↻📓🌪••||
تَنھـٰاڪَسـٰایۍمَردونہمۍمیرَن✌️🏼
ڪِہمَردونِہزِندِگۍڪَردِهبـٰاشَن...ツ🌱
شهادتهنࢪمࢪدانخداست❤️
#شهیدبابڪنوࢪے••
🌪⃟📓¦⇢ #شهیدانہ🕊
🌪⃟📓¦⇢ #حیدࢪیوݩ
~حیدࢪیون🍃
🍃 📖🍃 🔖| رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق قسمٺ #چهل_وشش که دوباره دستور داد _برو صورتت رو بشور تا من 🔥ا
🍃
📖🍃
🔖| رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق
قسمٺ #چهل_وهفت
از زیر روبنده از 🔥چشمان بسمه🔥 شرارت میبارید که با صدایی آهسته خبر داد
_ما تنها نیستیم، برادرامون اینجان!
و خط نگاهش را کشید تا آن سوی خیابان که چند مرد نگاهمان میکردند..
و من تازه فهمیدم...
ابوجعده نه فقط به هوای من که به قصد #عملیاتی همراهمان آمده است...
بسمه روبنده اش را پایین کشید و رو به من تذکر داد
_تو هم #بردار، اینطوری ممکنه #شک کنن و #نذارن وارد حرم بشیم!
با دستی که به لرزه افتاده بود،...
روبنده را بالا زدم، چشمانم بیاختیار به سمت حرم پرید..
و بسمه خبر نداشت...
خیالم زیر و رو شده که با سنگینی صدایش روی سرم خراب شد
_کل رافضی های داریا همین چند تا خونواده ایه که امشب اینجا جمع شدن فقط کافیه همین چند نفر رو بفرستیم جهنم!
باورم نمیشد...
برای آدمکشی به حرم آمده و در دلش #ازقتل_عام این شیعیان قند آب میشد..
که نیشخندی نشانم داد و ذوق کرد
_همه این برادرها اسلحه دارن، فقط کافیه ما حرم رو به هم بریزیم، دیگه بقیه اش با ایناس!
نگاهم در حدقه چشمانم از وحشت میلرزید..
و میدیدم #وحشیانه به سمت حرم قشون کشی کرده اند..
که قلبم از تپش افتاد...
ابوجعده کمی عقبتر آماده ایستاده و با نگاهش همه را میپایید..
که بسمه🔥دوباره دستم را به سمت حرم کشید و زیر لب رجز میخواند
_امشب #انتقام فرحان رو میگیرم!
دلم در سینه دست و پا میزد..
و او میخواست شیرم کند که برایم اراجیف میبافت
_سه سال پیش شوهرم تو کربلا تیکه تیکه شد تا چند تا رافضی رو به جهنم بفرسته، امشب...
ادامه دارد....
نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد
#کپی_فقط_باذکرنام_نویسنده
꧁•♡حیدࢪیون♡•꧂
~حیدࢪیون🍃
🍃 📖🍃 🔖| رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق قسمٺ #چهل_وهفت از زیر روبنده از 🔥چشمان بسمه🔥 شرارت میبارید که
🍃
📖🍃
🔖| رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق
قسمٺ #چهل_وهشت
_... امشب با خون این مرتدها انتقامش رو میگیرم! تو هم امشب میتونی انتقام رفتن شوهرت رو بگیری!
از حرفهایش میفهمیدم..
شوهرش در #عملیات_انتحاری کشته شده و میترسیدم برای انتحاری دیگری مرا #طعمه کرده باشد..
که #مقابل_حرم قدمهایم به زمین قفل شد...
و او به سرعت به سمتم چرخید
_چته؟ دوباره ترسیدی؟
دلی که سالها کافر شده بود...
حالا برای حرم میتپید،.. تنم از ترس🔥 تصمیم بسمه🔥 میلرزید..
و او کمر به #قتل_شیعیان حاضر در حرم بسته بود...
که با نگاهش به چشمانم فرو رفت و فرمان داد
_فقط کافیه چارتا مفاتیح پاره بشه تا #تحریکشون کنیم به سمت مون حمله کنن، اونوقت مردها از بیرون وارد میشن و همهشون رو میفرستن به درک!
چشمانش شبیه دو چاه از آتش شعله میکشید..🔥
و نافرمانی نگاهم را میدید..
که کمی به سمت ابوجعده چرخید و بیرحمانه تهدیدم کرد
_میخوای برگرد خونه! همین امشب #دستورذبح شوهرت رو تو راه ترکیه میده و عقدت میکنه!
✨نغمه مناجات از حرم به گوشم میرسید...
و 🔥چشمان ابوجعده🔥 دست از سر صورتم برنمیداشت که مظلومانه زمزمه کردم
_باشه...
و به اندازه همین یک کلمه نفسم یاری کرد..
و بسمه همین طعمه برایش کافی بود که دوباره دستم را سمت حرم کشید...
باورم نمیشد..
به پیشواز کشتن اینهمه انسان #یادخدا باشد که مرتب لبانش میجنبید و #قرآن
میخواند...
پس از سالها #جدایی...
از عشق و عقیده کودکی و نوجوانی ام این بار نه به نیت #زیارت که به قصد #جنایت میخواستم وارد حرم دختر حضرت علی(ع) شوم...
که قدم هایم میلرزید...
عدهای زن و کودک در حرم نشسته بودند،...
ادامه دارد....
نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد
#کپی_فقط_باذکرنام_نویسنده
꧁•♡حیدࢪیون♡•꧂
هدایت شده از ناشناسے "حــیــدࢪیــۆن"
سلام و نورِ خدا به زندگی همگی☘
عزیزان شهدا لینک ناشناسی بروز شد برای اینکه اگر :
حرفی
سخنی
انتقادی
درخواستی
خلاصه حتی درد و دل در خدمت هستیم🌹
لینک بروز رسانی شده👇🏻
https://harfeto.timefriend.net/16450295427510
جواب در کانال👇🏻
@HEYDARIYON3134
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بابا من اسم تورو بخاطر حضرت زهرا سلام الله علیها انتخاب کردم...
#حاج_قاسم
#فاطمه_سلیمانی
#مـــامــلت_شـــهادتــیـم🕊🥀#اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج✨
🌷 حیدریون
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نامہ های بہ جا مانده از دوران جنگ ، نوشته شده توسط رزمندگان که بنا به دلایل امنیتی تا سال ها بعد از جنگ ماند و به دست صاحبان نرسید و حالا آن ها بعد از سال ها به مقصد رسیده درحالی که...
#پیشنهاد_دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جگــرم سوخـ🔥ـٺ! آب نیسٺ!!؟
#شهیدنعمتاللهملیحی💔
#شهیدانہ
#مـــامــلت_شـــهادتــیـم🕊🥀#اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج✨
🌷حیدریون
#طنز_جبهه
ایام رجب المرجب بود و هر روز دعای " یا من ارجوه لکل خیر " را میخواندیم . 😄
حاج آقا قبل از مراسم برای آن دسته از دوستان که مثل ما توجیح نبودند ، توضیح می داد که وقتی به عبارت " یا ذوالجلال والاکرام " رسیدید ، که در ادامه آن جمله " حرّم شیبتی علی النار " می آید ، با دست چپ محاسن خود را بگیرید و انگشت سبابه دست دیگر را به چپ و راست تکان دهید .🙄
هنوز حرف حاجی تمام نشده ، یکی از بچه های تخس بسیحی از انتهای مجلس برخاست و گفت : اگر کسی محاسن نداشت چه کار کند ؟!😅
برادر روحانی هم که اصولا در جواب نمی ماند گفت : محاسن بغل دستی اش را بگیرد . چاره ای نیست ، فعلا دوتایی استفاده کنند تا بعد !😂
شادی روحشون صلوات
╰━━⊰🌼🦋🌼⊱━━╯
#آیه_گرافے 🌸
«اصْبِرْ فَاِنَّ اللّهَ لَا يُضِيعُ اَجْرَ الْمُحْسِنِينَ»
صبور باش که خداوند پاداشِ نیکوکاران را تَباه نمیکند.🌸 - هود/۱۱۵
♡↷
@Banoyi_dameshgh
~حیدࢪیون🍃
🍃 📖🍃 🔖| رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق قسمٺ #چهل_وهشت _... امشب با خون این مرتدها انتقامش رو میگیرم!
