بصیـــــــــرت
مجموعه داستانهای تفحص شهدا #خاطرات_شهدا (قسمت ششم) داستان #تفحص اگر بنیاد شهید مشهد رفته باشید ؛ م
مجموعه داستانهای تفحص شهدا
#خاطرات_شهدا(قسمت هفتم)
داستان #تفحص
به قبرهایی که ردیفی کنده شده بود رسیدیم ،پیکر مطهر را روی زمین گذاشتند ؛و آن جوان که از من اجازه همراهی در تشییع راخواست ؛ایستاد جلو ونماز این شهید غریب را اقامه کرد ... .
آن هم با یک صوت بسیار زیبا ...، ما هم ایستاده بودیم ... و الآن هم گاهی که این خاطرات برایم تداعی می شود ؛ صدای این جوان در گوشم می پیچد ... .
بعداز نماز ، دونفر از آن گروه ،شهید را داخل قبر گذاشتند وهمان جوان که نماز را اقامه کرد ،تلقینش را داد
۷
🕊🌴🕊🌴🕊🌴🕊
بصیـــــــــرت
◇ ❁ ❥◇ ❁ °•❤️•° ❁ ◇❥ ❁ مـدافعـــــ عشـــ💞ـــق #هوالعشـــــــــق #عاشقانه_مذهبی #قسمت_پنجاه_یک
◇ ❁ ❥◇ ❁ °•❤️•° ❁ ◇❥ ❁ ◇
مـدافعـــــ عشـــ💞ـــق
#هوالعشـــــــــق
#عاشقانه_مذهبی
#قسمت_پنجاه_دو 2⃣5⃣
پدرت به مادرت گفت وتاچندروز خانه شده بودفقط وفقط صدای گریه های😭 زهراخانوم.امامادرانه بلاخره بسختی پـــــذیرفت.
قرارگذاشتیم ب خانواده من تاروز رفتنت اطلاع ندهیم.و همین هم شد.روز هفتـــــادو پنجم ...موقع بستن ساڪت خودم ڪنارت بودم. لباست را باچه ذوقی ب تن میڪردی وبه دورمچ دستت پارچه سبز متبرڪ به حرم حضرت علـــــی ع میبستی.من هم روی تخت نشسته بودم و نگاهـــــت میڪردم.
تمام سعیم دراین بود ڪ یڪ وقت با اشڪ خودم رامخالف نشان ندهم.پس تمام مدت لبخنـــــدمیزدم. ساڪت راڪ بستی، دراتاقت رابازڪردی ڪ بروی ازجا بلند شدم وازروی میز ســـــربندت رابرداشتم
_ رزمنده اینوجا گذاشتی😉
برگشتی و ب دستم نگاه ڪردی. سمتت امدم ،پشت سرت ایستادم و ب پیشانی ات بستم...بستن سربندڪ نَ.... باهرگره راه نفســـــم رابستم...😢
اخرسرازهمان پشت سرت پیشانی ام راروی ڪتفت گذاشتم و بغضـــــم رارها ڪردم...
برمیگردی ونگاهم میڪنی.باپشت دست صورتم رالمس میڪنی
_ قراربود اینجوری ڪنی؟..
لبهایم راروی هم فشار میدهم
_ مراقب خـــــودت باش...
دستهایم رامیگیری
_ خدامراقبه!...
خم میشوی وساڪت رابرمیداری
_ روسریت وچادرت روسرڪن
متعجب نگاهت میڪنم😳
_ چرا؟...مگه نامحرم هست؟
_ شماسرڪن صحبت نباشه...
شانه بالامیندازم و ازروی صندلی میزتحریرت روسری ام رابرمیدارم و روی سرم میندازم و گره میزنم ڪ میگویی
_ نَ نَ...اون مـــــدلی ببند...
نگاهت میڪنم ڪ بادست صورتت راقاب میڪنی☺️
_ همونیڪ گردمیشه...لبنانی!
میخنـــــدم،لبنانی میبندم وچادررنگی ام راروی سرم میندازم.
سمتت می آیم بادست راستت چادرم راروی صورتم میڪشی
_ روبگیر...بخاطرمـــــن!
نمیدانم چرا به حرفهایت گوش میدهم.درحالیڪ دراتاق هیچڪس نیست جز خودم و خودت!
رومیگیرم و میپرسم
_ اینجوری خوبه؟
_ عالیه عـــــروس خانوم...
♻️ #ادامه_دارد...
#داستان_عاشقانه_مذهبی 💘
#مدافع_عشق
@khamenei_shohada
4_5828078257676747783.mp3
12.23M
﷽
رادیو #آوای_مادرانه اینبار روایتگر واقعهی کربلاست!
قسمت دوم: دوست خوب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امیرحسین حاجی نصیری جانباز مدافع حرم با حضور در یکی از هیئات خاطرات تکان دهنده و قابل تامل خود را درباره مدافعین حرم و شهدای خانطومان سوریه تعریف کرد.
بصیـــــــــرت
امیرحسین حاجی نصیری جانباز مدافع حرم با حضور در یکی از هیئات خاطرات تکان دهنده و قابل تامل خود را در
شهــــــ🌷ـــدا هویت همیشه جاودان وطن هستند ومایه فخر هر ایرانی
🗓 ۲۱ دی ماه #سالــروز_شـهـادت۱۳تــن از شهدای #ڪربلای_خانطومان94 را گـرامی
می داریم .
