بصیـــــــــرت
◇ ❁ ❥◇ ❁ °•❤️•° ❁ ◇❥ ❁ ◇ مـدافعـــــ عشـــ💞ـــق #هوالعشـــــــــق #عاشقانه_مذهبی #قسمت_چهل_و_چ
◇ ❁ ❥◇ ❁ °•❤️•° ❁ ◇❥ ❁ ◇
مـدافعـــــ عشـــ💞ـــق
#هوالعشـــــــــق
#عاشقانه_مذهبی
#قسمت_چهل_و_پنجم 5⃣4⃣
همه میگفتند آنقدر وضعیتت خراب است ڪ نرسیده ب مرز برای جنـــگ حالت بد میشود و ن تنها ڪمڪی نمیتوانی ڪنی بلڪه فقـــط سربار میشوی...واین تورامیترساند..
ازحمـــام بیرون می آیی ومن درحالی ڪ جانمـــازڪوچڪم رادرڪیفم میگذارم زیرلب میگویم..
ـ عافیت باشه آقا!غســـل زیارت ڪردی؟
سرت را تڪان میدهی و سمتم می آیی..
_ شماچی؟ غســـل ڪردی؟
_ اره..داشتم!
دستم رادراز می ڪنم ،حوله ڪوچڪی ڪ روی شانه ات انداخته ای برمیدارم و ب صـــندلی چوبی استوانه ای مقابل دراور سوئیت اشاره می ڪنم..
_ بشین..
مبهم نگاهم می ڪنی..
ـ چی ڪار میخــای ڪنی؟😉
ـ شمـــا بشین عزیز..
مینشینی، پشت سرت می ایستم ،حوله راروی سرت میگذارم و آرام ماساژ میدهم تاموهایت خشــڪ شود...
دستهایت را بالا می آوری و روی دستهای من میگذاری..
_ زحمت نڪش خانوم..
_ ن زحمتی نیست آقا!...زود خشڪ شه بریم حـــرم..
سرت راپائین میـــندازی و درفڪر فرو میروی.درآینه ب چهره ات نگاه می ڪنم
ـ ب چی فڪر می ڪنی؟...
ـ ب این ڪ اینبار برم حـــرم...یا مرگمو میخـــام یا حاجتم....😢
وسرت را بالا میگیری و ب تصویرچشمـــانم خیره میشوی..
دلم میلرزد این چ خـــاسته ای است...
ازتوبعـــید است!!
ڪارموهایت ڪ تمـــام میشود عطرت را از جیب ڪوچڪ ساڪت بیرون می آورم و ب گردنت میزنم....چقـــدر شیرین است ڪ خودم برای زیارت آماده ات ڪنم..
چند دقیقه ای راه بیشتر ب حـــرم نمانده ڪ ی لحـــظه لبت راگاز میگیری و می ایستی مضـــطرب نگاهت می ڪنم...
_ چی شد؟؟؟
_ هیچی خوبم. ی ڪم بدنم دردگرفت...
_ مطمئـــنی خوبی؟...میخــای برگردیم هتل؟
_ ن خانوم! امروز قراره حاجت بگیـــریما!
لبخند میزنم اماته دلم هنوز میلرزد...
نرسیده ب حـــرم از ی مغازه آبمیوه فروشی ی لیـــوان بزرگ آب پرتغال🍹 طبیعی میگیری بادونی وباخوشحالی ڪنارم می آیی..
ـ بیا بخور ببین اگر دوست داشتی یڪی دیگه بخرم.آخه بعضـــی آب میوه ها تلخ میشه...
ب دو نی اشاره می ڪنم..
ـ ولی فڪر ڪنم ڪلن هدفت این بوده ڪ تو ی لیـــوان بخوریما...😅
میخنـــدی و ارخجالت نگاهت راازمن میدزدی..تاحرم دست دردستت و درآرامش مطلـــق بودم.زیارت تنها باتو حال و هوایی دیگرداشت. تانزدیڪ اذان مغرب درحیـــاط نشسته ایم و فقط ب گنبد نگاه می ڪنیم..ازوقتی ڪ رسیدیم مدام نفس میزنی و درد می ڪشی..امامن تمـــام تلاشم را می ڪنم تاحواست را پی چیز دیگر جمـــع ڪنم.نگاهت می ڪنم و سرم راروی شانه ات میگذارم این اولین باراست ڪ این حرڪت را می ڪنم.صدای نفس نفس را حالا بوضــوح میشنوم.. دیگر تاب ندارم ،دستت را میگیرم
_ میخـــای برگردیم؟
_ ن من حاجتمو میخـــام
_ خب بخدا آقا میده ....توالان باید بیشتر استراحت ڪنی..