🍃
📖🍃
🔖| رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق
قسمٺ #چهل_ونه
عدهای زن و کودک در حرم نشسته بودند،..
صدای نوحه از سمت مردان به گوشم میرسید..
و عطر خنک و خوش 💚رایحه حرم💚 مستم کرده بود..
که 🔥نعره بسمه🔥پرده پریشانی ام را پاره کرد...
پرچم عزای امام صادق(ع) را با یک دست از دیوار پایین کشید..
و #بیشرمانه صدایش را بلند کرد
_جمع کنید این بساط کفر و شرک رو!
صدای مداح کمی آهسته تر شد،...
زنها همه به سمت بسمه چرخیدند..
و من متحیر مانده بودم..
که به طرف قفسه ادعیه هلم داد و #وحشیانه جیغ کشید
_شماها به جای قرآن، مفاتیح میخونید، این کتابا همه شرکه!
میفهمیدم اسم رمز عملیات را میگوید..که با آتش نگاهش دستور میداد تا مفاتیحی را #پاره کنم..
و من با این ادعیه #قدکشیده_بودم که تمام تنم میلرزید..
و زنها همه #مبهوتم شده بودند...
با قدمهایی که در زمین فرو میرفت به سمتم آمد..
و ظاهراً #من باید #قربانی این معرکه میشدم..
که مفاتیحی را در دستم #کوبید و با همان صدای زنانه #عربده کشید
_این نسخه های کفر و شرک رو بسوزونید!
دیگر صدای روضه ساکت شده بود،.. جمعیت زنان به سمتمان آمدند..
و بسمه فهمیده بود..
نمیتواند این جسد متحرک را طعمه تحریک شیعیان کند..
که در شلوغی جمعیت با قدرت به #پهلویم کوبید،..🔥
طوریکه #ناله ام در حرم پیچید و با پهلوی دیگر به زمین خوردم...
روی فرش سبز حرم.. 💚
از درد پهلو به خودم میپیچیدم و صدای بسمه را میشنیدم که با ضجه #ظاهرسازی میکرد
_مسلمونا به دادم برسید! این کافرها خواهرم رو کشتن!
و بلافاصله صدای تیراندازی، خلوت صحن و حرم را شکست...
زیر دست و پای زنانی که به هر سو میدویدند...
ادامه دارد....
نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد
#کپی_فقط_باذکرنام_نویسنده
꧁•♡حیدࢪیون♡•꧂
~حیدࢪیون🍃
🍃 📖🍃 🔖| رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق قسمٺ #چهل_ونه عدهای زن و کودک در حرم نشسته بودند،.. صدای نوحه
🍃
📖🍃
🔖| رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق
قسمٺ #پنجاه
زیر دست و پای زنانی که به هر سو میدویدند خودم را روی زمین میکشیدم بلکه #راه_فراری پیدا کنم...
#دردپهلو نفسم را بند آورده بود،..
نیم خیز میشدم و حس میکردم پهلویم شکاف خورده که دوباره نقش زمین میشدم.
همهمه مردم فضا را پُر کرده و باید در همین هیاهو فرار میکردم..
که با دنیایی از درد بدنم را از زمین کندم. روبنده ام افتاده و تلاش میکردم باچادرم صورتم را #بپوشانم،...
هنوز از درد روی پهلویم خم بودم و در
دل جمعیت لنگ میزدم..
تا بالاخره از حرم خارج شدم...
