eitaa logo
بصیـــــــــرت
2.3هزار دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
2هزار ویدیو
69 فایل
﷽ با عرض ارادت به مقام بلندو بی بدیل شهدا وبا کسب اجازه ازولی امر مسلمین مقام معظم رهبری و آقا با توجه به فرمایش اخیر رهبر به افزایش بصیرت افزایی نام کانال به بصیرت تغییر یافت البته همچنان فرمایشات آقاو معرفی شهدا در برنامه های کانال در ارجعیت هستند🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
#معرفی_شهدا 🔰 #شهید_سیف_اله_شفیعی در سال 1353 در روستای خرابان سفلی از توابع شهرستان ایوان دیده به جهان گشود. 👈 نامش را با شوق هدیه ای که خدا به آنها بخشیده سیف اله گذاشتند. وی دوران کودکی و نوجوانیش را در میان شوق و دلهره شیرین خانواده به جوانی رساند، 🥀دفاع از سرزمینش او را به حضور طلبید و عاشقانه این حضور را پذیرفت و دوش به دوش دیگر دلاوران این سرزمین سد راه دشمن شد و سرانجام پس از اثبات شهامت و دلاوری خویش در 👈تاریخ 7/10/1379 در منطقه ایرانشهر بر اثر درگیری با اشرار از خدا بی خبر، به فیض عظمای #شهادتــــــــ🌷🕊ـــــ نائل آمد. #نشر_بمناسبت_سالروز_شهادت
طاهر زاده.mp3
14M
مجموعه 🔊0⃣1⃣ ✨" نیمه پنهان ماه "💫 روایتی از زندگی شهدا از زبان همسران شهدای عالی قدر ╭─┅═ঊঈ🌷ঊঈ═┅─╮ @khamenei_shohada ╰─┅═ঊঈ🌷ঊঈ═┅─╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بصیـــــــــرت
◇ ❁ ❥◇ ❁ °•❤️•° ❁ ◇❥ ❁ ◇ مـدافعـــــ عشـــ💞ـــ‌ق #هوالعشـــــــــق #عاشقانه_مذهبی #قسمت_چهل_و_چ
◇ ❁ ❥◇ ❁ °•❤️•° ❁ ◇❥ ❁ ◇ مـدافعـــــ عشـــ💞ـــ‌ق 5⃣4⃣ همه میگفتند آنقدر وضعیتت خراب است ڪ نرسیده ب مرز برای جنـــگ حالت بد میشود و ن تنها ڪمڪی نمیتوانی ڪنی بلڪه فقـــط سربار میشوی...واین تورامیترساند.. ازحمـــام بیرون می آیی ومن درحالی ڪ جانمـــازڪوچڪم رادرڪیفم میگذارم زیرلب میگویم.. ـ عافیت باشه آقا!غســـل زیارت ڪردی؟ سرت را تڪان میدهی و سمتم می آیی.. _ شماچی؟ غســـل ڪردی؟ _ اره..داشتم! دستم رادراز می ڪنم ،حوله ڪوچڪی ڪ روی شانه ات انداخته ای برمیدارم و ب صـــندلی چوبی استوانه ای مقابل دراور سوئیت اشاره می ڪنم.. _ بشین.. مبهم نگاهم می ڪنی.. ـ چی ڪار میخــای ڪنی؟😉 ـ شمـــا بشین عزیز.. مینشینی، پشت سرت می ایستم ،حوله راروی سرت میگذارم و آرام ماساژ میدهم تاموهایت خشــڪ شود... دستهایت را بالا می آوری و روی دستهای من میگذاری.. _ زحمت نڪش خانوم.. _ ن زحمتی نیست آقا!...زود خشڪ شه بریم حـــرم.. سرت راپائین میـــندازی و درفڪر فرو میروی.درآینه ب چهره ات نگاه می ڪنم ـ ب چی فڪر می ڪنی؟... ‌ـ ب این ڪ اینبار برم حـــرم...یا مرگمو میخـــام یا حاجتم....😢 وسرت را بالا میگیری و ب تصویرچشمـــانم خیره میشوی.. دلم میلرزد این چ خـــاسته ای است... ازتوبعـــید است!! ڪارموهایت ڪ تمـــام میشود عطرت را از جیب ڪوچڪ ساڪت بیرون می آورم و ب گردنت میزنم....چقـــدر شیرین است ڪ خودم برای زیارت آماده ات ڪنم.. چند دقیقه ای راه بیشتر ب حـــرم نمانده ڪ ی لحـــظه لبت راگاز میگیری و می ایستی مضـــطرب نگاهت می ڪنم... _ چی شد؟؟؟ _ هیچی خوبم. ی ڪم بدنم دردگرفت... _ مطمئـــنی خوبی؟...میخــای برگردیم هتل؟ _ ن خانوم! امروز قراره حاجت بگیـــریما! لبخند میزنم اماته دلم هنوز میلرزد... نرسیده ب حـــرم از ی مغازه آبمیوه فروشی ی لیـــوان بزرگ آب پرتغال🍹 طبیعی میگیری بادونی وباخوشحالی ڪنارم می آیی.. ـ بیا بخور ببین اگر دوست داشتی یڪی دیگه بخرم.آخه بعضـــی آب میوه ها تلخ میشه... ب دو نی اشاره می ڪنم.. ـ ولی فڪر ڪنم ڪلن هدفت این بوده ڪ تو ی لیـــوان بخوریما...😅 میخنـــدی و ارخجالت نگاهت راازمن میدزدی..تاحرم دست دردستت و درآرامش مطلـــق بودم.زیارت تنها باتو حال و هوایی دیگرداشت. تانزدیڪ اذان مغرب درحیـــاط نشسته ایم و فقط ب گنبد نگاه می ڪنیم..ازوقتی ڪ رسیدیم مدام نفس میزنی و درد می ڪشی..امامن تمـــام تلاشم را می ڪنم تاحواست را پی چیز دیگر جمـــع ڪنم.نگاهت می ڪنم و سرم راروی شانه ات میگذارم این اولین باراست ڪ این حرڪت را می ڪنم.صدای نفس نفس را حالا بوضــوح میشنوم.. دیگر تاب ندارم ،دستت را میگیرم _ میخـــای برگردیم؟ _ ن من حاجتمو میخـــام _ خب بخدا آقا میده ....توالان باید بیشتر استراحت ڪنی.. مثـــل بچه ها بغض و سرت را ڪج می ڪنی.. _ ن یا حاجت یاهیـــچی... خدایا چقدر! ازوقتی هم من فهمیده ام شڪننده تر شده... همـــان لحظه آقایی با فرم نظامی ازمقابلمـــان رد میشود و درست در چند قدمی ما سمت چپمـــان مینشیند... نگاه پراز دردت را ب مرد میدوزی و آه می ڪشی.. مرد می ایستدو برای نمـــاز اقامه میبندد.. توهم دستت رادر جیب شلوارت فرو میبری و تسبیح تربتت را بیرون می آوری .سرت را چندباری ب چپ و راست تڪان میدهی و زمزمه می ڪنی: ـ هوای این روزای من هوای سنگره... ی حسی روحمـــو تا زینبیه میبره.. تاڪی باید بشینمو خدا خدا ڪنم.... ب عڪس صورت شهیدامون نگا ڪنم.. باز لرزش شانه هایت و صـــدای بلند هق هقت😭...آنقدر ڪ نفسهایت ب شمـــاره می افتد و من نگران دستت رافشار میدهم.. نفس نزن جانا.. ڪ جانم میرود.. ♻️ ... 💘 @khamenei_shohada
« » خطاب به خانواده اش می گفت : سنگرهای را خالی نگذارید، بسیجی شوید که بسیج راه اخلاص را می پیماید، و به جبهه های حق علیه باطل رفت و در این راه به نائل گشت. @khamenei_shohada
▪️صلَّی اللهُ عَلیک یا زَینَب الکُبری ⚫️ شهید محمد جعفر حسینی، فرمانده لشگر فاطمیون مدافع حرم، به یاران با وفای حضرت زینب (سلام الله علیها) پیوست. http://eitaa.com/khamenei_shohada
❇#تقویم_ابراهیم✔ ✍ #امروز 🌹 #یکشنبه ، مورخ👇 هشتم(۸)، دی(۱۰)، نود و هشت(۹۸)؛ می‌باشد. مصادف با: ۲جمادی‌الاول۱۴۴۱ ۲۹دسامبر۲۰۱۹ 🔸️ذکر امروز: #یا_ذالجلال_و_الاکرام 🔹️حدیث امروز: خدای عزوجل رباخوار و ربادهنده و نویسنده و شاهد بر آن را لعنت کرده است. #رسول_اکرم(ص) 🔸️رویداد‌های امروز: تصویب و امضا قانون اساسی ایران 🔴۳روز تا ولادت حضرت زینب(س) 🔵۱۱روز تا شهادت حضرت زهرا(س) ۷۵روز 🆔️ @khamenei_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ما وصال تو بہ زاری و دعا مے طلبیـم ... دردمنـدیم و ز لعل تـو دوا مےطلبیـم ... ╭─┅═ঊঈ🌷ঊঈ═┅─╮ @khamenei_shohada ╰─┅═ঊঈ🌷ঊঈ═┅─╯
دنیایم رابا شما آذین بستہ ام..تا با شمانفس بڪشم... با شما زندگے ڪنم تا مگر روزے مثل شما بشوم...روزی ڪنار نامم بنویسند #شهیــد... #صبحتون_شهدایی🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا