امام سجاد علیه السلام میفرمایند:
❌گناهانى كه دعا را رد مى كنند، عبارت اند از؛
1⃣بدى نيّت:
شامل نیت های غیرالهی و شوم.
2⃣بد ذاتى:
یعنی فرد دعاکننده، خیرخواه مردم نباشد، حالت حسودی و یا خوشحالی از گرفتاری مردم داشته باشد.
3⃣نفاق:
یعنی با مردم دوروئی داشته باشد.
4⃣یقین نداشتن به اجابت دعا:
باید آنچنان یقین به اجابت داشته باشد، گویا
حاجات او همین الآن آماده است و به سرعت
برآورده می شود.
5⃣به تأخير انداختن نمازهاى واجب
6⃣تقرّب نجستن به خدا با نيكى و صدقه
7⃣بدزبانى و ناسزا گفتن
📚بحارالأنوار
#اللهم_عجـل_لولیـڪ_الفـرج
#امام_زمان
『•🤍𝐉𝐎𝐈𝐍⇣•』_ _ _ _
•⌈↝https://eitaa.com/Baserat_Amar_varrr
هدایت شده از مَعارِج .
یه «مرد حسابی داشتی زندگیتو می کردی، نونت نبود؟ آب نبود ؟ چیت کم بود؟ با همون نمایندگی حال میکردی، رئیس جمهوریت واسه چی بود؟» خاصی تو چشماشه😂
تفکر نقاد
@Maarej_255
◉✧بَــصیرَت؏َمار وار✧◉ 🇵🇸
🥳 رمان نرگس و لاله 🥳 #پارت_25 بچه ها یکی یکی با هیجان چادر لاله را سرشان می کردند و به خودشان نگاه
💜 رمان نرگس و لاله 💜
#پارت_26
هر چند که لاله خیلی ناراحت بود ، ولی سعی میکرد بی ادبی نکند . چون میدانست خدا با ادب ها را دوس دارد😍
مامان لاله از دور داشت صحنه دوره شدن دخترش را می دید . 👀
در ابتدا می خواست جلو برود و دخترش را نجات بدهد ، اما بعد به خودش گفت : بزار کمی اذیت بشه تا از این ریخت زده بشه و چادر رو کنار بزاره🤔
مامان ها هر کدام با طعنه و عصبانیت خطاب به لاله چیزی گفتند : یکی میگفت بی کلاس ، یکی میگفت عقب مونده ، دیگری میگفت : دخترم آدم خوبه پیشرفت کنه نه پسرفت ! یکی دیگر می گفت : نگاش کن توروخدا ، ببین قیافه اش رو ، انگار یه پیرزن 80 ، 90 ساله است ، انگار دختر یه مرد تعصبیه😏
با گفتن این حرف همه خانم ها زدن زیر خنده🥲 و با تمسخر گفتند : آخه بچه بابات مال این حرفاست یا مامانت ؟ نگاهی به تیپ بابا و مامانت بکن . دوباره همه شان زدند زیر خنده...
_ نگاش کن ، نگاش کن چه افتخاری هم به خودش میکنه . آخه به عقب برگشتن و امل بودن این همه افتخار داره؟🙄
لاله که تا آن لحظه سکوت کرده بود با ادب و احترام به آن خانم رو کرد و گفت : خاله جون حجاب عقب افتادگی و بی کلاسی و امل بازی نیست.
من و دوستم نرگس امتحانات نیم فصل اول مدرسه مون رو با موفقیت تموم کردیم .🥰 هر دومون هم داریم برای مسابقه علمی تلاش میکنیم💪🏻 هر دوتامون هم حجاب داریم🧕🏻 اصلا با حجاب بودن چه ربطی به درس خوندن داره؟؟؟؟
ادامه دارد...
کپی ممنوع❌
برای خواندن ادامه ی #رمان 🫐 نرگس و لاله 🫐 به کانال زیر بپیوندید🥺
https://eitaa.com/Baserat_Amar_varrr
🍓 رمان نرگس و لاله🍓
#پارت_27
خانم ها خندیدند و گفتند : حالا با التماس مامانش و پول باباش یه ترم نمره ی خوب آورده فکر کرده ماری کوریه .😏
مامان ها دست بچه هایشان را گرفتند و گفتند : تا وقتی لاله بخواد این شکلی باشه حق ندارید حتی باهاش حرف بزنید چه برسه به بازی .
بچه ها لاله را دوست داشتند و به همین خاطر به مامان ها اعتراض کردند🗣یکی از مادرها به دخترش گفت : اگه به حرفم گوش نکنی از پول تو جیبی خبری نیست !
آن یکی مامان به دخترش گفت : اون لباس عروس رو که دوست داشتی برات نمیگیرم☝️
خلاصه مادرها با تهدید بچه هایشان را از کنار لاله بردند ...
لاله بغض کرده بود و تنها یک گوشه از سالن روی یک صندلی نشست👩🦼تمام مدت مهمانی بچه ها را میدید که باهم میگفتند و میخندیدند و بازی میکردند ، لاله دلش آب شده بود ، او هم دوست داشت با دوستانش حرف بزند و بازی کند ؛ اما اجازه نداشت🤧
یک لحظه خواست حجابش را کنار بگذارد پیش بچه ها برود این جوری هم مجبور نبود تنها یک گوشه بنشیند و هم میتوانست با بچه ها حسابی خوش بگذراند😇 ضمنا آخر شب هم وقتی به خانه می رفتند بابا و مامانش دعوایش نمیکردند😃 اما درست لحظه ای که میخواست که این کار را انجام دهد صدای خانمی را از پشت سرش شنید که میگفت...
ادامه دارد...
کپی ممنوع❌
برای خواندن ادامه ی #رمان 🦄 نرگس و لاله 🦄 به کانال زیر بپیوندید🥺
https://eitaa.com/Baserat_Amar_varrr
💜 رمان نرگس و لاله 💜
#پارت_28
صدای خانمی را شنید که میگفت : دختر گلم ، ماه آسمون ، چرا تنها نشستی؟🌚
لاله به پشت سر نگاه کرد . صدای یکی از پیش خدمت ها بود که با لبخند به لاله نگاه کرد🤤🌷
لاله وقتی لباس کار آن خانم را دید متوجه شغلش شد و خوشش نیامد با او حرف بزند ؛ آخر پیش خودش فکر میکرد که چون وضعیت مالیشان خوب است پس از بقیه آدمها بهتر است و در شان خودش نمی دید که با یک آدم فقیر هم کلام بشود ؛ 🍃
به همین دلیل پاسخی به سوال خانم پیش خدمت نداد . اما آن خانم با همان لحن مهربان ادامه داد و گفت : خانوم خونما ، تو امروز به من درس بزرگی دادی😉
از لحاظ سن و سال خیلی از من کوچیک تری ؛ اما مثل یه معلم خوب به من درس زندگی دادی😍👏
آهی کشید و گفت : اگه بچه من هم زنده بود شاید الان هم سن تو بود🥺
لاله از حرف های خانم پیش خدمت تعجب کرده بود🤔
با خودش گفت: .....
ادامه دارد ...
کپی ممنوع❌
برای خواندن ادامه ی #رمان 🍋 نرگس و لاله 🍋 به کانال زیر بپیوندید🥺
https://eitaa.com/Baserat_Amar_varrr