در خیابانی که نمیدانستم به کجا میرود خودم را میکشیدم،
باورم نمیشد...
#رها شده باشم و #میترسیدم هر لحظه از پشت، پنجه ابوجعده #چادرم_رابکشد...
که قدمی میرفتم و قدمی وحشتزده میچرخیدم مبادا شکارم کند...
پهلویم از درد شکسته بود،دیگر قوّتی به قدمهایم نمانده و در #تاریکی و #تنهایی خیابان اینهمه وحشت را زار میزدم..
که صدایی...
از پشت سر تنم را لرزاند...
جرأت نمیکردم برگردم...
و دیگر نمیخواستم اسیر شوم که تمام صورتم را با چادر پوشاندم.. و وحشتزده دویدم...
پاهایم به هم میپیچید و هرچه تلاش میکردم تندتر بدوم تعادلم کمتر میشد..
و آخر #دردپهلو کار خودش را کرد که قدمهایم سِر شد و با زانو به زمین خوردم.
کف خیابان هنوز از باران ساعتی پیش
خیس...
و این دومین باری بود که امشب در این خیابانهای گِلی نقش زمین میشدم،..
خواستم دوباره بلند شوم و این بدن در هم شکسته دیگر توانی برای دویدن نداشت..
که #دوباره صورتم به زمین خورد..
و زخم پیشانی ام آتش گرفت...
کف هر دو دستم را روی زمین عصا کردم بلکه برخیزم و او بالای سرم رسیده بود که #مردانه فریاد کشید
_برا چی فرار میکنی؟
صدای ابوجعده نبود...
ادامه دارد....
نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد
#کپی_فقط_باذکرنام_نویسنده
꧁•♡حیدࢪیون♡•꧂
•|💙🌎|•
میدونی فرق شیطون با خدا چیه؟
خدا میخواد ما از همه ی زندگیمون لذت ببریممم حتی از ساده ترین چیزا که بقیه فکرشم نمیکنن.. 🍃🌸
ولی شیطونپدرسوختهمیخواد ما ازهیییییچی لذتنبریم
حتی از چیزایی که طبیعتا هرکسی باید ازش لذت ببره.. 😞
یادت باشه:
ما به هرقدری که از روش شیطون پیروی کنیم لذتمون از زندگی کم میشه😓⏳
#اسلامدینلذتها♥️
🌎💙¦➺ #نهبهلذتحرام
🌎💙¦➺ #حیدࢪیوݩ
قَـدیمبو؎ِایمانمیدادیم.
الانایمـانمونبـومیده💔..
قَـدیمدنبـالگٌمنـامۍبـودیم.
الانمـواظبیماسممـونگٌـمنشـھ🚶🏿♀️
😇¦⇔ #شهید_نورعلی_شوشتری
اللهم عجل الولیک الفرج
هدایت شده از ~حیدࢪیون🍃
رفاقت با امام زمان...
خیلی سخت نیست!
توی اتاقتون یه پشتی بزارین..
آقا رو دعوت کنین..
یه خلوت نیمه شب کافیه..
آقا خیلی وقته چشم انتظارمونه!
🚛⃟🌵¦⇢ #نیمهشب
🚛⃟🌵¦⇢ #مدیر
ــ ــ ــ ـــــــ۞ـــــــ ــ ــ ــ
⇢ @Banoyi_dameshgh
هدایت شده از ~حیدࢪیون🍃
#جهٺبیدارشدنازخواببراۍنماز^^
قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحى إِلَیَّ أَنَّما إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَمَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً وَ لا یُشْرِکْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً ۰۱۱
#سورهۍڪهف🌿
شبتونحسینۍ✨
دعاۍفرجآقاجانمونفراموشنشھ🌼🧡
••🖇📓| #ذِڪْرِروز . . .!📿-
••🎼💭|یـٰاأرْحَـمَالرَّاحِـمیـن . . .!🖐🏻-
••🔗🖤|اِ؎مِھربـٰانتَرینمِھربـٰانـٰان . . .!👀-