#بسته_آجيل
🌷عمليات «والفجر ٨» به پايان رسيده بود و ما براى پدافند منطقه در شهر فاو مستقر بوديم. يك روز از هداياى مردمى يك مقدار آجيل برايمان آوردند و به هر كدام از بچه ها يك بسته دادند.
🌷چند دقيقه اى از پخش اين آجيل ها نگذشته بود كه يكى از بچه ها آمد و گفت: «اين بسته آجيل را يك نفر به نام ده نمكى به جبهه هديه كرده است تو او را مى شناسى؟» من ابتدا تصور كردم، قصد شوخى دارد، گفتم: تو هم ما را دست انداختى!
🌷او گفت: «ببين، اين هم نامه اش.» و يك كاغذ كوچك را كه داخل بسته آجيل قرار داشت به من داد. من هم كاغذ را باز كردم و از ديدن دستخط آن متعجب شدم ....
🌷نامه متعلق به برادر كوچك من بود كه در دبستان تحصيل مى كرد. خوردن آجيلى كه برادرم فرستاده بود، برايم بسيار لذت بخش بود.
راوى: رزمنده ابوالفضل ده نمكى
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
#ساكت_شو! #ساكت_شو!
🌷خمپاره که آمد يکى داد مى زد: ساکت شو! ساکت شو! تو نمى تونى اشک منو در بيارى! رفتم سمت صدا.
🌷ديدم يک نفر انگشت هايش قطع شده است. اين حرف را به دست خونى اش مى گويد: ساکت شو! ساکت شو! تو ....
📚 شمیم یار
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
یاصاحب الزمان(عج):
نگاهت
لبخندت
آرامشـت
ایمـــــانـت
خدا می داند
ڪـه پاداشــت
جز #شهادت نبود ...
.
#شهید_روح_الله_نوزاد
.🌷🍃
#نعم_الرفیق_الشهید
#شهدای_صابرین
#شهید_وحدت
#تکاور #نزسا
#شهدا_رهبرم_را_دعا_کنید
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_ذکر_صلوات
@khamenei_shohada
🌷 #هر_روز_با_شهدا_
#يارى_عمه_سادات_در_جبهه
🌷 شهید برونسی از اینکه آنجا چه کاره است و چه مسئولیتی دارد، هیچ وقت چیزی نمی گفت، ولی از مسائل معنوی جبهه زیاد برام حرف می زد.
🌷 یک بار می گفت: «داشتیم مهمات بار می زدیم که بفرستیم منطقه. وسط کار، یک دفعه چشمم افتاد به یک خانم محجبه، با چادری مشکی. پا به پای ما کار می کرد و مهمات می گذاشت توی جعبه ها.
🌷تعجب کردم. تعجبم وقتی بیشتر شد که دیدم بچه های دیگر، اصلاً حواسشان به او نیست، انگار نمی دیدندش. رفتم جلو، سینه ای صاف کردم و خیلی با احتیاط گفتم: خانم! جایی که ما مردها هستیم، شما نباید زحمت بکشید.
🌷 رویش طرف من نبود. به تمام قد ایستاد و فرمود: مگر شما در راه برادر من زحمت نمی کشید؟ یاد امام حسین(ع) از خود بی خودم کرد. گریه ام گرفت. خانم فرمود: هرکس که یاور ما باشد، ما هم او را یاری می کنیم.
📚 كتاب ساکنان ملک اعظم، ج ٢، ص ٧٦
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
اللهم صلی علی محمد
وآل محمدوعجل فرجهم
@khamenei_shohada
اگر عاشـــق شدی
دوان دوان بسوی فدا شدن
در راہ معشـوقت خواهـی دوید
و این خاصیت ڪسانی ست ڪہ
در فڪر جـــاودانہ شدن اند
#شهید_احمد_حاجی_خانی
#معاون_گردان_میثم
#لشکر_۲۷_محمد_رسول_الله_ص
🔶تاریخ ولادت: ۲۸ /۰۶ /۱۳۴۲
🔶محل ولادت :تهران
🔶تاریخ شهادت : ۱۳۶۲/۱۲/۱۱
🔶محل شهادت: طلائیه
🔶عملیات : خیبر
🔶رجعت پیکر مطهر: سال ۱۳۷۵
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_ذکر_صلوات
#سالروز_شهادت
بصیـــــــــرت
ای یار دیرین عاشق ؛ ڪه زیرڪانہ شهادت را صید ڪردی این منم ، غرق در هـوای نفس راہ نشانم بده تا در این
✍ #فرازی_از_وصیت_نامه_شهید
به خانواده ام،فامیل،دوستان و همه ی عزیزانم سفارش میکنم همیشه #نماز_اول_وقت بخوانید و در هر کاری #رضای_پروردگار را ملاک قرار دهید و با یکدیگر با اخلاق اسلامی و مهربانی برخورد کنید و از حال هم باخبر باشید.
