eitaa logo
بصیـــــــــرت
2.3هزار دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
2هزار ویدیو
69 فایل
﷽ با عرض ارادت به مقام بلندو بی بدیل شهدا وبا کسب اجازه ازولی امر مسلمین مقام معظم رهبری و آقا با توجه به فرمایش اخیر رهبر به افزایش بصیرت افزایی نام کانال به بصیرت تغییر یافت البته همچنان فرمایشات آقاو معرفی شهدا در برنامه های کانال در ارجعیت هستند🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 در هشتم سال ١٣٤٤ هجری قمری ( ٩٥ سال قبل ) پس از اشغال ، وهابیان به سرکردگی عبدالعزیزبن سعود روی به آوردند و پس از و با شهر، سرانجام آن را نموده ، مأمورین عثمانی را بیرون کردند و به و دیگر قبور هم چنین قبر ابراهیم فرزند پیامبر اکرم – صلی الله علیه و آله و سلم – قبور زنان آن حضرت ، قبر حضرت – علیه السلام – و قبر عبدالله پدر و اسماعیل فرزند امام صادق – علیه السلام – و بسیاری قبور دیگرپرداختند. ائمه بقیع را که در ساخته شده بود و روی قبور حضرات ، ، و – علیهم السلام – قرار داشت را از جا در آورده ، بردند. 🌺ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج🌺 @khamenei_shohada
#فاجعه #تخریب_قبور_ائمه_بقیع #معصومین توضیحات در بالای تصویر👆👆👆 #کانال_خامنه_ای_شهدا @khamenei_shohada
˙·‌•°❁ ❁°•·˙ ❦ شهید ◈ ولادت: ۱۳۳۸ ◈ شهادت :۱۳۶۶ ↶ مسئولیت:فرمانده گردان امام رضا (ع)لشکر ۱۹ فجر :منطقه شلمچه ว໐iภ ↬ @khamenei_shohada
بصیـــــــــرت
˙·‌•°❁ #شهید_شناسی ❁°•·˙ ❦ شهید #خانمیرزا_استواری ◈ ولادت: ۱۳۳۸ ◈ شهادت :۱۳۶۶ ↶ مسئولیت:فرمانده گر
‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ 🔸❧•❈‌•🔶•❈•❧🔸 ‌ ‌ ‌ •✦✧ نـامہ ✧✦• ‍ ‍ ‍ ‌ ❊⇠شما را می کنم که همانطور که خطاب امام است ، ای ... این پروانه های اطراف شمع را یاری کنید. جهان مرده با چنگال های خونین ، دشمنیهای ظاهری خود اعمّ از عقیدتی و فرهنگی و اقتصادی را در بین خودشان کنار گذاشته و همه بر علیه این چراغ هدایت ( انقلاب اسلامی ) دست ائتلاف داده اند،جهان خونخوار با کفر و شرک و باطل خود دارد و اگر تو ای حزب ا... با خود و خدای خود و دانسته های خود عقد نبسته ای پست تر از آنها خواهی بود ، آنکه اسمش را گذاشت و گفت من تسلیم خدایم ، اگر حرف و پیام خدا را مقیّدش نباشد از هر موجودی پست تر است .‍ ‍ ‍ ‌ ❊⇠ ای تو همیشگی با خدا داری ، را نگذار ضربه بخورد ، شهداء از شما ادامۀ راه می خواهند ،خدای نکرده در درگاه خداوند پیش شرمنده نشوید. 🌹هـدیه نثـار شـهدا صلواتـــــ ★°•°•°•°❈°•°•°°•°•°❈°•°•°•°★ 🔮ڪانال بصیرتی و شهدایی خامنه ای شهدا @khamenei_shohada
