eitaa logo
~حیدࢪیون🍃
2.5هزار دنبال‌کننده
6.6هزار عکس
2.2هزار ویدیو
126 فایل
۞﷽۞ یک روز میاید که به گرد کعبه کوریّ عدو ” علی علی ” میگوییم💚 sharaet📚⇨ @sharaet1400 شرایط nashenasi🕶⇨ @HEYDARIYON3134 ناشناسی refigh🤞⇨ @dokhtaranzeinabi00 @tamar_seyedALI رفیق 🌴¹⁴⁰⁰/ ⁵ /²⁸ پایان↻شهادت ان‌‌شاءالله
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بی راه نرو ساده تَرین راه  حُسین اَست...🖤️
⊰•🌸🌙•⊱ از همه طرف با خــ♡ــدا احاطه شدی💗✨
⊰•🌙☁️•⊱ [ ای که گویی که خلایق ز ولی خسته شدند ؛ کوری چشم تو بر سیدعلی مینازیم ]✌️🏻💜 - آره دادا ما نمردیم آسد علی تنها بمونه! ⊰•🌙•⊱¦⇢ ⊰•☁️•⊱¦⇢
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⊰•🥀🍂•⊱ اعترافات یکی از قاتلین شهید عجمیان💔 زن‌زندگی‌آزادی؟ ⊰•🥀•⊱¦⇢ ⊰•🍂•⊱¦⇢
قبول دارین!🚶🏿‍♂
زیبایۍ ببینید♥️✨(:
آقا بیا که بدون تو هیچی درست نمیشه...،🔗🖤 الهم عجل لولیک فرج
Ali Fani - Be Taha Be Yasin 2.mp3
8.96M
امیدِغریبانِ تنها کجایی؟! چراغِ سرِقبرِزهراکجایی؟! ━━━━━●────── ⇆ㅤ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤ↻
اولین‌ومهمترین‌چیزۍڪہ‌مارا ازامام‌زمان دور مےڪند 💔ماست. . . ومهمترین‌چیزےڪہ‌فرج‌حضرت‌‌را جلو 🌱مےاندازد است. . . بہ‌قول‌استادرائفۍپور مشڪل‌خودماییم 💔 💞سلامتی امام زمان صلوات •┈┈┈𝐣𝐨𝐢𝐧┈┈┈• ↳‌‌˹ @Banoyi_dameshgh ˼
🦋 شهادت اجر کسانی است که مدام در زندگی خود در حال درگیری با نفس‌اند. و زمانی که نفس سرکش خود را رام نمودند، خداوند به مزد این جهاد اکبر شهادت را روزی آنها خواهد کرد. 🌹فرازی از دست‌نوشته شهیدمدافع حرم در تاریخ 1381/1/7
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
~حیدࢪیون🍃
#Part_124 رسیدم خونه، تمام فضای خونه رو سکوت فرا گرفته سریع به سمت اتاقم میرم، لباس هام رو با لباسه
که امیر حسین از جاش بلند میشه و رو به بقیه میگه: - وسایل ها رو جمع کنید که کم کم بریم! و خودش از ما دور تر میشه کسری از جاش بلند میشه و به سمت امیرحسین میره... رویا- یک نعره مستانه ز جایی نشنیدیم ویران شود این شهر که میخانه ندارد. اسما- دیدی که مرا هیچ کسی یاد نکرد جز غم که هـزار آفــرین بر غم باد. و بعد اون به سمت پایین حرکت می‌کنیم، امیرحسین و کسری و مازیار جلو و تند تند می‌رفتند و ما هم آروم آروم پشت سرشون، حوصله ام سر رفته و سردرد بسیار بدی درون سرم پیچیده! یکم بیشتر می‌ریم که سرم گیج میره و رو به رویا میگم: - رویا برو جلوی این شوهرت رو بگیر انقدر تند تند نره حالم بده! و روی زمین می‌شینم، و سرم رو میون دست هام می‌گیرم! یکم استراحت می‌کنم و بعدش می‌ریم پایین، ولی حالم هنوز بده... *** می‌رسم خونه، مستقیم به سمت اتاقم میرم تا استراحت کنم و خستگی امروز از بدنم خارج بشه! خودم رو روی تختم می‌ندازم اما خوابم نمیاد، کمی روی تخت جا به جا میشم تا خوابم بگیره اما خوابم نمیاد! کتابی رو از روی میز بر می‌دارم تا یکم بخونم و بتونم بخوابم... صفحه اول کتاب رو باز می‌کنم تا بخونم که صدای زنگ موبایلم مانع میشه و بعدش شماره‌ی ناشناسی روی صفحه می‌افته... روی دکمه‌ی پاسخ می‌زنم که صدای فرد غریبه ای درون گوشی می‌پیچه: - .... ... !
