eitaa logo
◉✧بَــصیرَت‌؏َمار وار✧◉ 🇵🇸
229 دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
1.6هزار ویدیو
66 فایل
حَسبُنَا اللَّهُ وَنِعمَ الوَكيلُ... خــ‌داوند‌براے ماکـافیست وچـه‌خــوب یار و پشتیبانی براےماست [آل‌عمران۱۷۳] <هُـوَ‌ا‌‌لــــرَزاق> تبادل : @Naghash111  برای‌یاری مهدےزهرا(؏ج) بصیرت؏مـار‌گونه واستقامت اشتــ‌روار لازمـ است.✌️🏻🇮🇷 کپی؟ حلالت🌱
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از مَجنون .
✨‼️ ‌ خدا از هرچه بگذره،از نمی گذره...! حواسمان باشد…🍃 ﺑﺎ "ﺯباﻥ" میشه ﻣﺴﺨﺮﻩ ﮐﺮﺩ🍁 ﺑﺎ "ﺯباﻥ" میشه ﺭﻭﺣـﯿـﻪ‌ ﺩﺍﺩ🌱 ﺑﺎ "ﺯباﻥ" میشه اﯾﺮﺍﺩ ﮔﺮﻓﺖ😞 با "ﺯباﻥ" میشه ﺗﻌﺮﯾﻒ ﮐـﺮﺩ🙂 با "ﺯباﻥ" میشه ﺩﻝ ﺷﮑﺴﺖ💔 با "ﺯباﻥ" میشه ﺩﻟـﺪﺍﺭﯼ ﺩﺍﺩ❤️ با "ﺯباﻥ" میشه ﺁﺑــﺮﻭ ﺑـﺮﺩ🌥 ﺑﺎ "ﺯباﻥ" میشه ﺁﺑﺮﻭ ﺧﺮﯾﺪ☀️ ﺑﺎ "ﺯباﻥ" میشه جدایی انداخت🚶‍♀ با "زبان" میشه آشتی داد🙃 با "زبان" میشه آتیش زد🔥 با "زبان" میشه آتیش رو خاموش کرد🌊 حواسمون به دل و زبونمون باشه! آلوده‌اش نکنیم💗 ‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌╮‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌
◉✧بَــصیرَت‌؏َمار وار✧◉ 🇵🇸
🎁 رمان نرگس و لاله 🎁 #پارت_31 اما وقتی تو رو دیدم که برای خواسته ات شجاعانه تلاش کردی محکم سختی ها
✨🍂 رمان نرگس و لاله 🍂✨ لاله سر جایش نشست و به حرف های آن خانم فکر میکرد . توی دلش خیلی از این تعریف ها خوشش آمده بود🤤💜 اینقدر خوشحال بود که ناراحتی قبلش را فراموش کرده بود ، البته کمی هم پیش خودش خجالت میکشید🥴 چون یک لحظه خواست تسلیم بشود و حجابش را کنار بگذارد ... از آن لحظه تصمیم گرفت درباره ی حجابش شجاعانه ، مودبانه ، و با صبر و حوصله برخورد کند😌 همانطور که خانم پیش خدمت گفته بود چند لحظه ای در این خوشحالی غرق بود و مرتب این اتفاقی که افتاده بود را در ذهنش مرور میکرد🧠 در لحظاتی که آن ماجرا را مرور میکرد متوجه دو مطلب شد👀 ⭕️اول ، متوجه رفتارش خودش شد و فهمید آدمهایی که فقیر هستند یا پول کمتری دارند هم مثل خود آنها هستند و می توانند خوب یا بد باشند و تصمیم گرفت که دیگر به خاطر فقیر بودن به کسی بی محلی نکند . ⭕️ دوم ، یاد اشک گوشه چشم خانم پیش خدمت افتاد که وقتی لاله اسم دخترش را پرسید از چشمش جاری شد💧 به خودش گفت : حتما دخترش را خیلی دوست داشته و دلش براش تنگ شده😔 ادامه دارد ... کپی ممنوع❌ برای خواندن ادامه ی 🎻 نرگس و لاله 🎻 به کانال زیر بپیوندید🥺 https://eitaa.com/Baserat_Amar_varrr