کجایند ... ضمن گرامیداشت سردار گمنام جبهه ها شهید غلامرضا آزادی (معاونت عملیات قرارگاه قدس) روز جمعه ۴/۱ ساعت ۱۸ در قطعه ۲۶ بهشت زهرا(س) گرد هم می آییم. @khamenei_shohada
🗓 ۱ تیر ماه سال ۱۳۹۷ هجری شمسی • ولادت شهید جهانگیر نویدی (استان آذربایجان غربی، شهرستان میاندوآب، روستای یاریجان سفلی) (۱۳۳۶ ه.ش) • صدور فرمان حضرت امام خمینی (ره) مبنی بر تاسیس سازمان تبلیغات اسلامی (۱۳۶۰ ه.ش) • ولادت شهید هادی اعرج (استان البرز، روستای واریان) (۱۳۱۸ ه.ش) • ولادت شهید عبدالرضا اثباتی (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۳۸ ه.ش) • ولادت شهید حسن مقیمیان خرانق (استان یزد، شهرستان یزد) (۱۳۳۹ ه.ش) • ولادت شهید موسی مقاری (استان تهران، شهرستان ورامین) (۱۳۴۴ ه.ش) • شهادت شهید ابراهیم امیرعباسى فرمانده محور عملیاتی لشکر ویژه شهدا (استان خراسان رضوی، شهرستان مشهد) (۱۳۶۲ ه.ش) • شهادت شهید سید علی توکلی فرمانده محور تیپ ویژه شهدا (استان خراسان رضوی، شهرستان مشهد) (۱۳۶۳ ه.ش) • شهادت شهید محمد سلامی (استان خراسان رضوی، شهرستان مشهد) (۱۳۶۳ ه.ش) • شهادت شهید سید حسن دوستدار ریابی مسئول تعاون تیپ ۲۱ امام رضا (ع) (استان خراسان رضوی، شهرستان گناباد) (۱۳۶۴ ه.ش) • شهادت شهید سید محمدرضا محمدی (استان مازندران، شهرستان آمل) (۱۳۶۵ ه.ش) • شهادت شهید یوسف مهدوی (استان مازندران، شهرستان آمل) (۱۳۶۵ ه.ش) • شهادت شهید جواد نیک‌پرور (استان مازندران، شهرستان آمل) (۱۳۶۶ ه.ش) • شهادت شهید حسن تاجوک فرمانده طرح و عملیات لشکر ۳۲ انصار الحسین (ع) (استان همدان، شهرستان ملایر) (۱۳۶۷ ه.ش) • شهادت شهید احمد مومنی (استان همدان، شهرستان ملایر) (۱۳۷۳ ه.ش) • شهادت شهید مدافع حرم علی امرایی (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۹۴ ه.ش) • شهادت شهید مدافع حرم حسن غفاری (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۹۴ ه.ش) • شهادت شهید مدافع حرم محمد حمیدی (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۹۴ ه.ش) • رحلت فقیه جلیل آیت‌الله سید حسین طباطبایی بحرالعلوم عالم برجسته نجف (۱۳۸۰ ه.ش) @khamenei_shohada
4_646301975712891507.mp3
2.48M
•✦ @khamenei_shohada✦• 7⃣3⃣⇦قسمت سی و هفتم 📚 کتاب #من_زنت اسارت معصومه آباد @khamenei_shohada
بصیـــــــــرت
📚#شهید_چمران به روایت همسرشهید 2⃣ 〰🌹〰🌹〰🌹〰 امام موسی صدر از من استقبال زیبایی کرد.ازنوشته هایم تعر
