*******************
اگر برای همه، سالی یک بار #شب_یلداست
برای ما منتظران مهدی، هر شبمان شب یلداست...❣
******************
بصیـــــــــرت
◇ ❁ ❥◇ ❁ °•❤️•° ❁ ◇❥ ❁ ◇ مـدافعـــــ عشـــ💞ـــق #هوالعشـــــــــق #عاشقانه_مذهبی #قسمت_سی_و_هش
◇ ❁ ❥◇ ❁ °•❤️•° ❁ ◇❥ ❁ ◇
مـدافعـــــ عشـــ💞ـــق
#هوالعشـــــــــق
#عاشقانه_مذهبی
#قسمت_سی_و_نه 9⃣3⃣
باذوق نگاهت میڪنم میفهمی و بحث راعوض می ڪنی
_ اممم...خب بهتره چیزی ب مامان بابا نگیم.نگران میشن بیخود.
پدرت ایســـــتاده و سیبی را ب پدرم تعـــــارف میزند.مادرم هم ڪنار زهرا خانوم نشسته و گرم گرفته.فاطمـــــه هم ی گوشه ڪنار چمـــــدانش ایستاده و باگوشی ور میرود.پدرم ڪ مارا درچند قدمی میبیند 🗣میگوید:
_ ازتشنگی خفـــــه شدم بابا دیگه زحمت نڪش دختر ...
باشرمندگی میگویم
_ ببخشید باباجون
نگاهش ڪ ب دست خالی ام می افتد جواب میدهد
_ اصـــــن نیووردی؟؟؟...هوش و حواس نمونده ڪ !
و اشاره می ڪند ب تو!
ب گرمی باخانواده ات سلام علیڪ می ڪنم و همه منتظر میشویم تا زمان سوار شدن رو اعلام ڪنن...
باشوق وارد ڪوپه میشوم و روی صـــــندلی مینشینم.
_ چقد خوووب شیش نفرس!!همه جامیشیم ڪنارهمیم!
فاطمـــــه چمدانش را ب سختی جاب جا می ڪند و درحالی ڪ نفس نفس میزند ڪنار من ولو میشود.
_ واقعـــــا ڪ !! بااین هوشت دیپلمم گرفتی؟ یڪیمونو حساب نڪردی ڪ!
حساب سرانگشتی می ڪنم.درست میگویدماهفت نفریم و ڪوپه شش نفر!میخندم وجواب میدهم
_ آره اصـــــن تورو آدم حساب نڪردم 😁
اوهم میخندد و زیرلب میگوید
_ بچه پررو!
پدرم چمـــــدان هارا یڪی یڪی بالای سرما درجای خودشان میگذارد.مادرم و زهراخانوم هم روبروی من و فاطمـــــه مینشینند.پدرت ڪمی دیرتراز همه وارد ڪوپه میشود و دررا میبندد.لبخـــــندم محو میشود.
_ باباجون؟پس علـــــی اڪبر ڪجاموند؟
سرش را تڪان میدهد
_ ازدست شما جوونا آدم داغ می ڪنه بخدا!
نمیاد!...
ی لحظـــــه تمام بدنم سرد شد باناراحتی پرسیدم :چرا؟؟؟
و ب پدرم نگاه ڪردم
_ چی بگم بابا منم زنگ زدم راضیش ڪنم.اما زیربار نرفت....میگفت ڪار واجب داره!
حس ڪردم اگر چندجمـــــله دیگر بگوید بی اراده گریه خـــــاهم ڪرد.نمیفهمم...ازجا بلند میشوم و ازڪوپه بسرعت خارج میشوم.ازپنجره راهرو بیرون را نگاه می ڪنم.ایستاده ای و ب قطار نگاه می ڪنی.بزور پنجره را پایین می ڪشم و بغضم را فرو میخورم😪.ب چشمـــــانم خیره میشوی و باغم لبخند میزنی. باگلایه بلند میگویم
_ هنوزم میخـــــای اذیتم ڪنی؟
سرت را ب چپ و راست تڪان میدهی.یعنی ن!