~حیدࢪیون🍃
#Part_125 که امیر حسین از جاش بلند میشه و رو به بقیه میگه: - وسایل ها رو جمع کنید که کم کم بریم! و
صدای مردونه‌ میگه: - سلام. با مکث میگم: - علیک، شما؟ - پژمانم، ببخشید شماره‌ی شمارو از مهرانه خانوم گرفتم! - خدا ببخشه. از روی تخت بلند میشم و ادامه میدم: - بفرمایید؟ و به سمت پنجره میرم که پژمان با مکث میگه: - نمی‌دونم...چطوری بگم! - بگید، راحت باشید. - می‌خواستم ببینمتون. چرا می‌خواد من رو ببینه؟ فکرم رو به زبون میارم - چرا؟ - راجع به مسئله ای که اون روز پیش اومد می‌خواستم ببینمتون، لطفا نه نیارید! - نمی‌دونم چی‌بگم! و پرده رو کنار می‌کشم تا بتونم کوچه رو ببینم. - قول میدم زیاد وقتتون رو نگیره و مزاحمتون نشم. - باشه! که پژمان با لحنی که انگاری بهش انگیزه دادن میگه: - فردا ساعت پنج عصر هستید؟ - کجا بیام؟ - آدرسش رو بعدا براتون اس ام اس می‌کنم، کاری نداری؟ - نه، خدانگهدار - یاعلی گوشی رو قطع می‌کنم و به سمت تختم میرم، گوشی رو روی میز می‌ذارم و چشم هام رو می‌بندم تا بخوابم که سرم به بالشت نرسیده به عالم بی خبری فرو میرم.
~حیدࢪیون🍃
#Part_126 صدای مردونه‌ میگه: - سلام. با مکث میگم: - علیک، شما؟ - پژمانم، ببخشید شماره‌ی شمارو از م
با کیانا از محوطه‌ی دانشگاه خارج می‌شیم، به سمت صندلی ای می‌ریم و روی اون صندلی می‌شینیم. - کیانا غروب میای باهم بریم جایی؟ موهاش رو میده زیر روسری و میگه: - کجا؟ - دیشب آقای امامی زنگ زد و گفت می‌خواد باهم صحبت کنیم! که کیانا دستش رو توی دست هام می‌ذاره و میگه: - پنهون کار شدی جدیدا! - چیزی رو پنهون نکردم که. دیشب آخر شب زنگ زد که مطمئنم تو اون موقع هفت پادشاه که هیچ هفتاد پادشاه رو توی خواب می‌دیدی! - باشه حالا برای من داستان نباف، حالا بریم کجا؟ - توی یک پارکی قرار گذاشتیم ساعت پنج غروب! - آها، کسری خونه است ماشینش رو بر می‌دارم و بریم گشت و گذار. - باش. *** نزدیک های ساعت پنج بود که کیانا اومد دنبالم و اومدیم محل قرار... - ایش، اسرا این آقاتون هم نیومد! من برم دوتا بستنی بگیرم تا بخوریم سر و کلش پیدا میشه. - برو فقط یکم اون مغز کثیفت رو شست و شو بده. خنده ای می‌کنه و ازم دور میشه، گوشی ام رو از کیفم بر می‌دارم و مشغول گشتن در فضای مجازی میشم، که بعد چند دقیقه کیانا میاد ولی خبری از پژمان نیست!