شادی ارواح طیبہ شهدا صلوات🌹🕊
سهم هر کدام از ما پنج #صلوات
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 🌷
#شهید_حسین_امیدواری
یه وانت داشت قبل اومدنش به سوریه. میفروشد و پولش را به نیازمندها میدهد بهش میگن حسین نفروش ضرر میکنی. میگه شماها ضرر میکنید، من برگشتی برایم نیست.
حسین بچه فردوس_یافت آباد بود. یک مرتبه تو حوزه بسیجشون میگه من شهید میشم عکسمو بزنید اینجا... و محکم دستشو میکوبه به دیوار که هنوزم جاش هست ولی قاب عکسش روش گذاشتند.
حسین خمپاره ۶۰زن یگان بود. نصف شبها میدیدم یهو نیست، غیبش زده. میدیدم میره تو تاریکی و پشت دیوار خرابهها نماز شب میخونه و گریه میکنه. داشتیم میرفتیم تو خط، مجید قربانخانی گفت: حسین انگشرتو بهم یادگاری بده، حسین داد بهش گفت: نه به من وفا میکنه نه به تو. و وفا هم نکرد.
راوی جانباز مدافع حرم و همرزم شهید
#سالروز_شهادت
#شهید_علی_آقا_عبداللهی متولد 1369 از پاسداران خوشنام سپاه حفاظت انصارالمهدی بود و بعد از مدتی خدمت در این سپاه، به قرارگاه امام حسین علیه السلام ملحق شد.
🔰ستوان علی آقاعبداللهی که از مدتها پیش برای پیوستن به جمع مدافعان حرم لحظهشماری میکرد سرانجام به خیل مدافعان حرم حضرت زینب(س) ملحق شد و طی درگیری با نیروهای تکفیری در منطقه خانطومان سوریه در ۲۱ دی ماه سال ۹۴ به فیض عظمای شهادتــــ🕊ــ نائل آمد.
#روحمان_بایادش_شاد
#نشر_بمناسبت_سالروز_شهادت
این همه جوان از جوانیشان گذشتند و جان دادند برای من و شما و از ما خواسته اند که فقط در سنگر بمانیم همین و بس
#شهید_حمزه_سلیم_زاده
#فرمانده_محور_مهندسی_رزمی_لشگر_۳۱_عاشورا
🔹تاریخ ولادت :۱۳۴۵
🔹تاریخ شهادت: ۱۳۶۵/۱۰/۲۱
🔹عملیات کربلای ۵ شلمچه
#نشر_بمناسبت_سالروز_شهادت
بصیـــــــــرت
🌹باز از کینه ی نسل من و تو لبریزند گرگهایی که دراین معرکه دندان تیزند 🌹گرگ از غیرت شیران وطن می ترس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از اطلاع رسانی ایتا
🆕 عرضه نسخه جدید اندروید
✳️ برنامه اندروید ایتا به نسخه 4.1.4 #بروزرسانی شد
🔹این نسخه با آیکنهای جدید ارائه شده و در آن علاوه بر بهبود اتصال در پس زمینه، تعدادی از ایرادات و باگهای گزارش شده برطرف گردیده است
🔸از همه کاربران گرامی دعوت میشود #نسخه_جدید_ایتا را از یکی از فروشگاههای اندرویدی کافه بازار، مایکت، ایران اپس، کندو یا چارخونه و یا از طریق وبسایت رسمی به نشانی زیر دریافت نمایند:
http://www.eitaa.org
•┈••✾••┈•
🔰کانال رسمی اطلاعرسانی ایتا:
https://eitaa.com/eitaa
#شهید_علیرضا_مرادی
🔹شهیدان محمد آژند و میثم نظری و عباس آبیاری و عباس آسمیه و رضا عباسی و محمد اینانلو، یه شب حالم زیاد خوب نبود دیدم از چندتا خونه آن طرفتر داره صدا میاد؛ رفتم این همین شهدایی که اسمشون رو گفتم دارن میزنن تو دیوار باهم میخونن "ننم میگه جبهه نرو، نرو نرو نرو، اگر میری تنها نرو، نرو نرو نرو،" بعد چراغ روشن خاموش میکنن؛
🔹 بعد یک دفعهای چراغ رو خاموش کردن پتو انداختن روی من و جشن پتو گرفتن بعد به خودم اومدم دیدم هیچ کدومشون نیستن همه در رفته بودن.
#روحمان_بایادش_شاد
#نشر_بمناسبت_سالروز_شهادت
#معرفی_شهدا
#شهید_حسن_علی_نمکیان🌹
▫️نام پدر: عباس
▫️تاریخ تولد: 1340/02/01
▫️تاریخ شهادت: 1361/10/22
▫️محل خاکسپاری: گلزار شهدای امام زاده حسین (ع) بیدگل
🔰وی در كردستان در هنگام درگيري با گروهك ضدِّانقلاب كومله در تاریخ 1361/10/22 بر اثر تركش به پيشانياش، مجروح و سپس به شهادت رسید و پيكر مطهّرش در آن منطقه، مظلومانه بر جا ماند.🌷🕊
#روحمان_با_یادش_شاد
#سالروز_شهادت