💚🌹💚
اے بهارے ترین آینہ هستے
یوسف ڪنعانے من،سلام
آقا جانم...
بیا و اذان عشق بخوان
تا جهان سراسر مسلمان شود
بیا و «وَ نُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ....» را فریاد ڪن...
چشم انتظار ماندهام؛
من سر خوشم از لذت این
چشم بہ راهے
و چشم انتظار مےمانم...
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
✋سلام آقاے مهربانم
صبحت بخیر مولاے من❤️
ــــــــــــــــ🕊🖤ــــــــــــــــ
@khamenei_shohada
خوشحال ترین
مسافران قطار
مبدا: ایستگاه دل کندن
از دنیا
مقصد: ایستگاه رسیدن
به خدا
جنگ مارا لایق خود کرده بود 🌷
#صبحتون_شهدایی
ـــــــــــــــ🕊🖤ـــــــــــــــ
@khamenei_shohada
🔻خاطره ای شنیدنی از شهید شاهرخ ضرغام که با کله پاچه ترس به دل عراقی ها انداخته بود!
🔹مرتب می گفت: من نمی دونم، باید هر طور شده کله پاچه پیداکنی!
گفتم: آخه آقا شاهرخ تو این آبادان محاصره شده غذاهم درست پیدا نمی شه چه برسه به #کله_پاچه!؟
ـــــــــــــــ🕊🖤ـــــــــــــــ
@khamenei_shohada
بصیـــــــــرت
🔻خاطره ای شنیدنی از شهید شاهرخ ضرغام که با کله پاچه ترس به دل عراقی ها انداخته بود! 🔹مرتب می گفت: م
🔻مرتب می گفت: من نمی دونم، باید هر طور شده کله پاچه پیداکنی!
گفتم: آخه آقا شاهرخ تو این #آبادان محاصره شده غذاهم درست پیدا نمی شه چه برسه به #کله_پاچه!؟ بالاخره با کمک یکی از آشپزها کله پاچه فراهم شد. گذاشتم داخل یک قابلمه، بعد هم بردم مقرّ شاهرخ ونیروهاش. فکر کردم قصد خوشگذرانی وخوردن کله پاچه دارند.
🔹اما شاهرخ رفت سراغ چهار اسیری که صبح همان روز گرفته بودند. آنها را آورد و روی زمین نشاند. یکی از بچه های عرب را هم برای ترجمه آورد. بعد شروع به صحبت کرد:خبر دارید دیروز فرمانده یکی از گروهان های شما اسیر شد. اسرای عراقی با علامت سر تائید کردند.
🔹بعد ادامه داد: شما متجاوزید. شما به #ایران حمله کردید. ما هر اسیری را بگیریم می کُشیم ومی خوریم!! مترجم هم خیلی تعجب کرده بود. اما سریع ترجمه می کرد. هر چهار اسیر عراقی ترسیده بودند و گریه می کردند. من و چند نفر دیگر از دور نگاه می کردیم و می خندیدیم.
🔹شاهرخ بلافاصله به سمت قابلمه کله پاچه رفت. بعد هم زبان کله رادرآورد. جلوی اسرا آمد وگفت: فکر می کنید #شوخی می کنم؟! این چیه!؟ جلوی صورت هر چهارنفرشان گرفت. ترس سربازان عراقی بیشتر شده بود. مرتب ناله می کردند. شاهرخ ادامه داد: این زبان فرمانده شماست!! زبان،می فهمید؛زبان!! زبان خودش را هم بیرون آورد و نشانشان داد. بعد بدون مقدمه گفت: شما باید بخوریدش!
🔹شاهرخ می خواست به زور زبان را به خورد آنها بدهد. وقتی حسابی ترسیدند خودش آن را خورد! بعد رفته بود سراغ چشم کله وحسابی آنها را ترسانده بود.
🔹ساعتی بعد درکمال تعجب هر چهار اسیر عراقی را آزاد کرد. البته یکی از آنهاکه افسر #بعثی بود را بیشتر اذیت کرد.بعد هم بقیه کله پاچه را داغ کردند و با رفقا تا آخرش را خوردند.این کار آقا شاهرخ ترسی به دل عراقی ها انداخته بود که دیگه جرات نمیکرد ند به منطقه ما نزدیک بشن...
🕊به مناسبت #سالروز_شهادت_شهید_علیرضا_قنواتی
ــــــــــــــ🕊🖤ــــــــــــــ
@khamenei_shohada
بصیـــــــــرت
🕊به مناسبت #سالروز_شهادت_شهید_علیرضا_قنواتی ــــــــــــــ🕊🖤ــــــــــــــ @khamenei_shohada
علیرضا قنواتی یادگار جنگ بود.