🌳 رمان نرگس و لاله 🌳 لاله یاد محبت های مامان خودش افتاد . یاد لحظه های خوبی که مادرش بغلش میکرد🫂💋 و قربان صدقه اش می رفت ، یاد مهربانی های مادرش افتاد ، آن لحظه فهمید که خیلی مادرش را دوست دارد☺️❤️ دلش خواست برود بغل مادرش بشیند اما مامان حسابی از دستش عصبانی بود😢 در سالن مامانش را دید که تنها نشسته . مامان لاله به شوق و شلوغ بودن معروف بود ؛ اما آن شب بی حوصله در کناری نشسته بود و به دیگران نگاه میکرد . لاله از ناراحتی مادرش ناراحت شد 🥺 بلند شد و رفت که از او معذرت خواهی کند👍 مامان لاله او را زیر نظر داشت و دید که لاله دارد به سمتش می آید🚶‍♀ فکر کرد مسخره کردن مامان ها و تنها شدنش باعث شده که لاله از حجابش دست بردارد و حتما لاله دارد می آید که همین را بگوید... ادامه دارد ... کپی ممنوع❌ برای خواندن ادامه ی ❤️‍🔥 نرگس و لاله ❤️‍🔥 به کانال زیر بپیوندید🥺 https://eitaa.com/Baserat_Amar_varrr
🧊 رمان نرگس و لاله 🧊 به همین خاطر وقتی او آمد مامان دست هایش را باز کرد و گفت : گل لاله ی من بیا بغل مامان🥲🫂 لاله با ذوق پرید تو بغل مامان و روی پای مادرش نشست . مامان گفت: آروم ، الان میفتم و سوژه ی خنده ی بقیه میشیم ، امشب کم بهمون خندیدن؟😂 لاله مامان را بوسید😘 و گفت : مامان بخدا نمیخواستم باعث ناراحتی شما و بابا بشم🥺 شما همیشه به من حق انتخاب دادید ، الآن هم بهم حق انتخاب بدید که خودم انتخاب کنم🙂 . حجاب اون قدرا هم که فکر میکردم آسون نیست،سختی داره😕 به من اجازه بدید که خودم رو امتحان کنم . اگه تونستم با این سختی ها بجنگم و پیروز بشم حجابم رو نگه میدارم . اگه نتونستم و شکست خوردم حجابم رو کنار میذارم🤧 مامان لاله گفت : این چه حرفیه که میزنی ! پیروزی ای درکار نیست . از الآن بگم ، حجاب همه اش شکسته ، چه بتونی تحمل کنی چه نتونی ، در ضمن من به شدت با این رفتارت مخالفم😠 _لاله : مامان جون من نمیخوام باعث ناراحتی شما بشم . اگه این موضوع این قدر برای شما ناراحت کننده ست ، باشه ، من دیگه حجاب نمیکنم ؛ چون نمیخوام شما رو ناراحت ببینم اما چون خدا رو خیلی دوست دارم حاضر نیستم خدا ازم ناراحت بشه😞 ......... ادامه دارد ... کپی ممنوع❌ برای خواندن ادامه ی 💞 نرگس و لاله 💞 به کانال زیر بپیوندید🥺 https://eitaa.com/Baserat_Amar_varrr
https://abzarek.ir/service-p/msg/1902144 نظراتتون رو درباره رمان میخونم✨
خودتونو معرفی میکنید؟🥲
👌🏼 استاد‌پناهیان‌میگہ: همیشہ‌به‌خودتون‌بگید‌ حضرت‌عباس‌(؏)‌نگام‌میڪنه... امام‌حسین‌(؏)‌نگام‌میڪنه... بعد‌خدا‌‌بهشون‌میگہ‌.. نگاه‌ڪنید‌بندمو‌چقد‌دلشڪستس‌... چقد‌دوستون‌داره‌... چقد‌دلخوش‌بہ‌یہ‌نیم‌نگاه... یہ‌نگاه‌بهش‌بُڪنین...💔🖐🏻 بعد‌خودشون‌دستتو‌میگیرن‌و‌از‌این حجم‌گناه‌میڪشنت‌بیرون💔🚶‍♂ قشنگه‌مگہ نہ؟!
