📱اسراف در خرید تلفن همراه
✍رهبرانقلاب: باید خودمان را اصلاح کنیم باید الگوی مصرف کشور و جامعه اصلاح شود. ما الگوی مصرفمان غلط است. چه جوری بخوریم؟ چه بخوریم؟ چه بپوشیم؟ تلفن همراه توی جیبمان گذاشتهایم؛ به مجرد اینکه یک مدل بالاتر وارد بازار میشود، این را دور میاندازیم و آن مدل جدید را باید بخریم؛چرا!؟ این چه هوسبازی است که ما به آن دچار هستیم
۸۸/۶/۱
ـــــــــــــــــ🕊🌹ــــــــــــــــــــ
@khamenei_shohada
محمدعلی صدرزاده فرزند شهید #مصطفی_صدرزاده در آغوش شهید #مرتضی_عطایی در کنار مزار شهید #حمیدرضا_اسداللهی
ـــــــــــــ🕊🌹ــــــــــــــــ
@khamenei_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 #سید_حسن_نصرالله : هزار بار هم سوزانده شوم پسر حسین ( #امام_خامنه_ای ) را ترک نخواهم کرد
فرزند_صالح_سیدالشهدا
منتظر_واقعی
#ما_ملت_امام_حسینیم
ـــــــــــــــــــ🕊🌹ـــــــــــــــــــ
@khamenei_shohada
🔸من میخواهم به آمریکا این را بگویم که همهی عوامل شکست، در درون خود توست و هرگز نمیتوانی از این افکار شیطانی و این سطوحی که جزو عوامل شکست تو هست عقب نشینی کنی.
💬 حاج قاسم سلیمانی
#ما_ملت_امام_حسینیم
ــــــــــــــــ🕊🌹ــــــــــــــ
@khamenei_shohada
بصیـــــــــرت
💐🍃🌺 🍃🌺 🌺 #فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا #قسمت_پنجاه_و_یک ✍سکوتی عجیب... چیزی محکم به زمین کوبیده شد. جرأتی
💐🍃💖
🍃💖
💖
#فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا
#قسمت_پنجاه_و_دوم
✍سرو صداهای بیرون از اتاق کمی غیرعادی بود.
حسام با نفسی راحت،سرش را به دیوار تکیه داد.
- شروع شد...
جمله ی زیر لبی اش،وحشتم را چند برابر کرد.
چه چیزی شروع شده بود؟
لرزشی که به گِل نشسته بود،دوباره به چهار ستون بدنم مشت زد.
انقدر که صدای بهم خوردن دندانهایم را به وضوح میشنیدم.
نمیدانم هوا آنقدر سرد بود یا من احساس انجماد میکردم؟
صدایِ فریادهایِ عثمان به گوش میرسید.
- مدارکو اون مدارکو از بین ببرید.
ناگهان با لگد زدن به در،وارد اتاق شد.
چشمانش از فرط خشم به خون نشسته بود.
بی معطلی به سراغ من آمد.
با خشونتی وصف ناپذیر بازویم را گرفت و بلندم کرد.
حسام با چهره ای بی رنگ،و صدایی پرصلابت فریاد زد
- بهش دست نزن😡
و قنداق اسحله ی عثمان بود که روی صورتش نشست.
اما حسام فقط لبخند زد
- چی فکر کردی؟
که اینجا تگزاسه و تو میتونی از بین این همه مامور فرار کنی؟
عثمان با دندانهایی گره خورده به سمتش هجوم برد و با فشردن گلویش،از زمین جدایش کرد.
- ببند دهنتو،اینجا تگزاس نیست اما من بلدم تگزاسی عمل کنم.
جفتتونو با خودم می برم.
حسام خندید
- من اگه جای تو بودم،تنهایی در میرفتم.
ما رو جایی نمیتونی ببری.
ارنست دستگیر شده پس خوش خدمتی فایده ای نداره.
تو هم الان یه مهره ی سوخته ای، عین صوفی.
خوب بهش نگاه کن،
آینده ی نه چندان دورت جلو چشمات پخش زمینه...
بصیـــــــــرت
💐🍃💖 🍃💖 💖 #فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا #قسمت_پنجاه_و_دوم ✍سرو صداهای بیرون از اتاق کمی غیرعادی بود. حسام ب
عثمان با بهتی وحشیانه حسام را با دیوار کوبید
- دروغه!
حسام با چشمانی آرام و صورتی متبسم،عثمان را خطاب قرار داد.
- واقعا شماها چی در مورد ایران فکر کردن؟
که مثه عراق و الی آخره؟
که میاین و میزنینو میدزدینو تخلیه اطلاعات میکنید و میرین؟
کسی هم کاری به کارتون نداره؟
نه دیگه، اشتباه میکنید.
