را تقويت كنيد مبادا تار مويي از شما نظر نامحرمي را به خود جلب كند، مبادا رنگ و لعابي بر صورتتان باعث جلب توجه شود، مبادا چادر را كنار بگذاريد. هميشه الگوي خود را حضرت زهرا(س) و زنان اهل بيت پيامبر قرار دهيد، هميشه اين بيت شعر را به ياد بياوريد آن زماني كه حضرت رقيه (س) خطاب به پدرش گفت: 🔹غصه حجاب من را نخوري بابا جان 🔸چادرم سوخته اما به سرم هست هنوز شهید محسن حججی
~حیدࢪیون🍃
#کربلا
هرچقدر هم کہ هوایے میشید بازم از دور و نزدیک کربلا قشنگہ... زیارت نصیب‌تون ان‌شاءالله و همہ بیماران شفا پیدا کنن و مشکلات حل بشن و حاجات همہ مستجاب بشہ...🤲🏻🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
~حیدࢪیون🍃
🍃 📖🍃 🔖| رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق قسمٺ #چهارده سپس با یک دست پرده اشک را از نگاهش کنار زد تا صور
🍃 📖🍃 🔖| رمـــــان قسمٺ و بی‌اختیار اشک از چشمانم چکید و همین گریه بیشتر آتشش میزد که به سمت پرده رفت و یک جمله گفت _میرم یه چیزی برات بگیرم بخوری! و دیگر منتظر پاسخم نماند و اگر اشتباه نکنم از شرّ تماشای اینهمه شکستگی ام فرار کرد... تازه عروسی که خورده و هزاران کیلومتر دورتر از وطنش در مسجدی رها شده،مبارزه ای که نمیدانستم کجای آن هستم... و قدرتی که پرده را کنار زد..و بی‌اجازه داخل شد... از دیدن صورت سیاهش در این بی‌کسی قلبم از جا کنده شد.. و او از خانه تا اینجا تعقیبم کرده بود تا کار این را یکسره کند که بالای سرم خیمه زد،.. با دستش دهانم را محکم گرفت تا جیغم در گلو گم شود و زیر گوشم خرناس کشید _برای کی جاسوسی میکنی ایرانی؟ دیگر درد شانه فراموشم شده که فک و دندان هایم زیر انگشتان درشتش خرد میشد.. و با چشمان وحشتزده ام دیدم خنجرش را به سمت صورتم میآورد.. که نفسم از ترس بند آمد و شنیدم کسی نام اصلی ام را صدا میزند.. _زینب! احساس میکردم فرشته مرگ به سراغم آمده که در این غربت کده کسی نام مرا نمیدانست و نمیدانستم فرشته نجاتم سر رسیده.. که پرده را کشید و دوباره با مهربانی صدایم زد _زینب! قدی بلند و قامتی چهارشانه که خیره به این قتلگاه تنها نگاهمان میکرد و با یک گام بلند خودش را بالای سرم رساند.. و مچ این قاتل سنگدل را با یک دست قفل کرد... دستان وحشیاش همچنان روی دهان و با خنجر مقابل صورتم مانده و حضور این غریبه کیش و ماتش کرده بود... ادامه دارد.... نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد •♡حیدࢪیون♡•
•♥️🌱• چشم‌های‌دڵ‌من‌درپی‌دلدارےنیسٺ.. درفراق‌ٺۆ،بہ‌جزگریہ‌مراڪارےنیسٺ.. سۆخٺن‌درطڵب‌یۆسـف‌زهـرا؏ـشق‌اسٺ.. بنازم‌بہ‌چنین‌؏ـشق‌ڪہ‌ٺڪرارےنیسٺ...♥️ +محفلے ڪۅچڪ براے عاشقان منجے دنیا•°🌿! هـدف‌مۅن اینھ ڪھ راه ۅ رسم 'منتظرِ فـرج' بۅدن رۅ یاد بگیریمـ..❤️¡ جاتۅن اینجا خالیھ..⇩ @ADREKNY_YA_MOLA 🕊 °•حواست‌باشد‌رفیق! در‌چراغانے‌هاے‌دنیا،مــاه‌را‌گم‌نکنے..☝️🏻•°
↻📔💛••|| یِڪ‌اِنقـِلـٰابۍ‌ۅاقِعۍ هَمـٰان‌جـٰایۍ‌خِدمت‌مِۍ‌ڪُند ڪہ‌بِہ‌اواِحتیـٰاج‌است..!シ 📔⃟💛¦⇢ 🤞🏻 📔⃟💛¦⇢
مۍگفـت‌: من‌یڪ‌چیزفہـمیدهـ‌ام! خـداشہادت‌راهمـیشہ‌بہ‌آدم‌هایۍداده‌ ڪہ‌درڪارسختڪوش‌بودهـ‌انـد . . .🌱 💔••!