عشق به امام و ولایت_مداری،
مناجات های شبانه، نمازشب ها خاطره شده بود و شهادت حسرتی بود بر دلش
راه را شناخته بود که وقتی خبرهای #سوریه را شنید خود را آماده کرد برای رفتن.
جواب سوال تمام آنهایی که می گویند مدافعان_حرم چرا می روند را داد وقتی که گفت: «فردای قیامت اگر #امام_حسین گفت در مجالسم، حسین حسین گفتی اما چطور اجازه دادی به حریم خواهرم بی حرمتی کنند .شما چه جوابی خواهید داد؟»
روزگار عجیبی ست.برای حسین و کربلایش دل می سوزانیم و اشک میریزیم اما حرف سوریه که می شود خیلی ها می گویند نباید کسی برود و اینها بازی سیاسی است که چنین و چنان و آرام خود را به سایه می کشند
وقتی این ها را می بینم یاد آن مردمی می افتم که در دروازه شهر سنگ پرتاب می کردند به سرهای بالای نیزه ،
دست می زدند برای اسرای_کاروان.
نکند مسیرمان از همان دروازه بگذردو حرف هایمان مثل همان سنگ ها، قلب حسین زمانمان را بشکند
کاش بیدار شویم و قضاوت نکنیم آن هایی که سرشان را فدای زینب می کنند و از همه چیز می گذرند، آرامش خانواده،حتی دختر هایشان...
مثل علیرضا که غیرتش اجازه نداد بماند و دخترش دم رفتن برایش خواند:
کاش می شد نروی تا تک و تنها نشوم
بی تو دیوانه ترین عاشق شیدا نشوم
اما او چشم بر محبت پدری بست و اندکی بعد پیکرش به آغوش دختر منتظرش برگشت...
این روزها سوریه همان کربلاست با این تفاوت که حسین نیست اما دل خوش است به عباس و علی_اکبرهای هیئت...
این روزها زینب می خواند هل_من_ناصر_ینصرنی؟
✍نویسنده : طاهره بنایی منتظر
#ما_ملت_امام_حسینیم
#اربعین
ــــــــــــــــ🕊🖤ـــــــــــــ
@khamenei_shohada
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🍃
📖🕋📖🕋📖
🕋📖🕋📖
💠همراهان گرامی کانال
🌷ختم دسته جمعی⬅️ صلوات محمدی ( اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم ) به مناسبت اربعین ، در کانال برگزار میشود
✅ تعداد ثبت مجموعه یا ضامن آهو
میشود و توسط متصدی آمار در حرم مطهر
🍃🍂آقا علی بن موسی الرضا 🍂 🍃
از طرف شما عزیزان ثبت میشود و نزد ولی نعمتمان به امانت سپرده میشود
❇️فرصت اعلام وخواندن تا آخر هفته جمعه شب
❇️ به نیابت از امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف هدیه به امام حسین علیه السلام و حضرت عباس علیه السلام و یاران باوفایشان
و برآورده شدن حاجت افراد شرکت کننده
📣لطفا تعداد صلوات را که می فرستید به آیدی زیر بفرمایید تا آمار در حرم مطهر امام رضا( ع )ثبت شود
تشکر و عاقبت بخیری از حضور پر رنگتون 🌹
⬅️ آیدی جهت پیام دادن برای اعلام تعداد صلوات در ختم دسته جمعی ⬇️⬇️
🆔 @ZZ3362
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بمیرم برات بابا
که تشنه لب اومدی ....
حضرت #رقیه س
ــــــــــــــــ🕊🖤ــــــــــــــ
@khamenei_shohada
بصیـــــــــرت
💐🍃🌸 🍃🌸 🌸 #فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا #قسمت_هشتاد_و_دوم ✍ آن ظهر درست در وسط حیاتِ امامزاده شکستم و تکه ه
💐🍃🌸
🍃🌸
🌸
#فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا
#قسمت_هشتاد_و_سوم
✍ به پیراهنی بلند و یشمی رنگ که هنرِ دستانِ پروین و فاطمه خانم بود رضایت دادم.
اصلا تنها لباسِ پوشیده ام به جز مانتو، همین پیراهنِ ساده و زیبا بود که بعد از #محجبه شدن برایم دوختند.