مبادا کسی مشکلی داشته باشدو به کمکش نروید. و از هرکاری بخصوص غرور،تهمت،بدبینی و دروغ بپرهیزید.
#سالروز_شهادت 🕊
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_ذکر_صلوات
🌷 #هر_روز_با_شهدا 🌷
#سه_تا_بزرگه
#سه_تا_كوچيكه
🌷قبل از عملیات همه دور هم نشسته بودیم. کمال به مادر گفت: مادر، شش تا پسر داری، سه تا بزرگه برای خودت، سه تا کوچیکه را بده برای خدا. مادر گفت: راضیم به رضای خدا....
🌷کمال مهندس مکانیک، یکی از پنج شخص شاخص توپخانه سپاه. مهدی مهندس شیمی، فرمانده ستاد قرارگاه و لشکر فجر. جمال ظل انوار مهندس دامپروری، جهادگر و فرمانده گروهان. هر سه برادر در یک شب و در یک ساعت شهید شدند....
🌹 #خاطره_اى به ياد برادران شهيد #كمال ظل انوار، #جمال ظل انوار و #مهدى ظل انوار
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
#اللهم_صل_علی_محمدوآل_محمدوعجل_فرجهم
@khamenei_shohada
💢خاطره ای به یاد #شهید_محمود_تاج_الدین 🌹
#آقا_معلم_١٣_ساله!
🌷به قدری باهوش بود ڪه در ۱۳ سالگی به راحتی انگلیسی حرف می زد. در جبهه آموزش زبان می داد! والفجر ٨ شیمیایی شد! و در ۱۷سالگی به #شهادت رسید!
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
╭─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─╮
@khamenei_shohada
╰─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تلاش بی وقفه گروه های تفحص شهدا به منظور پایان دادن به چشم انتظاری خانواده
گنجی در دل خاک
#شهدای_مفقودالاثر
#ششم_اردیبهشت_۹۸
#ارتفاعات_شاخ_ساجر
#منطقه_عملیاتی_والفجر۴
#شهدا_تفحصمان_کنید
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_ذکر_صلوات
╭─┅═ঊঈ🌷ঊঈ═┅─╮
@khamenei_shohada
╰─┅═ঊঈ🌷ঊঈ═┅─╯
#معرفی_شهدا
نام پدر:محمد
تاریخ تولد 1331/05/13
محل تولد : تهران
تاریخ شهادت : 1358/07/09
#شهید_محسن_رمضانی
شهید محسن رمضانی در سال 1331، در تهران بهدنیا آمد. وی تحصیلات خود را تا مقطع کاردانی ادامه داد و پس از پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی به استخدام کمیته در آمد. او سرانجام در نهم مهرماه 1358، در سردشت بر اثر اصابت تیر به باک خودرو توسط منافقین به درجة رفیع شهادت رسید.
#سالروز_شهادت
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
@khamenei_shohada
🌹❥✺﷽ ✺❥🌹
#ڪــلامشهـــید
#شهید_حسین_خصاف
👌در نظر بگیرید ڪسے در روز یڪ گناه انجام مےدهد حتے زیادتر؛ در سال چند گناه انجام داده ، وقتے گناهان خود را بہ یاد میاورم از خود شرم میڪنم.
۵ سال است ڪہ من بہ تڪلیف رسیدهام، روزے اگر یڪ گناه انجام بدهم مےشود ۱۸۲۵ گناه!!
برادران و خواهران مواظب خودتان باشید.