اشڪ پلڪم راخیس می ڪند
_ پس چرا هیـــــچ وقت نیستی...الان..الانم...تنها...
نمیتوانم ادامه دهم و حرفم رانیمه تمـــــام می ڪنم.صدای سوت قطار و دست تو ڪ ب نشان خداحافظی بالا می آید.باپشت دست صـــــورتم راپاڪ می ڪنم
_ دوس داشتم باهم بریم ... بشینیم جلوی پنجره فولاد!
نمیدانم چرا یدفعه چهره ات پرارغصه میشود
_ ریحـــــانه! برام دعاڪن!
هنوز نمیدانم علت نیامدنت چیست.اما آنقدر دوستت دارم ڪ نمیتوانم شڪایت ڪنم!دستم را تڪان میدهم و قطارآهسته آهسته شروع ب حرڪت می ڪند.لبهایت تڪان میخورد
_ د...و...س...ت....د...ا....ر..م
باناباوری داد میزنم
_ چیییی؟؟؟؟
آرام لبخند میزنی!!
بعد از چهـــــل روز گفتی چیزی ڪ مدتها در حسرتش بودم!!!
.
دست راستم راروی سینه میگذارم.تپش آرام قلـــــبم ناشی ازجمله آخر توست!همانی ڪ دردل گفتی!ومن لب خـــــــانی ڪردم!نگاهم را ب گنبد طلایی میدوزم و ب احترام ڪمی خم میشوم.جایت خالیست!!امامن سلامت راب آقا میرسانم!ی ساعت پیش رسیدیم همـــــه درهتل ماندند ولی من طاقت نیاوردم و تنها آمدم!پاهایم راروی زمین می ڪشم و حیاط باصـــــفا را از زیر نگاهم عبور میدهم.احساس آرامش می ڪنم.حسی ڪ ی عاشـــــق برنده دارد.ازین ڪ بعداز چهل روز مقاومت...بلاخره همـــــانی شدڪ روز و شب برایش دعا می ڪدم.نزدیڪ اذان مغرب است و غروب آفتاب.صحن هارا پشت سرمیگذارم و میرسم مقـــــابل پنجره فولاد.گوشه ای از ی فرش مینشینم و ازشوق گریه می ڪنم.
مثل ڪسی ڪ بلاخره ازقفس آزاد شده.یاد لحـــــظه آخرو چهره غمگینت...
ڪاش بودی علـــــی اڪبر!!😪
♻️ #ادامه_دارد...
#داستان_عاشقانه_مذهبی 💘
#مدافع_عشق
@khamenei_shohada
بصیـــــــــرت
نمیخونی نشرش بده😉 پروفایلتو عوض کن تا تــــــو نیایی همه شـــــــب🌙 ها یلـــــــــداست همه باهم در
همراهان همیشگی
آقای ما منتظر همراهیتان است..
.
ساعت ۲۲ همه باهم دعای فرج بخوانیم
برای ظهور حضرتش
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
❇#تقویم_ابراهیم✔
✍ #امروز
🌹 #یکشنبه ، مورخ👇
یکم(۱)، آذر(۹)، نود و هشت(۹۸)؛ میباشد.
