eitaa logo
~حیدࢪیون🍃
2.5هزار دنبال‌کننده
6.6هزار عکس
2.2هزار ویدیو
126 فایل
۞﷽۞ یک روز میاید که به گرد کعبه کوریّ عدو ” علی علی ” میگوییم💚 sharaet📚⇨ @sharaet1400 شرایط nashenasi🕶⇨ @HEYDARIYON3134 ناشناسی refigh🤞⇨ @dokhtaranzeinabi00 @tamar_seyedALI رفیق 🌴¹⁴⁰⁰/ ⁵ /²⁸ پایان↻شهادت ان‌‌شاءالله
مشاهده در ایتا
دانلود
~حیدࢪیون🍃
•┈••✾❀•💠🪴 *﷽*🪴💠•❀✾••┈• #حبل_الورید #قسمت_صد_یڪم #شهیدعلےخلیلی مادر با پایی که با دیدن جانش د
•┈••✾❀•💠🪴 *﷽*🪴💠•❀✾••┈• خاک ها ،تنِ رنجور علی را در آغوش گرفته و مادر😔 مادر ؛ در حسرت دوباره دیدن علی مانده بود. چقدر زود دلتنگ جانش شده، انگار نه انگار که تا دقایقی قبل صورت نحیفش را نوازش می کرد. مادر و پدر به همراه مهمانان به خانه باز گشتند، اما خانه ی 😔بدون علی.😭 تخت خواب علی خالی بود؛ و دیدنش داغ دل عزاداران را بیشتر می کرد. گلاب اشک،مراسم زیارت عاشورا را معطر می کرد. رفته رفته شب شد؛ و هوا تاریک. و مهمانان رفتند. مادر انقدر بی رمق شده بود که دیگر نای حرکت کردن نداشت. روی تخت خالی علی،دراز کشید، هنوز بوی عطر و وجود علی را روی تختش احساس می کرد و اشک می ریخت. رفته رفته ۱۴ روز از شهادت علی گذشت؛ صدای زنگ خانه ی آقای خلیلی به صدا در آمد. مادر در را باز کرد. پیرزنی قد خمیده و فرتوت وارد خانه شد. پدر و مادر علی با تعجب به مهمان تازه وارد نگاه می کردند. پیرزن وارد خانه شد. مادر با لبخند کمرنگی به او سلام کرد. پیرزن به گرمی جواب سلام مادر تازه داغ دیده را داد. پیرزن با تعارف پدر و مادر نشست و شروع به سخن گفتن کرد:" والا،من خودم مادر شهید هستم. ۱۴ روز پیش،پسرم به خوابم اومد.بهش گفتم:" مادر، حالا که اومدی، بیا بشین یک دل سیر ببینمت مادر. اما پسرم عجله داشت و گفت:" باید برم زودتر. بهش گفتم کجا مادر؟ تازه اومدی!" پسرم گفت:" قراره برامون یک مهمان جدید بیاد،شهیدی داره به جمعمون اضافه میشه. گفتم:" شهید 😍! اسمش چیه؟ پسرم گفت:" علی خلیلی،شهید علی خلیلی ☺️،باید بریم به استقبالش مادر. خدانگهدار. پسرم رفت. و من تصاویر فرزند شهید شما را در تلویزیون دیدم و به سختی خانه ی شما را پیدا کردم. پسرم، شهید دوران هشت سال دفاع مقدس هست.و پسرتون در همان ردیف مهمان پسرم شده." مادر و پدر از تعجب دهانشان باز مانده بود. و مادر در دل خود با اطمینان بیشتر گفت:" شهادت علی را از ازل برای او نوشته بودند ،علی ی من ماندنی نبود و اهل زمین نبود ." ادامه دارد.... نویسنده:سرکار خانم یحیی زاده ‌‌‌‌‌‎‌ •┈┈••✾❀💠🍃🌺🍃💠❀✾••┈┈•