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
🕊🌹 @khamenei_shohada
بصیـــــــــرت
📗 کتاب #تو_برادر_من_نیستی خاطرات #شهید_مدافعحرم_محمد_تاجبخش از بسیجیان شهرستان گتوند و دیار شهد
کتاب #تو_برادر_من_نیستی
📍در قسمتی از کتاب میخوانیم:
💐محمد دلاورانه میجنگید بچهها را سازمان میدادودوباره مشغول شلیک میشد؛انگار سالهاست تجربهی جنگ دارد.نزدیک دو ساعت از آغاز حمله گذشته بودوفشنگ های مارو به اتمام بود،حمید کنار من تیر به پایش خورد و زمینگیر شد.محمد با یک فاصله از ما در انتهایخاکریزوخطرناکترین جا نشسته بود.گهگاهی بلند میشدوبه طرف داعشیها شلیک می کرد،مدام تصویر اسارت و بریده شدنِ سرهایمان را میدیدم.در اوج نا امیدی رو به محمد فریاد زدم:«حسین میگوید جناح راست با شما.جناح راست با شما.»به حالت سجده درآمده بود تا حرف هایم را بشنود،فریاد زد:«خیالت راحت.به حسین بگو تا آخرین گلوله میجنگم و اگر تیرهایم تمام شد،باز هم از جایم تڪان نمیخورم.»این را گفت و اسلحه را برای شلیک دوباره آماده ڪرد.روی زانو ایستاد،تمرکز ڪردوقبل از اینکه تیری بزند نقش زمین شد..
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
#شهید_محمد_تاجبخش
🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹
@khamenei_shohada
#شهید_سردار_حاجحسین_اسڪندرلو
#فرماندہ_گردان_علیاصغر
#لشڪر_۱۰سیدالشهـدا
🌹تاریخ ولادت: ۱۳۴۱/۰۲/۱۲
🌹محل ولادت: تهران
🌹تاریخ شهادت: ۱۳۶۵/۰۲/۱۳
🌹محل شهادت: فکه
🌹عملیات : سيد الشهدا (ع)
#سالروز_شهـادت🕊🍃
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_ذکر_صلوات🌹
آخرین پیامک شهید #علیرضا_نوری به همسرش:
"#بودنش نیازیست همچون نفس کشیدن... #خدا را میگویم!
همیشه پشت و پناهت..."
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
#صبحتون_شهدایی
ــــــــــــــــــ🕊🌷ــــــــــــــــــ
@khamenei_shohada
http://eitaa.com/joinchat/935919616C80381eda88
بصیـــــــــرت
#محافظ_سردار_سلیمانی #شهیدے_که_سوخت🥀 🔹تاریخ تولد: ۱۳۵۸ 🔹تاریخ شهادت: ۱۳ / ۱۰ / ۱۳۹۸ 🔹محل تولد: ز
#شهیدے_که_سوخت🥀
مادرش میگوید هادی عادت داشت که من را هر وقت میدید دست یا پای مرا میبوسید☺️ و به ما خیلی احترام میگذاشت جگرم سوخت ولی خداروشکر که عاقبت بخیر شد🕊او حدود ۱۶ سال در لباس سبز سپاه به خدمت مشغول بود سالها در تیم حفاظتی شهید سپهبد قاسم سلیمانی حضور داشت.هادی برادر شهید بود یکی از برادرش #شهید_جواد_طارمی در عملیات خیبر بعد از ۱۵ سال پیکرش به وطن بازگشت🍁هادی دارای دو دختر ۴ ساله و ۹ ساله به نامهای محیا و هانیه است دخترانی که دلتنگ پدر هستند💔
روز ۱۳ دی ماه ۹۸ در حمله بالگردهای آمریکایی در فرودگاه بغداد در کنار سردار بزرگ ایران پر کشید😭😔
#شهید_هادی_طارمی🌹
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
ـــــــــــــــ🕊🌷ـــــــــــــــــ
@khamenei_shohada
#کلاه_نیم_سوخته
قبل از عملیات بیت المقدس بخاطر گرمای هوا ، همراه با تعدادی از بچه های ذخیره کلاه پارچه ای تهیه کردیم و هر کدام اسم و مشخصات خود را روی لبه کلاه نوشتیم و به شوخی می گفتیم اگر چیزی از بدن مان نماند لااقل از روی کلاه مان شناسایی بشویم !
این شوخی ما درمورد این شهیدعزیزواقع شد،1روز بعد از بازپس گیری جاده دوم ، وقتی مابرای جستجوی مفقودین رفتیم،تنهاقسمتی ازکلاه شهیدعبدالحسین پیدا شد.