📚 به روایت همسرشهید 3⃣ 〰🌹〰🌹〰🌹〰 بالاخره یک روز همراه یکی ازدوستانم به موسسه رفتم. درطبقه اول مرابه آقایی معرفی کردند و گفتند ایشان دکترچمران هستند. مصطفی لبخندبه لب داشت ومن خیلی جاخوردم. فکرمی کردم کسی که اسمش باجنگ گره خورده وهمه ازاومی ترسند باید آدم قسی ای باشد،حتی می ترسیدم امالبخنداو و آرامشش مراغافلگیر کرد. دوستم مرامعرفی کرد و مصطفی باتواضعی خاص گفت :شمائید؟ من خیلی سراغ شماراگرفتم ،زودترازاینها منتظرتان بودم. مصطفی تقویمی آورد .نگاه کردم و گفتم :این رادیده ام.مصطفی گفت: همه تابلوهارادیدید؟ از کدام بیشتر خوشتان آمد؟ 〰🌹〰🌹〰🌹〰 گفتم :شمع، شمع خیلی مرامتاثر کرد.توجه او جلب شد و گفت : شمع؟چراشمع؟ خودبخود اشکم ریخت.گفتم: نمی دانم.این شمع،این نور، انگار در وجود من هست .فکرنمی کردم کسی بتواند معنای شمع و ازخود گذشتگی را به این زیبایی بفهمد ونشان دهد. 〰🌹〰🌹〰🌹〰 مصطفی گفت: من هم فکر نمی کردم یک دخترلبنانی بتواند شمع و معنایش رابه خوبی درک کند. پرسیدم : این را کی کشیده؟ خیلی دوست دارم ببینمش. مصطفی گفت: من. بیشتر از لحظه ای که چشمم به لبخندش افتاده بود تعجب کردم .شما؟شماکشیده اید؟ مصطفی گفت :بله من کشیده ام. گفتم : شماکه در جنگ و خون زندگی می کنید مگرمی شود؟فکر نمی کنم شمابتوانید اینقدر احساس داشته باشید. بعد اتفاق عجیب تری افتاد. مصطفی شروع کرد به خواندن نوشته های من. گفت: هرچه نوشته اید خوانده ام و دورادور با روحتان پرواز کرده ام. و اشک هایش سرازیر شد . 〰🌹〰🌹〰🌹〰 این اولین دیدار مابود و سخت زیبابود. باردوم که دیدمش برای کار در موسسه آمادگی داشتم.کم کم آشنایی ماشروع شد .خیلی جاها با مصطفی بودم ،در موسسه ، کنار بچه ها ، در شهرهای مختلف و یکی دوبار در جبهه. برایم همه کارهایش گیرا و آموزنده بود بی آنکه خود او عمدی داشته باشد. ◀️ ادامه دارد.... 👉 @khamenei_shohada👈
گفتمش میخری پرسید چند گفتمش دل مال تنها بخند اےڪرد و دل از دستم ربود تا به خود بازآمدم رفته ‌بود دل زدستش روی افتاده‌ بود جای روی دل بود @khamenei_shohada
🔷، انسان های و است ڪہ نمیگذارند این جان بہ مفتی از چنگشان در برود . @khamenei_shohada
بازهم دیگر 🚨 . كرمانشاه، در دفاع از حریم اهلبیت(ع)، و تامین امنیت ملی کشورمان؛در سوریه به فيض نائل امد. @khamenei_shohada
بصیـــــــــرت
💠💠ﺍﻟﺴَّﻠﺎﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚِ ﻳَﺎ ﻓَﺎﻃِﻤَﺔُ اَلْزَهرا💠💠 🌺 قسمت 0⃣5⃣ 🌺 زیارت ‌ 🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨ سال اول جنگ بود. به
💠💠ﺍﻟﺴَّﻠﺎﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚِ ﻳَﺎ ﻓَﺎﻃِﻤَﺔُ اَلْزَهرا💠💠 🌺 قسمت 1⃣5⃣ 🌺 نارنجک ‌ قبل از عمليات مطلع الفجر بود. جهت هماهنگي بهتر، بين فرماندهان سپاه و ارتش جلسه اي در محل گروه اندرزگو برگزار شد. من و ابراهيم و ســه نفر از فرماندهان ارتش وســه نفر از فرماندهان سپاه در جلسه حضور داشــتند. تعدادي از بچه ها هم در داخل حياط مشغول آموزش نظامي بودند. اواسط جلسه