هدایت شده از - رایحـہ دلتنگے -
لِسانُ الْعاقِلِ وَراءَ قَلْبِهِ، وَ قَلْبُ الأحْمَقِ وَراءَ لِسانِهِ زبان عاقل در پسِ قلب او، و دل نادان پشت زبان اوست. -امام علی «دلسوزی آقا رو میزاره سرلوحه زندگیش:)؛» تقدیم میشه به:″ بصیرت‌عمار‌وار! «عیدتون مبارک 🫀🤝»
............................🌻.......................... @titi_moon رفقا حمایت بشه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عیدتون مبارک رفقااا🥺❤️ پیشنهاد دانلود😍 کپی ممنوع❌ https://eitaa.com/Baserat_Amar_varrr به کانال بصیرت عمار وار بپیوندید✨🤍
🎉🎉🎉🎉🎉🎉🎉🎉🎉🎉🎉 به تب عید غدیر جنون من بالا رفت قلم خشکیده‌ام به سمت آن دریا رفت من نمی‌فهمم چرا به سمت تو پر می زنم قطب نمای دل من به سمت آن آقا رفت شعر من شعر غدیر بود ولی جالب شد بی هوا شعر به سمت حرمت اما رفت فرا رسیدن عید غدیر مبارک 🎉🎉🎉🎉🎉🎉🎉🎉🎉🎉🎉
هدایت شده از - رایحـہ دلتنگے -
نمیدونم چرا چهره آقای منو یاد شهید ابومهدی المهندس میندازه.🥲✨
هدایت شده از - رایحـہ دلتنگے -
عاشقان حسینی.. دختران مذهبی.. پسران حیدری.. بچه‌های انقلاب.. هیئتی های محب.. دلتنگ های حرم.. +لطفاً با عشق وارد ″حسینیه″ بشید:)🥲
@‌‌‌‌hobo_lhosein_۲۰۲۳_۰۷_۰۳_۱۰_۰۲_۰۰_۹۳۰.mp3
5.7M
مَستِ نجف ....!(:💚 عاشق اینه بره پیوسته نجـف. . نمیشه‌ازدستِ‌گداخسته‌نجف. . دانلود✨ 🍀
خب بریم سراغ عمل به قول❤️
◉✧بَــصیرَت‌؏َمار وار✧◉ 🇵🇸
🧊 رمان نرگس و لاله 🧊 #پارت_34 به همین خاطر وقتی او آمد مامان دست هایش را باز کرد و گفت : گل لاله ی
🫐 رمان نرگس و لاله 🫐 _لاله : پس از این به بعد مهمونی نمیام و تنها توی خونه می مونم. وقتی هم مهمون اومد خونمون ، اگه نامحرم همراهشون بود توی اتاقم می مونم و اگه نامحرم نبود میام پیش مهمونا😪 + مامان لاله : یعنی تو میخوای با من بجنگی ؟ لاله یعنی تو منو دشمن خودت میدونی ؟ لاله منو نگاه کن😟 توی چشم های لاله اشک جمع شده بود و با گریه گفت .... _ لاله : نه مامان خوبم . تو دشمن من نیستی😭 من تورو خیلی دوست دارم 😢 چون نمیخوام به خاطر من خجالت بکشی و پیش دوستات و فامیل ناراحت باشی این فکرو کردم🤧! مامان چند لحظه به لاله و اشکهایش نگاه کرد . اشک های دخترش را پاک کرد و گفت : امشب شب بدیه ، حال هردومون خوب نیست😪 اینجا نمیشه حرف زد . دیگران دارن بهمون نگاه می کنن . 👁 یه وقت دیگه مفصل باهم صحبت میکنیم . دخترم دیگه گریه نکن🥲 من میدونم که تو من و باباتو خیلی دوست داری ، میخوام بدونی منو بابا هم خیلی تورو دوست داریم ، خیلی بیشتر از اون چیزی که حتی تصورشو بکنی😍💝 لاله خوشحال شد ♡ صورتش را روی صورت مادرش گذاشت ... ادامه دارد ... کپی ممنوع❌ برای خواندن ادامه ی ⛱ نرگس و لاله ⛱ به کانال زیر بپیوندید🥺 https://eitaa.com/Baserat_Amar_varrr
🍒 رمان نرگس و لاله 🍒 مامان با حالت شوخی صورتش را عقب کشید و گفت : سرت رو برار ، دماغت رو پاک کن . اه اه حالم رو بهم زدی آرایشم رو بهم ریختی خرس گنده😂 لاله خنده اش گرفت و هی صورتش رو جلو میاورد تا مادرش را ببوسد😆 دستهایش را دور گردن مادرش حلقه کرده بود ، مامان هم سعی میکرد نگذارد لاله صورتش را به صورت او بزند🥲 این حرکت باعث خنده و بازی هردوی آنها شده بود😅 لاله در چشم های مادر نگاه کرد و گفت : مامان ازم دلخور نیستی ؟ مامان مکثی کرد و گفت : اگر آب دماغت رو پاک کنی ، فعلا نه🙂😂 لاله خنده کنان از توی کیفش دستمال درآورد و درحالی که دماغش رو پاک میکرد گفت : آخ جووون ! فدای بهترین مامان دنیا بشم😝 و مامان خندید🥲😂 آن شب مهمانی تمام شد . در راه برگشت ، بابا که میدانست به لاله و مادرش خوش نگذشته سعی کرد درباره ی مهمانی حرفی نزند🙃🤫 کمی راجع به برنامه ی کاری صحبت کرد و بقیه مسیر به سکوت گذشت...🚘 ادامه دارد ... کپی ممنوع❌ برای خواندن ادامه ی 🍭 نرگس و لاله 🍭 به کانال زیر بپیوندید🥺 https://eitaa.com/Baserat_Amar_varrr
🍊 رمان نرگس و لاله 🍊 مامان لاله توی مسیر فکر میکرد که چی شد لاله یکهو ، هوس چادر و حجاب به سرش زد؟🤔 حتما کسی هست که لاله تحت تاثیر اون قرار گرفته. فکر میکرد اگر لاله رو از اون شخص جدا کنه بهتر از اینه که مدام با لاله سر حجاب درگیر بشه👊 اما اول باید میفهمید آن شخص کیه؟🧐 و بعد باید نقش ای میکشید که باعث دوری لاله از او بشود ! وقتی به خانه رسیدند بابا به مامان گفت : من سر حرفم هستم🙃 لاله بابا ، بعد از مسواک نرو بخواب بیا من و مامانت باهات حرف داریم🗣 لاله گفت : چشم👱‍♀ اما ، مامان لاله گفت : امشب همه مون خسته و بی حوصله هستیم ، شما فردا میخوای بری سرکار ، لاله مدرسه داره ، یه وقت دیگه صحبت میکنیم🥲 لاله نفس راحتی کشید ، شب به خیر گفت و بعد از مسواک زدن خوابید🪥😴 فردای آن شب ، در مدرسه لاله و نرگس همدیگر را دیدند ، نرگس پرسید : لاله جون دیشب مهمونی خوش گذشت؟😍 لاله با ناراحتی گفت : + نه ، بدترین مهمونی ای بود که تا حالا رفته بودم😣 _چرا آخه ؟ ادامه دارد ... کپی ممنوع❌ برای خواندن ادامه ی 📘 نرگس و لاله 📘 به کانال زیر بپیوندید🥺 https://eitaa.com/Baserat_Amar_varrr
و یه پارت عیدی خدمت شما👇🏻✨
🍔 رمان نرگس و لاله 🍔 لاله تمام ماجرای شب قبل را برای نرگس تعریف کرد. نرگس به خاطر سختی هایی که لاله کشیده بود گریه اش گرفت😢 لاله خنده اش گرفت و گفت : + نرگس جون تو چرا گریه میکنی؟😂 من رو همه مسخره کردن ، شما چرا گریه میکنی؟🥲 _ من تورو خیلی دوست دارم . تو بهترین دوستم هستی 🫂 اصلا دلم نمیخواد کسی تورو ناراحت کنه🥺💘 لاله دوباره زد زیر خنده ، نرگس هم از خنده ی لاله خنده اش گرفت😂 نرگس ماجرای مهمانی لاله را برای مادرش تعریف کرد ، علاوه بر آن گفت : مامان بعضی وقتا توی خیابون یا مهمونی یا مدرسه بعضی ها همین حرف ها رو به من میزنن و من هم مثل لاله خیلی ناراحت میشم😞 مامان نرگس گفت : دخترم دفعه ی دیگه که لاله اومد خونه مون اگه من خونه بودم و وقت داشتم درباره ی حجاب باهم صحبت میکنیم😘 _لاله : مامان الان بگو +مامان لاله : الان که لاله نیست _لاله : مامان من برای لاله تعریف میکنم + مامان لاله : نه دخترم لازمه که خودم با لاله صحبت کنم🙂 نرگس پذیرفت و تا وقتی لاله به خودشان بیاید منتظر ماند🦋✨ ادامه دارد ... کپی ممنوع❌ برای خواندن ادامه ی 🤍 نرگس و لاله 🤍 به کانال زیر بپیوندید🥺 https://eitaa.com/Baserat_Amar_varrr
https://abzarek.ir/service-p/msg/1902144 نظراتتون رو درباره رمان میخونم✨ درد و دلی ، سوالی ، حرفی ، چیزی داشتید درخدمتم✨❤️