راوی :همرزم شهید
#شهید_عبدالحسین_نوروزی_نژاد
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
ـــــــــــــــ🕊🌷ــــــــــــــ
http://eitaa.com/joinchat/935919616C80381eda88
ڪوچڪ بود وقتے ڪه رفت؛
سنش را مے گویم...
ڪوچڪتر شد وقتے ڪه برگشت؛
قامتش را مے گویم...!
#سید_مصطفی_موسوی
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
#صبحتون_شهدایی
ـــــــــــــــ🕊🌷ـــــــــــــــــــ
@khamenei_shohada
بصیـــــــــرت
💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠 #شکنجه_در_دیگ_آب_جوش #قسمت_ششم 🌷بچه ها کمک کردند، عزیز الله را درون پتو پیچیدند و بیرو
💠💠💠💠💠💠💠💠💠
#شکنجه_در_دیگ_آب_جوش
#قسمت_هفتم
🌷آن قالب صابون کار خودش را کرده بود. معده و روده های او را از کار انداخته و گویا تمام مدتی که در بیمارستان بود، تحت درمان و مداوا قرار گرفته بود. پوستش پر از لکه های سوختگی بود. دو کیسه داشت. و هر روز (تا دو سال بعد) فقط و فقط از این کیسه ها استفاده می کرد.
🌷بعضی وقتها حالش آنقدر بد می شد که تا مرز شهادت هم پیش می رفت، ولی خدا با او بود و زنده ماند. تمام مدت اسارت را کمتر از همه غذا می خورد. هیچ وقت شام نمی خورد. بیشتر مواقع فقط نان یا کمی آب، خوراک او بود و این چنین روزگار عزیز الله گذشت....
#پایان
راوى: رزمنده آزاده بیژن کریمى
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
💠💠💠💠💠💠💠
@khamenei_shohada
#شهید_مجتبی_سعیدی ۲۵ فروردین ۶۵، #شهید_علی_سراج ۲۶ دی ماه ۶۵ شهید شدند و #شهید_احمد_مختاری در عملیات مرصاد و در واپسین روزهای جنگ خودش را به دو رفیق شهیدش میرساند.
#رهبر_معظم_انقلاب هم در سفر استانیشان به سمنان در سال ۸۵، در جمع خانواده ایثارگران و شهدای استان به این سه شهید اشاره میکنند و میفرمایند: «آن سه نوجوانى که از مهــدیشهر با هم پیمان مىبندند که هرکدام شهید شدند، آن دو نفر دیگر را در روز قیامت پیش خداوند شفاعت کنند؛ سه تا نوجوان و هر سه شهید مىشوند؛
نام اینها را شماها مىدانید؛ داستان اینها را شماها مىدانید. اینها جزو ماجراهاى فراموشنشدنىِ تاریخ است. اینها چیزهایى نیست که از خاطره یک ملت برود.»
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
ـــــــــــــــــــ🕊🖤ـــــــــــــــــــ
@khamenei_shohada
بصیـــــــــرت
🌹 #سالروز_آسمانی_شدن #شهید_سید_علی_دوامی🌹 به سید علی شیر مازندران میگفتند میرفت وسط عراقی ها و کار
◻️تاریخ ولادت: ۱۳۴۶ ( ۲۱ ماه مبارک رمضان)
◻️محل ولادت : ساری
◻️تاریخ شهادت : ۱۳۶۷/۰۲/۱۸ ( ۲۱ ماه مبارک رمضان)
◻️محل شهادت : شلمچه
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
#راز21
#ڪلام_شهـید
و شهـید . . .
چہ زیباست این نام
و چہ گوش نواز
یعنی ڪسی ڪــه
شهـادت می دهـد با خویش ،
بہ درستیِ راهـی ڪہ رفتہ است . . .
#شهـید_سید_علی_دوامی
جانشین فرماندهی گردان مسلم بن عقیل لشکر ۲۵ کربلا
#ســــالروز_شهـادت🌹🕊
🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤
#حاجتى_كه_در_سرداب_تاريك_گرفته_شد!!