بود، همه مشغول صحبت بودند که ناگهان از پنجره اتاق يك نارنجك به داخل پرت شد! دقيقًا وسط اتاق افتاد. از ترس رنگم پريد. همينطور كه كنار اتاق نشسته بودم سرم را در بين دستانم قرار دادم و به سمت ديوار چمباتمه زدم! براي لحظاتي نَفس در ســينه ام حبس شــد! بقيه هم ماننــد من، هر يك به گوشهاي خزيدند. لحظات به سختي ميگذشت، اما صداي انفجار نيامد! خيلي آرام چشمانم را باز كردم. از لابه لاي دستانم به وسط اتاق نگاه كردم. صحنه اي كه ميديدم باور کردنی نبود! آرام دستانم را از روي سرم برداشتم. ســرم را بالا آوردم و با چشماني كه از تعجب بزرگ شده بود گفتم: آقا ابرام...! بقيه هم يك يك از گوشه وكنار اتاق سرهايشان را بلند كردند. همه با رنگ پريده وسط اتاق را نگاه ميكردند. صحنه بســيار عجيبي بود. در حالي كه همه ما به گوشــه وكنار اتاق خزيده بوديم، ابراهيم روي نارنجك خوابيده بود! در همين حين مسئول آموزش وارد اتاق شد. با كلي معذرت خواهي گفت: خيلي شرمنده ام، اين نارنجك آموزشي بود، اشتباهي افتاد داخل اتاق! ابراهيم از روي نارنجك بلند شــد، در حالي كه تا آن موقع كه ســال اول جنگ بود، چنين اتفاقي براي هيچ يك از بچه ها نيفتاده بود. گوئی اين نارنجک آمده بود تا مردانگی ما را بسنجد. بعد از آن، ماجراي نارنجك، زبان به زبان بين بچه ها ميچرخيد. 📚کتاب سلام بر ابراهیم، صفحه ۱۲۹ الی۱۳۰ 🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃 ادامه دارد...... @khamenei_shohada
💠💠ﺍﻟﺴَّﻠﺎﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚِ ﻳَﺎ ﻓَﺎﻃِﻤَﺔُ اَلْزَهرا💠💠 🌺 قسمت 2⃣5⃣ 🌺 مطلع الفجر(قسمت اول) ‌ مدتي از عزل بني صدر از فرماندهي كل قوا گذشــت. براي درهم شكستن عظمت ارتش عراق، سلسله عملياتهائي در جنوب، غرب و شمال جبهه هاي نبرد طراحي گرديد. در هشــتم آذرماه اولين عمليات بزرگ يعني طريق القدس(آزادي بســتان)انجام شد و اولين شكست سنگين به نيروهاي حزب بعث وارد شد. طبق توافق فرماندهان، دومين عمليات در منطقه گيلان غرب تا سرپل ذهاب كه نزديكترين جبهه به شهر بغداد بود انجام ميشد. لذا از مدتها قبل،كار شناسائي منطقه و آمادگي نيروها آغاز شده بود. مسئوليت عمليات اين محور به عهده فرماندهي سپاه گيلان غرب بود. همه بچه هاي اندرزگو در تكاپوي كار بودند. مســئوليت شناسايي منطقه دشمن به عهده ابراهيم بود. اين كار در مدت كوتاهي به صورت كامل انجام پذيرفت. ابراهيم براي جمع آوري اطلاعات، به همراه يكي از كردها به پشت نيروهاي دشمن رفت. آنها طي يك هفته تا نفت شهر رفتند. ابراهيم در اين مدت نقشه هاي خوبي از منطقه عملياتي آماده كرد. بعد هم به همراه چهار عراقي كه به اسارت گرفته بودند به مقر بازگشتند! ابراهيم