مثـــل بچه ها بغض و سرت را ڪج می ڪنی..
_ ن یا حاجت یاهیـــچی...
خدایا چقدر! ازوقتی هم من فهمیده ام شڪننده تر شده...
همـــان لحظه آقایی با فرم نظامی ازمقابلمـــان رد میشود و درست در چند قدمی ما سمت چپمـــان مینشیند...
نگاه پراز دردت را ب مرد میدوزی و آه می ڪشی..
مرد می ایستدو برای نمـــاز اقامه میبندد..
توهم دستت رادر جیب شلوارت فرو میبری و تسبیح تربتت را بیرون می آوری .سرت را چندباری ب چپ و راست تڪان میدهی و زمزمه می ڪنی:
ـ هوای این روزای من هوای سنگره...
ی حسی روحمـــو تا زینبیه میبره..
تاڪی باید بشینمو خدا خدا ڪنم....
ب عڪس صورت شهیدامون نگا ڪنم..
باز لرزش شانه هایت و صـــدای بلند هق هقت😭...آنقدر ڪ نفسهایت ب شمـــاره می افتد و من نگران دستت رافشار میدهم..
نفس نزن جانا..
ڪ جانم میرود..
♻️ #ادامه_دارد...
#داستان_عاشقانه_مذهبی 💘
#مدافع_عشق
@khamenei_shohada
« #شهيد_اسكندر_رحيم_پور»
خطاب به خانواده اش می گفت : سنگرهای را خالی نگذارید،
بسیجی شوید که بسیج راه اخلاص را می پیماید،
و به جبهه های حق علیه باطل رفت و در این راه به #شهادت نائل گشت.
#شهدا_رهبرم_را_دعا_کنید
@khamenei_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#پادکست
اخلاص فرمانده
#شهید_حاج_حسین_خرازی
#پیشنهاد_دانلود
بسیار شنیدنی ودلنشین
http://eitaa.com/khamenei_shohada
▪️صلَّی اللهُ عَلیک یا زَینَب الکُبری
⚫️ شهید محمد جعفر حسینی، فرمانده لشگر فاطمیون مدافع حرم، به یاران با وفای حضرت زینب (سلام الله علیها) پیوست.
#شهادتت_مبارک
#شبتون_شهدایی
http://eitaa.com/khamenei_shohada
❇#تقویم_ابراهیم✔
✍ #امروز
🌹 #یکشنبه ، مورخ👇
هشتم(۸)، دی(۱۰)، نود و هشت(۹۸)؛ میباشد.
مصادف با:
۲جمادیالاول۱۴۴۱
۲۹دسامبر۲۰۱۹
🔸️ذکر امروز: #یا_ذالجلال_و_الاکرام
🔹️حدیث امروز: خدای عزوجل رباخوار و ربادهنده و نویسنده و شاهد بر آن را لعنت کرده است. #رسول_اکرم(ص)
🔸️رویدادهای امروز:
تصویب و امضا قانون اساسی ایران
🔴۳روز تا ولادت حضرت زینب(س)
🔵۱۱روز تا شهادت حضرت زهرا(س) ۷۵روز
🆔️ @khamenei_shohada
#مهـدےجان
ما وصال تو
بہ زاری و دعا
مے طلبیـم ...
دردمنـدیم و
ز لعل تـو
دوا مےطلبیـم ...
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
╭─┅═ঊঈ🌷ঊঈ═┅─╮
@khamenei_shohada
╰─┅═ঊঈ🌷ঊঈ═┅─╯
بصیـــــــــرت
#جانباز 70 درصد « منصور شریفی یزدی» فرزند محمدحسین جمعه 8 دی ماه سال ۱۳۹۶پس از تحمل رنجهای بسیار
🔰🔰
روزگاری با قامتی رشید و قدی سرومانند رفت تا مقابل دشمن بایستد و در این راه تنها سرمایه اش را یعنی سلامتی و جوانی اش را خالصانه و ایثارگرانه تقدیم کرد ...😓
۳۵ سال تحمل درد و رنج معلولیت او را بیایید قیمت کنید و بگویید چه بهایی دارد؟
(مسئولین بخوانند وجواب دهند👆👆)
منصور شریفی، جانباز قطع نخاع دفاع مقدس در نهایت بی کسی، تنها دغدغه اش این بود اگر او را از بیمارستان مرخص کنند به کجا برود!!!