از لحظه ای که اولین جرقه ی استفاده از #دانیال به سرتون خورد،
تا قدم زدن کنار رودخونه و خوردن #قهوه تو کافه های آلمان،
تا دادن موبایل تو بیمارستان به سارا و فراری دادنش زیر نظر ما بودین.
اینجا، ایراااانِ ایراااااااان
باورم نمیشد،یعنی تمام مدت،زیر نگاه حسام و دوستانش بودم؟
اما دلیل این همه بازی چه بود؟
صدای ساییده شدن دندانهای عثمان روی یکدیگر به راحتی قابل شنیدن بود.
با صدایی خفه شده از فرط خشم،حسام را زیر مشت و لگدش زندانی کرد.
- لعنتی!میکشمت آشغال
بی اختیار شروع به جیغ زدن کردم.
نمیدانستم دلیلش چیست؟
مظلومیت حسام یا ترس بی حد و حساب خودم؟
چند مردی که از همراهان عثمان بودند از پنجره به بیرون پریدند.
صدای تیراندازی در نقاط مختلف شنیده میشد.
عثمان دستانش را بر گوشهایش فشار داد و به سمتم هجوم آورد
- خفه شو دهنتو ببند
آنقدر ترسیده بودم که مخلوطی از درد و وحشت،معجونی بی توقف از جیغهای بی اراده تحویلم داده بود.
عثمان گلویم را فشار میداد و من نفس به نفس کبودتر میشدم.
ناگهان حسام با تمام توان تحلیل رفته اش با او درگیر شد.
عثمان محکوم به مرگ بود چه دستگیر میشد،چه فرار میکرد،
پس حسودانه همراه می طلبید برای سفر آخرتش.
تازه نفسی عثمان بر تن زخمی حسام چربید و نا امید از بردن منِ جنازه شده از ترس،با خود، فرار را بر قرار ترجیح داد.
حسام نیمه هوشیار بر زمین میخ شده بود.
کشان کشان خود را بالای سرش رساندم.
شرایطش اگر بدتر از من نبود،یقین داشتم که بهتر نیست.
نفسهایم به شماره افتاده بود.
صدای فریادها و تیراندازی ها،مبهم به گوشم میرسید.
صورت به خون نشسته ی حسام ثانیه به ثانیه مقابل چشمانم تار و تارتر میشد.
چشمان بسته اش،هنوز هم مهربان بود.
ناخواسته در کنارش نقش زمین شدم...
تاریک و بی صدا...
⏪ #ادامہ_دارد...
@khamenei_shohada
•﷽•
#ڪلامشهدا |💛|
همیشه مےگفت :
باید صددرصد وجودٺ را
براے امام زماݩ|عج|خرج ڪنے
ڪه او یار نیمه تمام نمےپسندد
همیشه سختترین ڪارها را برمیگزیند.
#شهید_حسینصحرایے♥️
ـــــــــــــــ🕊🌹ــــــــــــــــــ
@khamenei_shohada
🥀 در اولین #محرم پس از شهادت حاج قاسم سلیمانی، کمپین سراسری با شعار #ما_ملت_امام_حسینیم در شبکههای اجتماعی آغاز به کار کرد.
روحمان با یادش شاد
ــــــــــــــــ🕊🌹ـــــــــــــــــــ
@khamenei_shohada
•••
با این دلم به درد مُحرم نمیخورم ....
باید خودت تمامِ دلم را عوض کنی💔
#امام_حسین❀•°
#محرم🏴...
#شبتون_حسینی
ــــــــــــــــ🕊🌹ـــــــــــــــ
@khamenei_shohada
#حسین_جانم❤️
بیگانہ ایم با همہ، اے آشناے ما
شاید گرفٺ در حرمٺ ربّناے ما
ڪارے بڪن بہ جان عزیزٺ براے ما
ارباب پس چہ شد، سفر ڪربلاے ما
#اللهم_ارزقنا_ڪربلا💚
۵ روز تا #محرم
ـــــــــــــــ🕊🌹ــــــــــــــ
@khamenei_shohada
☑ #سبڪ_زندگی_اسلامی
✍رهبر انقلاب :
اینطورنیست بگوییم همہ
جاخانم باید از آقاتبعیت ڪند
بالاخرہ دوتا شریڪ
ودوتا رفیق هستن یک جامرد
کوتاہ بیاید یکجا زن ڪوتاہ بیاید
ـــــــــــــــ🕊🌹ـــــــــــــــــ
@khamenei_shohada