پس از بازجوئي از اسرا و تكميل اطلاعات لازم، نقشه هاي عمليات را كامل كرد و در جلسه فرماندهان آنها را ارائه نمود. ســرهنگ عليياري و سرگرد سلامي از تيپ ذوالفقار ارتش نيز با نيروهاي سپاه هماهنگ شدند. بسياري از نيروهاي محلي از سرپل ذهاب تا گيلان غرب در قالب گردانهاي مشــخص تقسيم بندي شــدند. اكثر بچه هاي اندرزگو به عنوان مسئولين اين نيروها انتخاب شدند. چندين گردان از نيروهاي ســپاه و داوطلب به عنوان نيروهاي خط شــكن، وظيفه شروع عمليات را بر عهده داشتند. فرماندهان در جلســه نهايي، ابراهيم را به عنوان مســئول جبهه مياني، برادر صفر خــوشروان را به عنوان فرمانده جناح چپ و برادر داريوش ريزه وندي را فرمانده جناح راســت عمليات انتخاب كردند. هدف عمليات پاكســازي ارتفاعات مشرف به شهرگيلان غرب، تصرف ارتفاعات مرزي و تنگه هاي حاجيان و گورك و پاسگاههاي مرزي اعلام شده بود.وســعت منطقه عملياتي نزديك به هفتاد كيلومتر بود. از قرارگاه خبر رسيد كه بلافاصله پس از اين عمليات، سومين حمله در منطقه مريوان انجام خواهدشد. همه چيز در حال هماهنگي بود. چند روز قبل از شــروع كار از فرماندهي سپاه اعلام شد: عراق پاتك وسيعي را براي باز پس گيري بستان آماده كرده، شما بايد خيلي سريع عمليات را آغاز كنيد تا توجه عراق از جبهه بستان خارج شود. براي همين، روز بعد يعني بيســتم آذر 1360 براي شــروع عمليات انتخاب شد. شــور وحال عجيبي داشتيم. فردا اولين عمليات گسترده در غرب كشور و بر روي ارتفاعات شــروع ميشــد. هيچ چيز قابل پيش بينــي نبود. آخرين خداحافظي بچه ها در آن شب ديدني بود. بالاخره روز موعود فرا رســيد. با هجوم وسيع بچه ها از محورهاي مختلف، بســياري از مناطق مهم و اســتراتژيك نظير تنگه حاجيــان وگورك، منطقه برآفتاب، ارتفاعات سرتتان، چرميان، ديزه كش، فريدون هوشيار و قسمتهائي از ارتفاعات شياكوه و همه روستاهاي دشت گيلان آزاد شد. 📚کتاب سلام بر ابراهیم، صفحه ۱۳۱ الی۱۳۲ 🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃 ادامه دارد...... @khamenei_shohada
❁﷽❁ ☘تپـش قلـب من امشـب فقط یـاد شماسـت... ڪاش هر شـب به رنـگ رخ تان صبـح شود... رزمندگان لشکر ویژه ٢٥ کربلا ┏ ◆ 🌷 ◆ ↫ ━━━┓ @khamenei_shohada ┗━━━ ↬ ◆ 🌷 ◆
❁﷽❁ ‌ 🍀نوشتـه هایمـ همـ بے تابتـان هستند ! صبـح بخیـر بگویید .... تا با نفسِتـان آغـاز شود... @khamenei_shohada🌹🌹
#کانال بصیرتی شهدایی خامنه ای شهدا شهرت در گمنامیست #شهدا_رهبرم_را_دعا_کنید 🍀🌸آهــای رفیـــــق مبــادا در پیــچ و خــم زنـدگـی #شهــــــدا رو فــــراموش کنیــــم.🌸🍀 یادمان هست که مدیــون #شهـــیدان هســتیم.. http://eitaa.com/joinchat/935919616C50ed9177bb •┈┈••✾•🔶🔷🔶•✾••┈┈• ✅ آخرین اخبار ایتا و کانال هایش را دنبال کنید. ╲\╭┓ ╭ 💜 🍃 🆑 @EitaGram1 ┗╯\╲