حالا باید چیزی سرم میکردم. نگاهی به بساطِ درونِ کمدم انداختم، غیر از چند شالِ معمولی و تیره رنگ چیزی پیدا نمیشد،
به جز...
به جز آن روسری که حسام قبل از رفتنش به #سوریه هدیه داده بود.
نفسهایم تند شد.
باید فراموشش میکردم. با خشم در کمد را بستم. و به آن تکیه دادم.
اما فعلا آبرویِ دانیال از یک دلبستگیِ احمقانه مهم تر بود.
و این روسری، تنها داراییِ زیبایم برایِ شیک به نظر رسیدن در این شب نشینی دوستانه...
پس روسری به دست روبه رویِ آینه ایستادم.
بزرگ بود و زیبا، با مخلوطی از رنگهایِ یک بسته مداد شمعیِ بیست و چهار رنگ.
آن را سر کردم و به شیوه ی #لبنانی ها، گوشه ی صورتم سنجاق زدم.💖
با مداد به ابروهایِ نصف و نیمه ام رنگ دادم و در آینه خوب خودم را برانداز کردم.
ماننده گذشته نه، اما شبیه به حالم، کمی زیبا شده بودم.
سلیقه ی حسام در انتخاب روسری واقعا حرف نداشت.
دانیال چند ضربه به در زد و وارد شد.
لبخند رویِ لبهاش جا خشک کرد:
بصیـــــــــرت
💐🍃🌸 🍃🌸 🌸 #فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا #قسمت_هشتاد_و_سوم ✍ به پیراهنی بلند و یشمی رنگ که هنرِ دستانِ پرو
- چه عجب بابا.. ما شما رو دوباره خوشگل دیدیم.. اونا چیه صبح تا شب تو خونه میپوشی؟
نکنه لباسایِ مامان بزرگِ خدا بیامرزو از زیر زمین کش رفتی که هی دم به دقیقه تنت میکنی؟😂
اینا خوبه پوشیدی دیگه.. خدایی پروین از تو خوش سلیقه تره.. ببین چی دوخته.. محشره..
راستی دختری، خواهر زاده ایی.. چیزی نداره؟🙄😁
و من با برادرانه هایش ریسه رفتم و ذوق کردم.
صدای زنگ بلند و او دست پاچه از اتاق بیرون دویید.
کمی ادکلن زدم و تجدید نگاهی در آینه کردم.
صَندلهایِ مشکی را پوشیده و از اتاق خارج شدم.
یک قدم مانده به قرار گرفتن در تیررسِ دانیال و مهمانهایش، صدایی آشنا گوشم را کشید.
اما امکان نداشت.. با تردید به سمت مهمان ها گام برداشتم.
پاهایم خشک شد.. قلبم سر به سینه کوبید و دستانم یخ زد..
دانیال با مهربانی و شوخی، مهمانها را دعوت به نشستن میکرد...
آن هم چه مهمانانی..
فاطمه خانم با صورتی خندان پوشیده در #چادر و روسری زیبا و گرانمایه...
و حسام قاب شده در کت و شلواری، مشکی و اندامی که با پیراهنی سفید، حسابی استایلِ نظامی اش را گوش زد می کرد...
مات مانده بودم.
جریان چه بود؟
آنها اینجا چه کار می کردند؟
ناگهان فاطمه خانم متوجه حضورم شدم و با شوق و محبت صدایم زد.
دانیال آب دهانش را از استرس قورت داد و حسام با تبسمی خاصی ابرویی در هم کشید و دسته گل و شیرینی را روی میز گذاشت.
فاطمه خانم، منه گیج و بی حرکت مانده را به آغوش کشید و قربان صدقه ام رفت و با لحنی پر عجز و مهربان، آرام کنارِ گوشم نجوا کرد که حلالش کنم که گفته هایش را از خاطر ببرم و به دریا بسپارم.. که اشتباه کرده...
و من وامانده چشم بر نمی داشتم از سینه سپر شده ی حسام و سری که با لبخندی خاص، کمی کجش کرده بود...
و نمیدانستم این مرد، خودِ واقعیِ حسامِ مظلوم است؟؟
یا امیر مهدیِ فاطمه خانم..؟
⏪ #ادامہ_دارد...
شب عملیات کربلای 5،گفت: من تا پای دژ بیشتر با شما نیستم.آنجا شهید میشوم.شما بر جنازهام پا گذاشته و دژ را فتح خواهید کرد.
📎دقیقا همینطور شد.
