eitaa logo
بصیـــــــــرت
2.3هزار دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
2هزار ویدیو
69 فایل
﷽ با عرض ارادت به مقام بلندو بی بدیل شهدا وبا کسب اجازه ازولی امر مسلمین مقام معظم رهبری و آقا با توجه به فرمایش اخیر رهبر به افزایش بصیرت افزایی نام کانال به بصیرت تغییر یافت البته همچنان فرمایشات آقاو معرفی شهدا در برنامه های کانال در ارجعیت هستند🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
بصیـــــــــرت
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 📙 #داستـــــان #خالڪوبی_تا_شهـادت #قسمت_هفتــم ✍روضه حضرت زینب مجید را زیر و رو می‌ڪن
🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 📙 ✍ می‌گفت می‌روم آلمان، اما از سوریه سر درآوردمجید تصمیمش را گرفته است؛ اما با هر چیزی شوخی دارد. حتی با رفتنش.حتی با شهید شدنش. مجید تمام دنیا را به شوخی گرفته بود. عطیه درباره رفتن مجید و اتفاقات آن دوران می‌گوید: «وقتی می‌فهمیم گردان امام علی رفته است. ما هم می‌رویم آنجا و می‌گوییم راضی نیستیم و مجید را نبرید. آنها هم بهانه می‌آورند ڪه چون رضایت‌نامه نداری، تک پسر هستی و خال‌ڪوبی داری تورانمی بریم و بیرونش می‌ڪنند. بعدازآن گردان دیگری می‌رود ڪه ما بازهم پیگیری می‌ڪنیم و همین حرف‌ها را می‌زنیم و آنها هم مجید را بیرون می‌اندازند. تا اینڪه مجید رفت گردان فاتحین اسلامشهر و خواست ازآنجا برود. راستش دیگر آنجا را پیدا نڪردیم (خنده) وقتی هم فهمید ڪه ما مخالفیم. خالی می‌بست ڪه می‌خواهد به آلمان برود بهانه هم می‌آورد ڪه ڪسب‌وکار خوب است. ما با آلمان هم مخالف بودیم مادرم به شوخی می‌گفت مجید همه پناه‌جوها را می‌ریزند توی دریا ولی ما در فکر و خیال خودمان بودیم. نگو مجید می‌خواهد سوریه برود و حتی تمام دوره‌هایش را هم دیده است. ما روزهای آخر فهمیدیم ڪه تصمیمش جدی است. مادرم وقتی فهمید پایش می‌گیرد و بیمارستان بستری می‌شود. هر ڪاری ڪردیم ڪه حتی الکی بگو نمی‌روی. حاضر نشد بگوید. به شوخی می‌گفت: «این مامان خانم فیلم بازی می‌ڪند که من سوریه نروم» وقتی واڪنش‌هایمان را دید گفت ڪه نمی‌رود. چند روز مانده به رفتن لباس‌های نظامی‌اش را پوشید و گفت: «من ڪه نمی‌روم ولی شما حداقل یڪ عڪس یادگاری بیندازید ڪه مثلاً مرا از زیر قرآن رد ڪرده‌اید. من بگذارم در لاین و تلگرامم الڪی بگویم رفته‌ام سوریه. مادر و پدرم اول قبول نمی‌ڪردند. بعد پدرم قرآن را گرفت و چند عکس انداختیم. نمی‌دانستیم همه‌چیز جدی است. 👈شهید مجید قربانخانی 💐 ⏪ ... 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 @khamenei_shohada
❤️ 🌹مژده دادند ملائڪ ڪہ حسن ع مےآید 💓فاطمہ س منتظر جلوه‌ےروے پسر اسٺ 🌹برسانيد بہ‌ مسکين‌ خبر شاد مرا 💓اندکی‌ مانده‌ کریم‌ دیده‌ گشاید به جهان (ع)مبارکباد ـــــــــــــــــ🕊🌷ـــــــــــــــــ http://eitaa.com/joinchat/935919616C80381eda88
یک مُشت خاک ... که به نگاهت بال و پَر گرفت! امروز قصد پرواز کرده است! یا رحیمـ! زیر بالم را بگیـــر، تا فقط به سمت تو اوج بگیرد! رَبَّنَا آتِنَا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً وَهَيِّئْ لَنَا مِنْ أَمْرِنَا رَشَدًا ــــــــــــــ🕊🌷ـــــــــــــ http://eitaa.com/joinchat/935919616C80381eda88
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
😍این پسر کیست چنین جلوه محشر دارد از همین کودکی اش هیبت حیدر دارد 😍 💐ولادت با سعادت مجتبی علیه السلام بر شما مبارکباد 💐 🌹السلام علیک یا حسن بن علی ع 🌹 💗یا کریم اهل بیت ع💗 ــــــــــــــــ🕊🌷ــــــــــــــــ http://eitaa.com/joinchat/935919616C80381eda88
23.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تسلی دادن دختر شهید به مادر حتما ببینید و انتشار بدید ــــــــــــ🕊🌷ــــــــــــ http://eitaa.com/joinchat/935919616C80381eda88
قبل از عملیات بیت المقدس بخاطر گرمای هوا ، همراه با تعدادی از بچه های ذخیره کلاه پارچه ای تهیه کردیم و هر کدام اسم و مشخصات خود را روی لبه کلاه نوشتیم و به شوخی می گفتیم اگر چیزی از بدن مان نماند لااقل از روی کلاه مان شناسایی بشویم ! این شوخی ما درمورد این شهیدعزیزواقع شد،1روز بعد از بازپس گیری جاده دوم ، وقتی مابرای جستجوی مفقودین رفتیم،تنهاقسمتی ازکلاه شهیدعبدالحسین پیدا شد. راوی :همرزم شهید ـــــــــــــــ🕊🌷ــــــــــــــ http://eitaa.com/joinchat/935919616C80381eda88