در #عشـــــق یا وارد نشو یا مـــــرد رفتن باش ... این جاده اصلا دوربرگـــــردان نخواهد داشت ... #شهید_مجید_قربانخانی ว໐iภ ↬ @khamenei_shohada🕊🕊
نگاه هاے شمـا چیزی از نجات است! کہ بہ گوشہ این مےخورد... یادتان باشد ... سخت گوشہ هستیم! کمے نور مهمانمان ڪنید... 😔 ว໐iภ ↬ @khamenei_shohada
💠 می خواستند ما را دفن کنند غافل از اینکه ما بذر بودیم و میلیون ها شدیم. وَلا تَحسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلوا في سَبيلِ اللَّهِ أَمواتًا ۚ بَل أَحياءٌ عِندَ رَبِّهِم يُرزَقونَ @khamenei_shohada
به نقل از خواهر شهید مدافع حرم،-معزغلامی: 👇👇👇👇
بصیـــــــــرت
#شهیدانه به نقل از خواهر شهید مدافع حرم،#حسین-معزغلامی: 👇👇👇👇 #کانال_خامنه_ای_شهدا
به نقل از خواهر : هر وقت حسین به می رفت دست به دامان یک شهید می شدم. بار اول متوسل به شهید آقا شدم که حسین سالم بیاید. بار دوم متوسل به شدم و حسین سالم بیاید و نذرم را ادا می کردم. بار آخر رو انتخاب کردم که حسین سالم برگرده و شله زرد بپزم و به نیت ایشان پخش کنم. چند شب قبل از شهادت حسین، خواب دیدم شهید زبرجدی در عالم رویا به من گفت: نذرت قبول شده ادا کن. من قبول نشد چون حسین از من الدعوه تر بود و در اصل حسین را داده بود.
هدایت شده از سردارهور
#زندگینامه_شهید_مدافع_حرم_جواد_الله_کرم تاریخ تولد: ۶۰/۴/۲ محل تولد: تهران تحصیلات : لیسانس تاریخ اعزام: از اغاز جنگ #سوریه(۱۳۹۰) عنوان نظامی: #فرمانده شهید ۳ بار در تاریخ ۹۳/۴/۱ ، ۹۳/۶/۳۰ و ۹۴/۷/۱۲ به درجه رفیع #جانبازی نائل امدند و در نهایت در تاریخ ۹۵/۲/۱۹ ساعت ۵ صبح در جبهه #خان_طومان دعوت حق را #لبیک گفت. برای #شادی_روحش_صلوات @khamenei_shohada
بصیـــــــــرت
💠💠ﺍﻟﺴَّﻠﺎﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚِ ﻳَﺎ ﻓَﺎﻃِﻤَﺔُ اَلْزَهرا💠💠 🌺 قسمت 2⃣5⃣ 🌺 مطلع الفجر(قسمت اول) ‌ مدتي از عزل بني
💠💠ﺍﻟﺴَّﻠﺎﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚِ ﻳَﺎ ﻓَﺎﻃِﻤَﺔُ اَلْزَهرا💠💠 🌺 قسمت 3⃣5⃣ 🌺 مطلع الفجر(قسمت دوم) ‌ در جبهه مياني با تصرف چندين تپه و رودخانه، نيروها به سمت تپه هاي انار حركت كردند. دشمن ديوانه وار آتش ميريخت. بعضي از گردانها با عبور از تپه ها، به ارتفاعات شياكوه رسيدند. حتي بالاي ارتفاعات رفته بودند. دشــمن ميدانست كه از دســت دادن شياكوه يعني از دست دادن شهر خانقين عراق، براي همين نيروي زيادي را به سمت ارتفاعات و به منطقه درگيري وارد كرد. نيمه هاي شــب بيسيم اعلام كرد: حســن بالاش و جمال تاجيك به همراه نيروهايشــان از جبهه مياني