اما او دیگر آسوده خاطر و راحت است ...
روحمان با یادش شاد ...
#جانباز
#شهید_منصور_شریفی_یزدی
#سالروز_شهادت
بصیـــــــــرت
#معرفی_شهید 🔰 #ولادت❣ نام شهید: عباسعلی کساییان نام پدر :سیف الله تاریخ تولد :۱۳۴۱/۰۱/۰۱ محل تولد
♻️ #شهید_عباسعلی_کسائیان
👈 به عنوان یک #جهادگر راهی جبهه های حق علیه باطل شد تا او نیز در این حماسه ی بزرگ مردم کشورش نقشی داشته باشد و به وظیفه ی خود در برابر ایران همیشه آباد و آزاد جامه ی عمل بپوشاند🌷
او چندین بار به جبهه رفت و در سنگرهای جهاد در راه خدا،در کنار دیگر رزمندگان سپاه اسلام برای دفاع از ملت شریف ایران دلاورانه جنگید.
او سرانجام در تاریخ ۱۳۶۵/۱۰/۰۸ در منطقه ی پنجوین به شهادت رسید و پیکر مطهرش مفقود گردید. جسم مطهر این شهید عزیز پس از چند سال در پی عملیات #تفحص،پیدا شد و در زادگاهش آرام گرفت
#روحمان_با_یادش_شاد
#نشر_بمناسبت_سالروز_شهادت
➿〰➿〰➿〰➿〰➿〰
تنها کانال معرفی شهدای گمنام در ایتا
╭─┅═ঊঈ🌷ঊঈ═┅─╮
@khamenei_shohada
╰─┅═ঊঈ🌷ঊঈ═┅─╯
هدایت شده از کانال اسناد ومدارک #چالش
با سلام و عرض ادب
خدمت همه اعضای شرکت کننده✋
تا کنون سه چالش برگزار شده که به حول و قوه الهی و یاری شهدا صداقتمون رو ثابت کردیم💯
🔻جوایز برنده ها در چالش های قبل تمام و کمال پرداخت شده است
✅اسناد ومدارک پرداخت ها در این کانال جهت روشنگری بار گذاری میشود
🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻
http://eitaa.com/joinchat/1794441249C12e96dd264
🔍 #پیشنهاد_مطالعه | نگاهی به سیره مردمی پیامبر اعظم (صلّیاللهعلیهوآله)
☘️ در راه قله
🔻 حضرت آیتالله خامنهای در ابتدای درس خارج فقه (۱۳۹۸/۱۰/۰۳) به شرح حدیثی دربارهی سیرهی رسول خدا(صلّیاللهعلیهوآله) پرداختند که در آن چند مورد از رفتارهای مردمی پیامبر(صلّیاللهعلیهوآله) بیان شده بود. رهبر انقلاب با اشاره به لزوم درس گرفتن از این ویژگی، زندگی پیامبر(صلّیاللهعلیهوآله) و امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) را به قلهای تشبیه کردند که همگان باید به سمت آن حرکت کنند.
🔸 با توجه به اهمیت این مسأله بخش فقه و معارف پایگاه اطلاعرسانی KHAMENEI.IR گزیدهای از بیانات رهبرانقلاب دربارهی سیرهی مردمی رسول خدا(صلّیاللهعلیهوآله) را مرور میکند.
بصیـــــــــرت
🔰مجموعه داستان های تفحص #خاطرات_شهدا داستان #تفحص (قسمت سوم) @khamenei_shohada
#خاطرات_شهدا
داستان #تفحص
شهدا هم برای مراسم صبح ،زیاد بودند. پیکر آن شهید بزرگوار را میان همان شهدا قرار دادیم ؛بنیاد شهید مشهد 100 هزار تومان هم در اختیار ما گذاشت براسنگ وقاب عکس ... .