مصادف با:
۲۵ربیعالثانی۱۴۴۱
۲۲دسامبر۲۰۱۹
🔸️ذکر امروز: #یا_ذالجلال_و_الاکرام
🔹️حدیث امروز: هر کس سه بار بر تو خشم گرفت، ولی به تو بد نگفت. او را برای خود به دوستی انتخاب کن. #امام_صادق(ع)
🔸️رویدادهای امروز:
وفات شیخ عبدالله جوینی
🔴۱۰روز تا ولادت حضرت زینب(س)
🔵۱۸روز تا شهادت حضرت زهرا(س) ۷۵روز
🆔️ @khamenei_shohada
#مهدی_جان
دلگیرم از تمامی دنیا شتاب ڪن
مجنونم و به خاطر لیلا شتاب ڪن
وقتش رسیده صبح طلوعت فرا رسد
پایان بده بر این شب یلدا شتاب ڪن
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
🔰 #معرفی_شهید
▫️نام: داریوش
▫️نام خانوادگی: باقریان
▫️نام پدر: رضوان
▫️تاریخ تولد: ۱۴۴۴/۰۴/۰۱
▫️محل تولد: چالوس
▫️تاریخ شهادت: ۱۳۶۴/۱۰/۰۱
▫️محل شهادت: بانه،کردستان
🥀 #فرازی_از_زندگینامه
#شهید_داریوش_باقریان
با ایمان قوی که داشت دائما به خواهران و برادرانش توصیه میکرد که نماز بخوانید ، حرف پدر و مادر رو گوش کنید راه کج نروید اگر دیانت داشته باشید کارتان خوب پیش میرود
احترام به شهدا را حفظ کنید و تاکید میکرد مردم آزاری نکنید 🕊🌷
#نشر_بمناسبت_سالروز_شهادت
http://eitaa.com/khamenei_shohada
تنها کانال معرفی شهدای گمنام در ایتا 🌷
#شهيد_عبدالله_محبي
نام پدر: محمد
🌷تاريخ ولادت: 02/07/1343
🌷تاريخ شهادت: 01/10/1362
🌷محل شهادت: سقز
🔰دريا دلي از ديار ضياءآباد که به حضرت اباعبداله الحسين (ع) و حضرت رقیه (س) عشق مي ورزيد و تمام اين مواهب را از بركت روضه خواني اهل بيت(ع) به دست آورده بود.
#سالروز_شهادت
http://eitaa.com/khamenei_shohada
تنها کانال معرفی شهدای گمنام در ایتا
بصیـــــــــرت
#شهيد_عبدالله_محبي نام پدر: محمد 🌷تاريخ ولادت: 02/07/1343 🌷تاريخ شهادت: 01/10/1362 🌷محل شهادت: سقز
🔰روایتی از مادربزرگوار شهید:
يك روز براي فاتحه خواني در مزار شهدا بودم كه عبداله نزد من آمد و گفت مادر جان،من مي خواهم به جبهه بروم. سپس به نقطه اي اشاره كرد و گفت: اگر شهيد شدم مرا اين جا دفن كنيد. آن زمان عبداله هفده ساله بود و تازه داماد بود وقتي به جبهه رفت در منطقه ي جنگي سقز بود كه در كمين منافقان گرفتار شد و از پشت سر مورد اصابت گلوله قرار گرفت و جان پاكش را در راه وطن فدا نمود. پيكر مطهرش را پنج روز بعد تشعييع كردند و در همان جايي كه پيش بيني كرده بود به خاك سپردند.🕊🥀
#نشر_بمناسبت_سالروز_شهادت
http://eitaa.com/joinchat/935919616C80381eda88
🌷تنهاکانالمعرفی شهدای گمنام درایتا🌷
#شهید_احمد_ذوالفقاری
▫️نام پدر:علی
▫️تاریخ تولد:۱۳۲۱
▫️محل تولد:آذربایجان غربی
شهید احمد ذوالفقاري در يكم فروردين ماه هزار و سيصد و بيست و يك در استان آذربايجان غربي متولد شد.
وي داراي تحصيلات حوزوي بود و به عنوان روحاني خدمت مي نمود. شهید احمدذوالفقاری در يكم دي ماه هزارو سيصد و شصت درشهرستان بوكان جلوي منزلش توسط عناصر تروريستي منافقین (سازمان مجاهدين خلق) هدف سوء قصد قرار گرفت و به شهادتــــــ🌷🕊 رسيد.