🌷زیرزمین خانه ی ما خشت و گلی بود. وقتی به مرخصی می آمد، چراغ بغدادی را بر می داشت، می رفت توی زیر زمین و مشغول عبادت می شد.می گفتم: حداقل این دو روز مرخصی را پیش ما باش، از این سرداب تاریک چه می خواهی؟ اما فایده ای نداشت. از شب تا صبح توی سرداب با معبودش خلوت می کرد و حالات عجیبی داشت.
🌷عملیات والفجر ١٠ بود که زیر یک پل، اسیر عراقی ها شد. وقتی پیکر پاکش پیدا شد، استخوانی در بدن نداشت. عراقی ها تمام استخوان هایش را با سنگ خرد کرده، در نهايت هم تیر خلاص را زده بودند.
🌹خاطره اى به ياد شهید معزز محمد اسماعیلی
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
ــــــــــــــــــ🕊🖤ــــــــــــــــ
@khamenei_shohada
ـــــــــــــــــ🕊🖤ــــــــــــــــــ
#خاطرات_شهدا
ﮐﻮﻟﻪﭘﺸﺘﯽﺍﺵ ﺭﺍ ﻣﺤﮑﻢ ﺑﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ . ﮐﻮﻟﻪ ﺳﻨﮕﯿﻦ ﺑﻮﺩ . ﭘﺮ ﺑﻮﺩ ﺍﺯ ﺧﺮﺝ ﻭ ﻣﻮﺷﮏ ﺁﺭ . ﭘﯽ . ﺟﯽ .
ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ ﭘﺸﺖ ﺳﺮ ﻫﻢ ﺑﻪ ﺳﺘﻮﻥ ﺍﺯ ﺩﺍﺧﻞ ﻣﻌﺒﺮ ﺭﺩ ﻣﯽﺷﺪﯾﻢ . ﺳﻨﮕﺮﻫﺎﯼ ﺩﺷﻤﻦ ﺩﺭ 200 ﻣﺘﺮﯼﻣﺎﻥ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺷﺘﻨﺪ . ﺁﺭﺍﻡﺁﺭﺍﻡ ﻭ ﺑﯽ ﻫﯿﭻ ﺻﺪﺍﯾﯽ ﺟﻠﻮ ﻣﯽﺭﻓﺘﯿﻢ .
ﺍﻃﺮﺍﻓﻤﺎﻥ ﻣﯿﺪﺍﻥ ﻣﯿﻦ ﺑﻮﺩ . ﮐﻮﭼﮑﺘﺮﯾﻦ ﺻﺪﺍﯾﯽ ﻓﺎﺟﻌﻪ ﺑﻪ ﺑﺎﺭ ﻣﯽﺁﻭﺭﺩ …
ﮐﻮﻟﻪﭘﺸﺘﯽ ﻋﻠﯽ ﻣﺤﮑﻢ ﺑﺴﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺧﺮﺝﻫﺎ ﻫﻢ ﺧﯿﻠﯽ ﺳﺮﯾﻊ ﺁﺗﺶ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ . ﺍﻣﮑﺎﻥ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﮐﻮﻟﻪﭘﺸﺘﯽ ﻋﻠﯽ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﮐﻨﯿﻢ ﻧﺒﻮﺩ .
ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﮐﻮﻟﻪﭘﺸﺘﯽ ﻋﻠﯽ ﮔﻠﻮﻟﻪ ﺧﻮﺭﺩ .
ﮔﻠﻮﻟﻪ ﺧﻮﺭﺩ ﻭ ﺧﺮﺝﻫﺎﯼ ﺁﺭ ﭘﯽ ﭼﯽ ﺁﺗﺶ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ … ﻭ ﻋﻠﯽ ﺷﻌﻠﻪﻭﺭ ﺷﺪ .
ﻫﻤﻪ ﺑﻬﺖﺯﺩﻩ ﺩﺍﺷﺘﻨﺪ ﻋﻠﯽ ﺭﺍ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯽﮐﺮﺩﻧﺪ . ﺷﻌﻠﻪﻫﺎﯼ ﺁﺗﺶ ﻟﺤﻈﻪ ﺑﻪ ﻟﺤﻈﻪ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻋﻠﯽ ﺭﺍ ﺩﺭ ﮐﺎﻡ ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﻣﯽﮐﺸﯿﺪﻧﺪ ﻭ ﻫﻤﻪ ﻫﺮ ﻟﺤﻈﻪ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﻋﻠﯽ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺑﺰﻧﺪ ﻭ ﺩﺷﻤﻦ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﺗﯿﺮﺍﻧﺪﺍﺯﯼ ﮐﻨﺪ
.