آقای بادین که در بنیاد شهید مشهدبودند ، گفتند :"به خانواده شهید بگید فردا صبح ساعت 8 اینجا باشن که تشییع ساعت 8 -8:30 شروع میشه " ما گفتیم : "این شهید خانوده نداره،کسی رو نداره " ایشان گفتند :" اینجا ،باید خانواده شهید ؛ پیکر شهیدشون رو تاحرم تشییع کنن ،داخل حرم طواف بدهند وببرن برا تدفین ؛اولین بار که نیست ... برنامه ای برای اومدن مردم نداریم ." ما گفتیم : "آقا! این شهید هیچ کس رو نداره " به ما گفتند: "دیگه اینجا نمی آوردید شهید رو ! می بردید بهشت رضا تحویل می دادین خودشون دفن می کردند❗️
ادامه دارد،،،،،
۳
🌴🕊🌴🕊🌴🕊🌴🕊🌴🕊🌴
@khamenei_shohada
بصیـــــــــرت
◇ ❁ ❥◇ ❁ °•❤️•° ❁ ◇❥ ❁ ◇ مـدافعـــــ عشـــ💞ـــق #هوالعشـــــــــق #عاشقانه_مذهبی #قسمت_چهل_و_پن
◇ ❁ ❥◇ ❁ °•❤️•° ❁ ◇❥ ❁ ◇
مـدافعـــــ عشـــ💞ـــق
#هوالعشـــــــــق
#عاشقانه_مذهبی
#قسمت_چهل_و_ششم 6⃣4⃣
مرد سجــــده آخرش را ڪ میرود.تو دیوانه وار بلند میشوی و سمتش میروی.من هم بدنبالت بلند میشوم. دستت رادراز می ڪنی و روی شانه اش میزنی..
_ ببخشید!...
برمیگردد و بانگاهش میپرسد بله؟
همــــانطور ڪ ڪودڪ وار اشڪ😢 میریزی میگویی
ـ فقط خـــاستم بگم دعاڪنید مام لیاقت پیدا ڪنیم...بشیم همرزم شما!
لبخند شیرینی روی لبهای مرد مینشیند
_ اولن سلام...دوم پس شمــــام آره؟
سرت را پایین میندازی..
ـ شرمنده!سلام علیڪم...ماخیلی وقته آره..خیلی وقته...
_ ان شاءالله خود آقا حاجتت رو بده پسر...
_ ممنون!..شرمنده یهو زدم رو شونتون...فقــــط... دلِ دیگه... یاعلی
پشتت را می ڪنی ڪ او میپرسد
_ خب چرا نمیری؟...اینقد بیتابی و هنوز اینجایی؟...ڪاراتو ڪردی؟
باهرجمـــله ی مرد بیشتر میلرزی و دلت آتش میگیرد .نگاهت فرش را رصــــد می ڪند
_ ن حاجی!دستمو بستن!...میترسم برم!...
اوبی اطلاع جواب میدهد
_ دستتو ڪ فعلا خودت بستی جوون!...استخـــاره ڪن ببین خدا چی میگه!
بعد هم پوتیــــن هایش را برمیدارد و ازما فاصـــله میگیرد..
نگاهت خشڪ میشود ب زمین...
درفڪر فرو میروی..
_ استخاره ڪنم!؟...
شانه بالا میندازم
ـ آره! چراتاحالا نڪردی!؟شاید خوب دراومد!
ـ اخه...اخه همیشه وقتی استخــــاره می ڪنم ڪ دودلم...وقتی مطمعنم استخاره نمیگیرم خانوم!
ـ مطمئن؟...ازچی میطمئنی؟
صدایت میلرزد
ـ ازین ڪ اگرم برم..فقــــط سربارم.همین!
بودنم بدبختی میاره برا بقیه!
_ مطمئنی؟..
نگاهت را میچرخانی ب اطراف.دنبال همــــان مرد میگردی...اما اثری ازاو نیست.انگار ازاول هم نبوده!
ولوله ب جانت میفتد
ـ ریحــــانه! بدو ڪفشتو بپوش..بدو...
همــــانطور ڪ بسرعت ڪفشم را پا می ڪنم میپرسم.
_ چی شده چی شده❓
_ از دفتر همینجا استخــــاره میگیریم...فوقش حالم بد میشه اونجا! شاید حڪمتیه...اصــــن شایدم نشه...دیگه حرف دڪترم برام مهم نیست....باید برم...
_ چراخودت استخاره نمی ڪنی!؟؟
_ میخــــام ڪس دیگه بگیره...
مچ دستم را میگیری و دنبــــال خودت می ڪشی.نمیدانیم باید ڪجا برویم حدود ی ربع میچرخیم.آنقدر هول ڪرده ایم ڪ حواسمــــان نیست ڪ میتوانیم از خادمها بپرسیم...