🌷شهید #علی_محمدی_پور🌷
لشکر 41 ثارالله
#شبتون_شهدایی
ــــــــــــــــ🕊🖤ــــــــــــــــ
@khamenei_shohada
برایتان اینگونه آرزو میکنم: آن زمان که در محشر، خدا بگوید چه داشتی؟
حسین سربلند کند و بگوید حساب شد! مهمان من است...
اللهم ارزقنی شفاعة الحسین یوم الورود🙏
#صبحتون_حسینی
گذشتی از روز های خوش نوجوانی ات !
دعاکن برایم...
تااین جوانی، مرابه بازی نگیرد...
#بیایید_به_خاطر_شهدا_کمتر_گناه_کنیم
#روزی_ما_هم_شهید_میشویم
ــــــــــــــ🕊🖤ــــــــــــ
@khamenei_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴فرماندهی که دشمن او را نشناخت
🔸خاطره شنیدنی از روزی که جانشین فرمانده کل سپاه پاسداران، در منطقه اروند ۲۴ ساعت به چنگ نیروهای آمریکایی افتاد.
ـــــــــــــــ🕊🖤ــــــــــــ
@khamenei_shohada
💠 دلم برای چمران تنگ شده است ❗️
🔹یک روز حاج احمد آقا از دفتر امام به ستاد جنگهای نامنظم در اهواز تلفن کردند و گفتند که امام میفرمایند: «دلم برای دکتر چمران تنگ شده است، بگویید به تهران بیاید.»
@khamenei_shohada
🔺دکتر که در آن روزها در منطقه سوسنگرد از ناحیه پا مجروح شده بود، پس از شنیدن این پیام راهی تهران شد و به محضر امام شرفیاب گردید. در معیت ایشان نقشهها و کالکهای منطقه عملیاتی را به خدمت امام بردیم. دکتر از ناحیه پا ناراحتی داشت و نمیتوانست پایش را جمع کند و دو زانو بنشیند اما به احترام امام که به او عشق میورزید در مقابل ایشان دو زانو نشست و در حالی که فشار زیادی را متحمل میشد شروع به توضیح و توجیه نقشهها کرد.
🔹امام با فراست خاصی که داشتند متوجه ناراحتی دکتر شده و فرمودند: «آقای دکتر پایتان را دراز کنید و راحت باشید.» دکتر عرض کرد راحت هستم. امام فرمودند: «میگویم پایتان را دراز کنید.» دکتر به احترام امام نپذیرفتند و عرض کردند دردی احساس نمیکنند. دو مرتبه امام با لحن خاصی فرمودند: «میگویم پایتان را دراز کنید و راحت بنشینید» که لاجرم او هم پذیرفت.
🔺پس از اینکه دیدار به اتمام رسید، امام که آماده رفتن به حسینیه جماران برای دیدار با مردم بودند فرزند خود حاج احمد آقا را که وسط حیاط منزل ایستاده بود صدا کردند و به او فرمودند: «احمد، احمد!» ولی حاج احمد آقا در داخل حیاط بود و صدای امام را نمیشنید. بنده او را از داخل ایوان صدا کردم و گفتم که امام شما را صدا می زنند حاج احمد آقا خدمت امام که رسیدند. آقا به او فرمودند: «این میزها را که گذاشتهاید، آقای چمران با پای زخمی که نمیتواند از روی آنها رد شود. اینها را بردارید و راه را باز کنید.
📚 برداشتهایی از سیره امام خمینی (ره)، جلد۲، صفحه۲۰۳.
ــــــــــــــــ🕊🖤ــــــــــــــــــ
@khamenei_shohada
📸
مدافع حریم عمه سادات...
#شهید_یاسین_رحیمی ...
از غیور مردان لشگر همیشه پیروز #فاطمیون ...
شادی روح پر فتوح اش #صلوات...
@khamenei_shohada
🔰 عمل مقدس ماندگار است
🔺️ سپهبد #قاسم_سلیمانی ، مهرماه سال گذشته: سپاه سعی داشته همهی عملی که انجام میدهد مقدس باشد، نه عمل بزرگ. عمل بزرگ، عمل ماندگار نیست. اینکه ما عمل بزرگ را عمل استراتژیک مینامیم، خیلی در تاریخ بوده است، امّا اثر او بر یک قبیله، بر یک قوم و بر یک ملت است. اثر اسکندر بر یونان قدیم است، امّا از دید ملت ایران منفور است. اثر نادر بر یک دورهای از ایران قابل افتخار است، امّا بر ملت دیگری قابل تنفر است. ولی عمل مقدس، عمل امام حسین(ع) است که در آن خودخواهی، خودمحوری، جاهطلبی، خویشاوندپروری راه ندارد.