ﻋﻠﯽ ﻫﻤﺎﻧﻄﻮﺭ ﮐﻪ ﺩﺍﺷﺖ ﻣﯽﺳﻮﺧﺖ، ﻧﺎﺭﻧﺠﮏﻫﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﺵ ﺟﺪﺍ ﮐﺮﺩ .
ﻭ ﯾﮏ ﮐﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ ﻫﻢ ﮐﺮﺩ .
ﺩﺳﺘﺶ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺖ ﺟﻠﻮﯼ ﺩﻫﺎﻧﺶ ﻭ ﻣﻈﻠﻮﻣﺎﻧﻪ ﺭﻭﯼ ﺯﻣﯿﻦ ﺍﻓﺘﺎﺩ .
ﻓﻘﻂ ﻣﯽﺷﺪ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩ .
ﺷﻌﻠﻪﻫﺎ ﺫﺭﻩ ﺫﺭﻩ ﻋﻠﯽ ﺭﺍ ﻣﯽﺳﻮﺧﺘﻨﺪ ﻭ ﻋﻠﯽ ﺟﻠﻮﯼ ﭼﺸﻢﻫﺎﯼ ﻣﺎ ﺩﺍﺷﺖ ﺟﺎﻥ ﻣﯽﺩﺍﺩ . ﻋﻠﯽ ﺩﺍﺷﺖ ﺟﺎﻥ ﻣﯽﺩﺍﺩ ﻭﻟﯽ ﺟﻠﻮﯼ ﺩﻫﺎﻧﺶ ﺭﺍ ﻣﺤﮑﻢ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ .
ﺁﺗﺶ ﮐﻢ ﮐﻢ ﺳﺮﺩ ﺷﺪ .
ﻋﻠﯽ ﮐﻪ ﻫﻨﻮﺯ ﺗﻪﺭﻣﻘﯽ ﺑﺮﺍﯾﺶ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺑﺎ ﺍﺷﺎﺭﻩ ﺍﺯ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺑﭽﻪﻫﺎ ﺗﻘﺎﺿﺎﯼ ﺁﺏ ﮐﺮﺩ .
ﺭﺯﻣﻨﺪﻩ ﭼﻔﯿﻪﺍﺵ ﺭﺍ ﺧﯿﺲ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﺭﻭﯼ ﻟﺐﻫﺎﯼ ﻋﻠﯽ …
ﺷﺎﯾﺪ ﺍﯾﻦ ﺣﻖ ﻋﻠﯽ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻟﺤﻈﻪ ﺁﺧﺮ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﺁﺗﺶ، ﻃﻌﻢ ﺁﺏ ﺭﺍ ﺑﭽﺸﺪ . ﺁﺑﯽ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﻋﻠﯽ ﺣﺘﻤﺎً ﻣﺮﺍﺩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻧﻮﯾﺪ ﻟﺤﻈﻪﻫﺎﯾﯽ ﺍﺯ ﺑﻬﺸﺖ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺑﺴﯿﺠﯽ 16 ﺳﺎﻟﻪ ﻣﯽﺩﺍﺩ .
ﭼﻔﯿﻪ ﺧﯿﺲ ﺭﺍ ﮐﻪ ﮔﺬﺍﺷﺘﻨﺪ ﺭﻭﯼ ﻟﺐﻫﺎﯾﺶ، ﻧﮕﺎﻫﺶ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺧﯿﺮﻩ ﻣﺎﻧﺪ ﻭ ﺷﻬﯿﺪ ﺷﺪ .
ﻭ ﺷﺎﯾﺪ ﺷﻬﯿﺪ ﮐﻪ ﻧﻪ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﯿﺸﻪ؛ “ ﻋﻠﯽ ﻋﺮﺏ “ ، ﺑﺴﯿﺠﯽ 16 ﺳﺎﻟﻪ ﻟﺸﮑﺮ ﺛﺎﺭﺍﻟﻠﻪ ﮐﺮﻣﺎﻥ، ﺷﻤﻊ ﻣﺤﻔﻞ ﺷﻬﺪﺍ ﺷﺪ.