دردفتر پاسخگویی روحانی باعمــــامه سفید نشسته است و مطالعــــه می ڪند.در میزنیم و آهسته وارد میشویم...
_ سلام علیڪم...
روحانی ڪتابش را میبندد
ـ وعلیڪم السلام...بفرمایید
ـ میخــــواستم بیزحمت یه استخاره بگیرید برامون حاج اقا!
لبخــــند میزند و بمن اشاره می ڪند
_ برای امر خیر ان شاءالله؟...
_ نه حاجی عقدیم...یعنی موقت...
_ خب برای زمان دائم؟!...خلاصه خیر دیگه!
_ نه!...
ڪلافه دستت راداخل موهایت میبری.میدانم حوصــــله نداری دوباره برای ڪس دیگه توضــــیح اضافه بدهی، برای همین به دادت میرسم
_ ن حاجی!...همسرم میخــــواد بره جنگ...دفاع حرم!میخــــواست قبل رفتن ی استخاره بگیره...
حاج آقاچهره دوست داشتنی خود را ڪج می ڪند..
_ پسر تو این ڪار ڪه دیگه استخاره نمیخـــــواد بابا!...باید رفت...
_ ن اخه...همسرم ی مشڪلی داره...ڪ دڪترا گفتن ...دڪترا گفتن جای ڪمڪ احتمــــال زیاد سربار میشه اونجا!
سرش را تڪان میدهد، بسم الله میگوید و تسبیحش📿 رااز ڪنار قران ڪوچڪ میز برمیدارد.
ڪمی میگذرد و بعد بالبخند میگوید
_ دیدی گفتم ؟... تواین ڪار ڪ دیگه نباید استخــــاره ڪرد....باید رفت بابا..رفت!
با چفیه روی شانه ات زیر پلڪت را از اشڪ پاڪ می ڪنی و ناباورانه میپرسی
_ یعنی...یعنی خوب اومد؟😄
حاج اقا چشمهایش را ب نشانه تایید میبندد و باز می ڪند.
_ حاجی جدی جدی؟....میشه یبار دیگه بگیرید؟
او بی هیچ حرفی اینبار قران ڪوچڪش را برمیدارد و📖 بسم الله میگوید.بعداز چنددقیقه دوباره لبخــــند میزند و میگوید
_ ای بابا جوون! خــــدا هی داره میگه برو تو هی خودت سنگ میندازی؟
هردو خیره خیره نگاهش می ڪنیم
میپرسی
_ چی دراومد...یعنی بازم؟
_ بله! دراومد ڪه بسیار خوب است.اقدام شود.ڪاری به نتیجه نداشته باشید....
چندلحــــظه بهت زده نگاهش می ڪنی و بعد بلند قهقهه میزنی..😂 .دودستت را بالا می آوری وصـــورتت را رو به آسمـــان میگیری...
_ ای خدا قربونت برم من!...اجازه مو گرفتم....چرا زودتر نگرفته بودم...
بعد به حاج اقا نگاه می ڪنی و میگویی
_ دستتون درد نڪنه!...نمیدونم چی بگم....
_ من چی ڪار ڪردم اخه؟برو خداتوشڪر ڪن...
_ نه! این استخـــــاره رو شما گرفتی... ان شاءالله هرچی دوست دارید و ب صـــلاحتونه خدا بهتون بده...
♻️ #ادامه_دارد...
#داستان_عاشقانه_مذهبی 💘
#مدافع_عشق
@khamenei_shohada
#کلام_ولی
«قناعت کنید، از #قناعت خجالت نکشید. بعضیها خیال میکنند که قناعت مال آدمهای تهیدست و فقیر است و اگر آدم داشت،
دیگر لازم نیست قناعت کند.
نه، قناعت یعنی در حدّ لازم،
در حدّ کفایت، انسان توقف کند»
آیت الله خامنهای | خطبه عقد ۷۶/۱/۱
#شبتون_ولایی
هدایت شده از چالش #سین
توجہ توجہ📣📣
✍دوستان عزیز هنوز تا پایان بنر گیری ۳ روز وقت داریم و برای سین زدن یازده روز ،،،پس ناامید نشید با تلاش زیاد شما هم می تونید موفق باشید
پس عجله کنید🏃♂🏃♂ و تصاویرتون رو بفرستید
👈دوستانتون رو به #چالش دعوت کنید تا بنرها به حد نصاب برسه و چالش لغو نشه👉
@chaleshmoshtarak