به شياكوه رســيده اند و تقاضاي كمك كرده اند. لحظاتي بعد ابراهيم تماس گرفت و گفت: همه ارتفاعات انار آزاد شده، فقط يكي از تپه ها كه موقعيت مهمي دارد شــديداً مقاومت ميكند، ما هم نيروي زيادي نداريم. به ابراهيم گفتم: تا قبل از صبح با نيروي كمكي به شما ملحق ميشوم. شما با فرماندهان ارتش هماهنگ كنيد و هر طور شده آن تپه را هم آزاد كنيد. همــراه يك گردان نيروی کمکی به ســمت جبهه ميانــي حركت كرديم. در راه از فرماندهي ســپاه گفتند: دشــمن از پاتك به بستان منصرف شده، اما بســياري از نيروهاي خودش را به جبهه شما منتقل كرده. شما مقاومت كنيد كه انشاءالله سپاه مريوان به فرماندهي حاج احمد متوسليان عمليات بعدي را به زودي آغاز ميكند. در ضمن از هماهنگي خوب بچه هاي ارتش و سپاه تشكر كردند و گفتند: طبق اخبار بدســت آمده تلفات عراق در محور عملياتي شما بسيار سنگين بوده. فرماندهي ارتش عراق دستور داده كه نيروهاي احتياط به اين منطقه فرستاده شوند. هوا در حال روشــن شدن بود. در راه نماز صبح را خوانديم. هنوز به منطقه انار نرسيده بوديم كه خبر شهادت غلامعلي پيچك در جبهه گيلان غرب همه ما را متأسف كرد. به محض رسيدن به ارتفاعات انار، يكي از بچه ها با لهجه مشهدي به سمت من آمد و گفت: حاج حسين، خبر داري ابراهيم رو زدن!! بدنم يكدفعه لرزيد. آب دهانم را فرو دادم وگفتم: چي شده؟! جواب داد: يه گلوله خورده تو گردن ابراهيم. رنگم پريد. ســرم داغ شــد. ناخودآگاه به سمت ســنگرهاي مقابل دويدم. در راه تمام خاطراتي كه با ابراهيم داشــتم در ذهنم مرور ميشد، وارد سنگر امدادگرشدم و بالاي سرش آمدم. گلوله اي به عضلات گردن ابراهيم خورده بود. خون زيادي از او می رفت. جواد را پيدا كردم و پرسيدم: ابرام چي شده؟! با كمي مكث گفت: نميدونم چي بگم. گفتم: يعني چي؟! جواب داد: با فرماندهان ارتش صحبت كرديم كه چطور به تپه حمله كنيم. عراقيها شــديداً مقاومــت ميكردند. نيروي زيادي روي تپــه و اطراف آن داشتند. هر طرحي داديم به نتيجه نرسيد. نزديك اذان صبح بود و بايد كاري ميكرديم، اما نميدانســتيم چه كاري بهتره. يكدفعه ابراهيم از سنگر خارج شد! به سمت تپه عراقيها حركت كرد و بعد روي تخته سنگي به سمت قبله ايستاد! بــا صداي بلند شــروع به گفتن اذان صبح كرد! ما هــر چه داد ميزديم كه ابراهيم بيا عقب، الان عراقيها تو رو ميزنن، فايده نداشت. تقريباً تا آخر اذان را گفت. با تعجب ديديم كه صداي تيراندازي عراقيها قطع شده! ولي همان موقع يك گلوله شليك شد و به ابراهيم اصابت كرد. ما هم آورديمش عقب! 📚کتاب سلام بر ابراهیم، صفحه ۱۳۳ الی۱۳۴ 🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃 ادامه دارد...... @khamenei_shohada