#نشر_بمناسبت_سالروز_شهادت
http://eitaa.com/khamenei_shohada
تنها کانال معرفی شهدای گمنام در ایتا
#فرازی_از_زندگینامه
#شهید_محرم_وفي
شهید وفی با علاقه شدیدی که برای خدمت به کشورش داشت در سال ۷۱ وارد دانشکده افسری ناجا شده و پس از طی دوره کاردانی فارغ التحصیل شد. وفی به صورت داوطلبانه به منطقه عملیاتی پیرانشهر عزیمت کرده و به عنوان فرمانده پاسگاه مرزی تمرچین در نقطه صفر مرزی مشغول انجام وظیفه شد. شهید در مدت فرماندهی پاسگاه هرگز از مقابله با اشرار، عناصر ضد انقلاب و قاچاقچیان مرزی نهراسیده و هرگونه آرامش را از آنان سلب کرده بود. شهید وفی سر انجام در ۲۰ آذر ۱۳۷۵ در درگیری با اشرار و در درحد فاصل پاسگاه های مرزی تمرچین و قمطره به درجه رفیع شهادت نایل آمد
#سالروز_ولادت
http://eitaa.com/khamenei_shohada
تنها کانال معرفی شهدای گمنام درایتا
🦋
🌼🦋
#طنـز_جبهـه 😜💣
| قبل از عملیات بود.🍃
داشتیم با هم تصمیم میگرفتیم اگر گیر افتادیم چطور توی بی سیمـ📞 به هم رزمامون خبر بدیم.🧐
ڪه تڪفیریا نفهمن.😉
| یهو سیدابراهیم(شهید صدرزاده)از فرمانده های تیپ فاطمیون😍
بلند گفت:آقا اگر من پشت بی سیمـ📞 گفتم :
همه چی آرومه من چقدر خوشبختم.
بدونید دهنم سرویس شده😁😂
پ ن ادمین ✍
دل یه مومنُ شاد میڪنم به نیت خشنودی خـ♥️ـدا
http://eitaa.com/khamenei_shohada
🦋
🌼🦋🍃
4_5884429418306208378.mp3
2.82M
❖✨﷽✨❖
🔰چرا دوستی باشهدا؟!
🎧 #بشنوید| دختر دانش آموز در راهیان نور
"خاطره ای از ارتباط یک دانش آموز با شهید مهدی ناصری
🥀شهیدان الگوی جذب جوانان
#راوی:حاج حسین کاجی
#التماس_دعای_فرج
http://eitaa.com/khamenei_shohada
بصیـــــــــرت
◇ ❁ ❥◇ ❁ °•❤️•° ❁ ◇❥ ❁ ◇ مـدافعـــــ عشـــ💞ـــق #هوالعشـــــــــق #عاشقانه_مذهبی #قسمت_سی_و_نه
◇ ❁ ❥◇ ❁ °•❤️•° ❁ ◇❥ ❁ ◇
مـدافعـــــ عشـــ💞ـــق
#هوالعشـــــــــق
#عاشقانه_مذهبی
#قسمت_چهلم 0⃣4⃣
قرار ست ڪه یڪ هفته درمشهد بمـــانیم.دوروزش به سرعت گذشت و درتمام این 48 ساعت تلفن همراهت خـــاموش بود📱 ومن دلواپس و نگران فقـــط دعایت می ڪردم..علی اصغرڪوچولو ب خاطر مدرسه اش همسفرمانشده و پیش سجـــاد مانده بود.. ازین ڪه بخـــواهم به خانه تان تمـــاس بگیرم وحالت رابپرسم خجالت می ڪشیدم پس فقـــط منتظر ماندم تا بالاخره پدریامادرت دلشوره بگیرندو خبری ازتو بمـــن بدهند..😩
چنگالم را درظرف سالاد فشار میدهم و مقـــدار زیادی ڪاهو باسس را ی جا میخـــورم...فاطمـــه ب پهلوام میزند
_ آروم بابا!همش مال توعه!
ادای مسخره ای در می آورم و بادهان پر جواب میدم..
_ دڪتر!دیرشده! میخـــام برم حرم!
_ وا خب همه قراره فردا بریم دیگه!
_ ن من طاقت نمیارم! شیش روزش گذشته! دیگه فرصت خاصــی نمونده!
فاطمـــه باڪنترل تلویزیون راروشن و صدایش راصفرمی ڪند!
_ بیا و نصفه شبی ازخرشیطون بیا پایین!
چنگالم را طرفش تڪون میدهم
_ اتفاقا این آقا شیطون پدرسوختس ڪه تو مخ تو رفته تامنو پشیمون ڪنی..
_ وااا! بابا ساعت سه نصفه شبه همه خـــوابن! 😴
_ من میخـــاام نماز صبح حرم باشم! دلم گرفته فاطمـــه!
یادت میفتم و سالاد را بابغض قورت میدهم.
_ باشه! حداقل ب پذیرش هتـــــل بگو برات اژانس بگیرن . پیاده نریا توتاریڪی!
سرم را تڪان میدهم و ازروی تخت پایین می آیم. درڪمد راباز می ڪنم ، لباس خـــــوابم را عوض می ڪنم و بجایش مانتوی بلند و شیری رنگم رامیپوشم...روسری ام را لبـــنانی میبندم و چادرم را سرمی ڪنم..
فاطمـــه باموهای بهم ریخته خیره خیره نگاهم می ڪند. میخندم و باانگشت اشاره موهایش را نشان میدهم
_ مثلن خلا شدی!
اخم می ڪند و درحالی ڪ بادستهایش سعی می ڪند وضـــع بهتری ب پریشانی اش بدهد میگوید
_ ایشششش! تو زائری یافوضـــول؟😜
زبانم را بیرون می آورم..
_ جفتش شلمان خانوم
اهسته از اتاق خارج میشوم و پاورچین پاورچین اتاق دوم سوئیت را رد می ڪنم..
ازداخل یخچـــال ڪوچڪ ڪنار اتاق ک بسته شڪلات و بطری آب برمیدارم و بیرون میزنم..تقریبا تا آسانسور میدوم و مثل بچـــه ها دڪمه ڪنترلش را هی فشار میدهم و بیخـــود ذوق می ڪنم! شاید ازین خوشحالم ڪ ڪسی نیست و مرا نمیبیند! اما یدفعه یاد دوربین های مداربسته می افتم و انگشتم را ازروی دڪمه برمیدارم.آسانسور ڪ میرسد سریع سوارش میشوم و درعرض ی دقیقه ب لابی میرسم...
در بخش پذیرش خــــاانومی شیڪ پوش پشت ڪامپیوتر نشسته بود و خمـــیازه می ڪشیدباقدمهای بلند سمتش میروم...
_ سلام خانوووم!شبتون بخیر...
_ سلام عزیزم بفرمایید..
_ ی ماشین تاحرم میخـــوااستم.
_ برای رفت و برگشت باهم؟
_ ن فقط ببره!
لبخند مصـــنوعی میزند و اشاره می ڪند ڪ مبل های چیده شده ڪنار هم بنشینم...
در ماشین را باز می ڪنم و پیاده میشوم..هوای نیمه سرد و ابری ومنی ڪ بانفس عطر خوش فضـــــا رامیبلعم. سرخم می ڪنم و ازپنجره به راننده میگویم
_ ممنون آقا! میتونید برید.بگید هزینه رو بزنن ب حساب.
راننده میانسال پنجره رابالا میدهد و حرڪت می ڪند.
چادرم را روی سرم مرتب می ڪنم و تا ورودی خواهران تقریبا میدوم.نمیدانم چرا عجله دارم.ازاینهمه اشتیـــاق خودم هم تعجب می ڪنم.هوای ابری و تیره خبراز بارش مهر میدهد.بارش نعمت و هدیه...بی اراده لبخـــند میزنم و نگاهم راب گنبد پرنور رضـــا ع میدوزم..