۹۸/۷/۸
🏷 دفاع مقدس در #مکتب_حاج_قاسم
ــــــــــــ🕊🖤ــــــــــــــــــ
@khamenei_shohada
🕊🍂🕊🍂
مرام شهدا برگرفته از سیره اهل البیت است و جوانمردانه بد و خوب را درهم باهم می طلبند.
فقیر و یا غنی باشی یا ژن خوب باشی و یا بد، آقا زاده باشی یا غلام زاده، مشهور باشی یا گمنام، همه را به یک چشم نگاه می کنند. اما باور کن نگاهشان به دل شکسته یک نگاه دیگری است. دستشان از عرش اعلاء همیشه بسوی انسان خسته و آلوده به زرق و برق دنیای خاکی دراز است و این ما هستیم که چه ناجوانمردانه دست عاشقانه ای آنها را پس می زنیم و چشم بر جوانمردی آنها می بیندیم. یادت هست گفتم شهدا دل شکشته ها را بیشتر نگاه می کنند؟ می دانی چرا ؟
چون دل شکسته اشکش از دلی بر گونه هایش جاری شده که منزلگاه خداست.
و شهدا عاشق این اشک و این دل شکسته هستند. پس می گویم اگر دلت شکست شهدا را دریاب و دم رفیق شهیدت را ببین حتی اگر خیلی اسیر دنیا هم شده باشی. چون مرام شهدا با مرام انسانهای زمینی فرق دارد چون آنها قطره ای از اقیانوس عظیم محبت و کرامت ائمه ای اطهار هستند.
پس بیایید برای یکبار هم که شده عاشق شویم و مزه عشق به شهدا را بچشیم که چشیدن این عشق از انسان خلیفة الله می.....
#تکاورشهید کربلایی #محسن_غلامی ⚘
شهادت ۱۳۹۸/۶/۷ 🕊
ـــــــــــــــــ🕊🖤ــــــــــــــــــ
@khamenei_shohada
هدایت شده از 🛡🇮🇷اخبارسپاهسایبری🇮🇷🛡
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻سالروز ولادت برترین خلبان اف4 جهان متولد سال ۱۳۲۸ در روستای بصل کوه رامسر و در سال ۱۳۵۱ وارد نیروی هوایی شد.
ــــــــــــــــــ🕊🖤ــــــــــــــ
@khamenei_shohada
بصیـــــــــرت
🔻سالروز ولادت برترین خلبان اف4 جهان متولد سال ۱۳۲۸ در روستای بصل کوه رامسر و در سال ۱۳۵۱ وارد نیروی
🔹وی در عملیات های کمان-۹۹ و حمله به اچ-۳ نیز حضور داشت در روز اول فروردین ۶۴ حسین خلعتبری به همراه خلبان چ محمدزاده به پرواز درمیآیند و پس از گشتزنی از تانکر سوختگیری میکنند. دقایقی بعد که تنها کمی از تحویل سال گذشته، هواپیماهای عراقی به هواپیمای آنها حمله میکنند
🔹در سال 2006 یكي از مجلات جنگي آمریكا، ویژه نامهاي درباره مهارتهاي پروازي و ابتكار عملها و خلاقیتهاي شهید خلعتبري منتشر كرد و او را بهترین خلبان اف 4 جهان معرفی كرد
🔹پس از اینکه خدمه رادار به خلعتبری اعلام میکنند به پایگاه بازگردد، میگوید: "نامردم اگر برگردم"خلعتبری و محمدزاده موفق میشوند یک جنگنده عراقی را سرنگون کنند اما دیگر هواپیمای عراقی موشکی به سوی فانتوم شلیک میکند و موشک به کابین خلبانان برخورد میکند
🔹کابین عقب خلبان محمدزاده با جراحت شدید موفق به خروج میشود اما حسین سر از تنش جدا میشود و به شهادت میرسد. پس از سقوط، سر ایشان که داخل کلاه پروازی بود جدای از پیکر پاکش پیدا شد
#مهمان_داریم
🔻️پیکر مطهر " #شهید_سید_جلال_هاشمی" شناسایی شد
🔹 پیکر مطهر این شهید با تلاش گروههای تفحص شهدا پس از ۳۷ سال کشف و از طریق پلاک هویت شناسایی گردید.
#شهید_گمنام
@khamenei_shohada