بصیـــــــــرت
💠بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن💠 #شهید_حسن_باقری 💐✍100 خاطره کوتاه از شهید قسمت:
💠بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن💠 💐✍100 خاطره کوتاه از شهید قسمت: 8 36- اصرار داشت. كه پيام راديويي بفرستيم.اعلاميه بريزيم ... توي عراقي ها اثر داشت. هر روز توي كرخه كور كلي عراقي تسليم مي شد. ـــــــــــــ💠💠ــــــــــــــــ 37- بعد ار عمليات ، يك سطل گرفته بود دستش و فشنگ هاي روي مين را جمع مي كرد. مي گفت «حيفه اينا روي زمين بمونه ، بايد عليه صاحباش به كار برد.» ـــــــــــــ💠💠ــــــــــــــ 38- افسر رده بالاي ارتش عراق بود. بيست روز پيش اسير شده بود. با هيچ كدام از فرماندها حرف نمي زد. وقتي حسن آمد، تمام اطلاعاتي را كه مي خواستيم دو ساعته گرفت. بچه هاي به شوخي مي گفتند « جادوش كردي ؟» فقط لبخند مي زد. مي گفت « به فطرتش برگشت. ــــــــــــ💠💠ـــــــــــــــــ 39- هي مي رفت و مي آمد . براي رفتن به خانه دو دل بود. يادش رفته بود نان بگيرد. بهش گفتم « سهميه ي امروز يه دونه نان و ماسته . همينو بردار و برو. » گفت «اينو دادن اين جا بخورم ، نمي دونم زنم مي تونه بخوره يا نه.» گفتم « اين سهم توست. مي توني دور بريزي ، يا بخوري.» يكي دو باري رفت وآمد . آخر هم نان و ماست را گذاشت و رفت. ــــــــــــ💠💠ــــــــــــ 40- خيلي فرز بند پوتينش را بست. نه شب بود. بايد مي رفت يكي از محور ها. گفتم « برادر حسن ! فرمانده يه محور، خودش مهر اعزام نيرو درست كرده. حرف من رو هم گوش نمي ده. چه كار كنم؟» گفت« الان مي ريم.» گفتم «تا دارخوين سي كيلومتر راهه. فردا بريم.» گفت « الان مي ريم.» - بيدارش كن. هنوز گيج خواب بود كه حسن با تندي بهش گفت «مصطفي ! چرا ادعاي استقلال مي كنيد؟ بايد زير نظر گلف باشيد. اون مهر رو بيار بينم.»مهر را كه گرفت، داد به من . خودش رفت اهواز. ادامه دارد ــــــــــــــــــ🕊🌷ـــــــــــــــــ http://eitaa.com/joinchat/935919616C80381eda88
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄ 🦋محمدحسین گاهے در ایام غیر از ماه رمضان هم روزه مےگرفت ... ♨ بهش گفتم : داداش جان ، مگه تو چقدر روزه قضا دارے؟ ایشون در جوابم گفت : این روزه‌ ها جریمه است نه قضا .!! 🕌 من وقتے نتونم واسه نماز جماعت برم مسجد ، فرداش خودم رو با روزه‌ گرفتن جریمه می کنم. 🌷 ــــــــــــــــ🕊🌷ــــــــــــــــــ http://eitaa.com/joinchat/935919616C80381eda88
بصیـــــــــرت
💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠 #شکنجه_در_دیگ_آب_جوش #قسمت_پنجم 🌷چند دقیقه بعد با دست، صابون را نصف کرد و توی دهان عزیز
💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠 🌷بچه ها کمک کردند، عزیز الله را درون پتو پیچیدند و بیرون بردند. بعد هم او را سریع به بیمارستان انتقال دادند. عزیز الله سه، چهار ماه در بیمارستان بود. همه از او بی خبر بودیم؛ حتی فکر می کردیم شهید شده است. بچه هایی که از بیمارستان بر می گشتند، می گفتند: «شهید شده» برای او مراسمی گرفته شد و یاد او در آسایشگاه مراسم برپا شد. 🌷هفته ها گذشت. تا اینکه یک روز در آسایشگاه باز شد. همه تعجب کردیم. یک نفر که خیلی رنجور بود و قد خمیده ای داشت، به داخل آسایشگاه انداخته شد.اول هیچ کس او را نشناخت؛ ولی بعد فهمیدیم او عزیز الله خودمان است! آری، او شهید نشده بود، بلکه حسابی شکسته شده و قوز درآورده بود. استخوان های بدنش قابل شمردن بود! نحیف و لاغر شده بود. کیسه ای سفید رنگ هم در پهلوی او گذاشته بودند که مدفوع و ادرارش از طریق آن تخلیه می شد. ... 💠💠💠💠💠💠💠💠💠 http://eitaa.com/joinchat/935919616C80381eda88
هدایت شده از KHAMENEI.IR
🔰 کریم اهل بیت (ع) 🔻 رهبر انقلاب، آن كسانى كه از لحاظ امكانات مالى يك برجستگى‌اى دارند بايستى يك اوجى از ايثار نشان بدهند، امام مجتبى عليه‌السّلام یک مرتبه نصف اموالش و يكبار تمام اموالش را بخشید. «خرج من جميع ماله» توى روايت آمده، همه چيز را بخشید. ۶۶/۱۱/۲۷ 💻 @Khamenei_ir