~حیدࢪیون🍃
#‌Part_127 با کیانا از محوطه‌ی دانشگاه خارج می‌شیم، به سمت صندلی ای می‌ریم و روی اون صندلی می‌شینیم
همون لحظه زنگ گوشیم بلند میشه و همون شماره‌ی دیشب که به نام آقای امامی سیو کرده بودم روی گوشی نقش می‌بنده جواب میدم: - الو؟ - سلام اسرا خانوم کجا هستید؟ - من دقیقا همون جایی هستم که قرار گذاشتیم هم رو ببنیم. که پژمان با صدای گرفته ای میگه: - ببخشید اونجا معطلتون می‌کنم، داشتم می‌اومدم ماشین پنجر شده نمی‌تونم بیام، شرمنده. بهتر، که با لحن ملایم و ملیحی جواب میدم: - باشه، خدانگهدار. که پژمان با لحن مردونش که ناراحتی در اون موج می‌زنه میگه: - ببخشید معطل شدید،یاعلی! و گوشی رو قطع می‌کنم و داخل کیفم می‌ذارم، کیانا یکم از بستنیش می‌خوره و همراه با چشمک میگه: - چی گفت آقاتون؟ که جیغی می‌زنم و میگم: - کیانا یک بار دیگه بگی آقاتون دیگه نه من نه تو! و مشغول خوردن بستنی ام میشم. کیانا ضربه‌ی کوچیکی به دستم وارد می‌کنه و میگه: - بی جنبه، شوخی کردم! که با پرخاش میگم: - شوخیشم خوشم نمیاد. کیانا سرش رو به چپ و راست تکون میده و یک بیت شعر عاشقانه میگه: - عشق اول می کند دیوانه ات تا ز ما و من کند بیگانه ات عشق چون در سینه ات مأوا کند عقل را سرگشته و رسوا کند می‌شوی فارغ ز هر بود و نبود نیستی در بند اظهار وجود... که همون لحظه ایدی ای به ذهنم می‌رسه خودم رو بهش نزدیک می‌کنم و میگم: - من عاشقم یا شما عاشقی؟ با مکث میگه: - تو!
در شبانہ روز ده دقیقه با خدا خلوت ڪن از خطاهاے خود استغفار ڪن؛ فضاے دلت روشن مےشود اگر این ڪار را ادامہ دهے بعد چند وقت این ده دقیقہ ڪل روزت را خواهد گرفت...🌱 🌱| @tamar_seyedALi
~حیدࢪیون🍃
به احترام مادر زهرا و آمدن ایام پروفایل کانال تغییر کرد یادت نره مارو 🌹
چه انتظار عجيبي! تو بين منتظران هم، عزيز من چه غريبي! عجيب تر که چه آسان نبودنت شده عادت چه بيخيال نشستيم نه کوششي نه وفايي فقط نشسته و گفتيم: خدا کند که بيايي.. شبتون مهدوی🍁🧡
-ماهمیشہ‌فکرمیکنیم‌شھدایہ کارخاصی‌کردن‌کہ‌شھیدشدن! نہ‌رفیق . . ! اوناخیلی‌کارهارونکردن‌ کہ‌شهیدشدن:))🖐🏽🖤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هنوز‌مانده‌بفهمی‌که ‌انتقامش‌چیست سر‌تو‌قیمت‌یک‌کفش ;)
•🖤• . :) 🖤 بہ‌امیــدفــرج‌نــور‌چشممـــون😍 ✨الّلهُم‌صَلِّ‌علی‌محمَّدوَ آلِ‌محمَّدوعجِّل فرجهُم♥️ 🌱 التماس دعا 👋🖤 🖤➣ @Banoyi_dameshgh 〇🏴حیدࢪیون🌑⇧
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ساعت عشق💔 ↠00:00 |-‹‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بہ‌گریه‌هاے‌ بدون‌صدادلم‌تنگ‌است🚶🏿‍♂ قسم‌بہ‌‌ندبہ‌آقا.... بیادلم‌تنگ‌است💔:): اللهم‌عجل‌لولیک‌الفرج
| به‌نام‌ خدایِ شهیدان... | ...
رفیق.. تو یڪ قصھ قشنگۍ🌸(: کھ در وجودم ریشھ زدۍ