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
ــــــــــــــــــ🕊🖤ــــــــــــــــــ
@khamenei_shohada
#وقتى_ابهت_ميدان_مين_شكست...
🌷نیروهای تخریب برای عملیات والفجر ۳ به گردانها مأمور شدند. تخریبچیها سر ستون میرفتند و گردان پشت سر آنها عازم هجوم به مواضع دشمن میشد. شهید همت مدام با بی سیم وضعیت گردان را میپرسید؛ چون آتش دشمن سنگین شده بود و گردان در مسیری حرکت میکرد که خطرات زیادی داشت. آتش ادوات دشمن روی ستون گردان زیاد بود و بچههایی که سر ستون بودند بیشترین آسیب را دیدند.
🌷تخریبچیهایی که مأمور به گردان رزمی بودند یکی یکی با ترکش توپ و خمپاره زمین گیر شدند. شهید حاج محسن دین شعاری هم که گردان را همراهی میکرد از ترکش بی نصیب نبود. گردان جلو رفت تا اینکه پشت میدان مین رسیدند، در این زمان فقط یک نفر از بچههای تخریب سرپا بود. ستون رزمندهها نزدیک میدان مین از حرکت ایستاد. همه سراغ تخریبچیها را گرفتند. غافل از اینکه تخریبچیهای مجروح یکی یکی از ستون جدا شده بودند.
🌷تنها تخریبچی باقیمانده، خود را به فرمانده گردان معرفی کرد. فرمانده گردان با تعجب پرسید: بقیه بچههای تخریب کجا هستند؟ تنها تخریبچی حاضر رو به فرمانده گفت: من حاضرم با توکل به خدا به تنهایی داخل میدان مین معبر بزنم. فرمانده گردان نگاهی به میدان مین کرد و نگاه به تخریبچی و گفت: خاطر جمع هستی که میتوانی تنهایی معبر بزنی؟ تخریبچی گفت: بله. انگار بازهم فرمانده دلش قرص نبود، با بی سیم تماس گرفت. پشت بی سیم شهید حاج همت بود.
🌷حاجی وضعیت را پرسید و فرمانده گردان توضیح داد که پشت میدان مین رسیدیم و تخریبچی نداریم. تنها تخریبچی وسط حرف فرمانده گردان پرید و گفت: برادر من که هستم، کار را انجام میدهم. فرمانده گردان منتظر اجازه حاج همت بود تا مسیر را برگردند و بعد از رفع مشکل عملیات کنند، اما شهید همت قبول نکرد. فرمانده گردان دوباره تماس گرفت و اعلام کرد یک تخریبچی بیشتر نمانده و میگوید خودم به تنهایی معبر میزنم. بلاخره اصرارهای تخریبچی نتیجه داد و قبول کردند معبر بزند.
🌷تخریبچی تک و تنها دل به خدا داد و قدم در میدان مین گذاشت و زیر آتش دوشکای دشمن ابهت میدان مین را شکست، معبر باز شد و رزمندهها به قلب دشمن زدند. عملیات که تمام شد. یکبار دیگر پادگان دوکوهه با حضور بچههایی که از عملیات برگشته بودند به جنب و جوش افتاد. همه در میدان صبحگاه منتظر حضور فرمانده لشکر بودند. شهید همت لب به سخن گشود و از حماسه رزمندگان لشکر ۲۷ در عملیات والفجر ۳ تجلیل کرد.
🌷شهید همت به صورت ویژه از یک رزمنده به عنوان بسیجی نمونه لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص) تجلیل کرد. او رزمنده تخریبچی را به کنار خود دعوت کرد ولی نوجوان تخریبچی از نشان دادن چهره خود امتناع کرد و خواست تا عملش فقط برای خدا بماند. نوجوان تخریبچی سالها بعد از آن حماسه نیز در جبهه ماند تا اینکه مدال جانبازی به سینهاش نشست. ۳۶ سال از آن حماسه میگذرد و حماسه ساز آن روز، دلاور مرد تخریبچی «حاج امیر ذبیحی» هنوز پا به رکاب در عرصههای مختلف حضور دارد.
راوى: رزمنده دلاور حاج رضا ابراهیمی از نیروهای تخریبچی لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص)
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
ــــــــــــــ🕊🖤ـــــــــــــــــ
@khamenei_shohada