دست راستم رااینبار ن روی سینه بلڪ بالا می اورم و عرض ارادت و ادب می ڪنم. ممنون ڪ دعوتنامه ام را امضـــا ڪردی..من فدای دست حیدری ات! چقدر حیاط خلـــوت است...گویی ی منم و تنها تویی ڪ درمقابل ایستاده ای. هجـــوم گرفتگی نفس درچشمانم و لرزش لبهایم و دراخر این دلتنگی است ڪ چهره ام را خیس می ڪند.
ینی اینقدر زود باید چمـــدان ببندم برای برگشت؟ حال غریبی دارم...ارام ارام حرڪت می ڪنم و جلو میروم. قصـــد ڪرده ام دست خالی برنگردم.ی هدیه میخـــام..ی سوغاتی بده تابرگردم! فقط مخصوص من...! احساسی ڪ الان در وجودم میتپد سال پیش مرده بود! مقـــابل پنجره فولاد مینشینم...قرارگاه عاشـــقی شده برایم!ڪبوترهاازسرما پف ڪرده و ڪنارهم روی گنبد نشسته اند....تعدادی هم روی سقاخانه روی هم وول میخورند.زانوهایم را بغـــــل میگیرم وبانگاه جرعه جرعه ارامش این بارگاه ملڪوتی را با روح مینوشم.
صــورتم راروب اسمان میگیرم و چشمهایم را میبندم.ی لحظــه درذهنم چندبیت میپیچد..
_ آمده ام...
آمدم ای شاه پنــاهم بده..!
خط امانی ز گنــاهم بده...
نمیدانم این اشڪ ها از درماندگی است یا دلتنــگی...اما خوب میدانم عمــق قلبم از بار اشتباهات و گنــاهانم میسوزد..!
♻️ #ادامه_دارد...
#داستان_عاشقانه_مذهبی 💘
#مدافع_عشق
http://eitaa.com/khamenei_shohada
⚘﷽⚘
🖇فرازےاز #وصیتنـــــامہ
اما سخنی با مردم همیشه در صحنه و شهیــــدپــرور دارم و آن این است که مانند مردم کوفه حسین زمانتان را تنها نگذارید...
به یادنوجوانان لشکر روحالله
#شهید_محمــــد_مختــــاران🌷
#شبتون_شهدایی
❇#تقویم_ابراهیم✔
✍ #امروز
🌹 #دوشنبه ، مورخ👇
دوم(۲)، دی(۱۰)، نود و هشت(۹۸)؛ میباشد.
مصادف با:
۲۶ربیعالثانی۱۴۴۱
۲۳دسامبر۲۰۱۹
🔸️ذکر امروز: #یا_قاضی_الحاجات
🔹️حدیث امروز: به راستی که خداوند عزوجل برای شر، قفلهایی گذارد و کلید آن قفلها را شراب قرار داد و دروغ از شراب بدتر است. #امام_باقر(ع)
🔸️رویدادهای امروز:
مناسبتی نداریم
🔴۹روز تا ولادت حضرت زینب(س)
🔵۱۷روز تا شهادت حضرت زهرا(س) ۷۵روز
🆔️ @khamenei_shohada
سلام ای یوسف کنعان زهرا
سلام ای روح و قلب و جان زهرا
دعا کن که شود وقت ظهورت
قسم بر دیده گریان زهرا
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
🌷جستجوگران نور یا همان #تفحصگران، دنبال کننده راه پر نور💫 و آگاهی شهدا هستند❣ و در راه فداکاری و ایثاری که در پیش میگیرند، حتی از تقدیم جان شیرین خود هم دریغ نمیکنند🕊🌷
🌷لذت پیدا کردن نشانهای هر چند کوچک از پیکر شهداو امید دادن به دل پدران و مادران شهدا تنها چیزی است که یاران تفحص را به مناطق عملیاتی دوران دفاع مقدس میکشاند و گاهی رزق شهادت و گاهی هم زرق جانبازی را برای آنها رقم میزند.
#نشر_بمناسبت_سالروز_شهادت
#شهید_تفحص_محمود_غلامی
@khamenei_shohada