eitaa logo
بصیـــــــــرت
2.3هزار دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
2هزار ویدیو
69 فایل
﷽ با عرض ارادت به مقام بلندو بی بدیل شهدا وبا کسب اجازه ازولی امر مسلمین مقام معظم رهبری و آقا با توجه به فرمایش اخیر رهبر به افزایش بصیرت افزایی نام کانال به بصیرت تغییر یافت البته همچنان فرمایشات آقاو معرفی شهدا در برنامه های کانال در ارجعیت هستند🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹 یک نفر هست، که خود نیست! ولی ، صبحِ هر روز مرا سخت می‌گیرد ... 🌿🌹 ــــــــــــــــــــ🕊🌷ـــــــــــــــــــ
بسیجی شهید «محسن نظری» در سال ۱۳۴۶ در روستای ابراهیم آباد از توابع شهرستان اراک چشم به جهان گشود. و از طریق بسیج به جبهه‌های حق علیه باطل اعزام شد. شهیدمحسن نظری در تاریخ ۱۲ اسفند ۱۳۶۵ در آبادان به درجه رفیع شهادت نائل آمد. 🌹 «به دنیا جز برای وسیله آخرت اهمیت ندهید. زیاد یاد مرگ کنید. اعمالتان را مواظب باشید. با نفس اماره که مظهر شیطان است مبارزه کنید.» ــــــــــــــــــــ🕊🌷ــــــــــــــــــــ
▪️محل تولد: سپیدان ▪️تاریخ شهادت: ۹۳/۱۲/۱۲ ▪️محل شهادت: حلب، سوریه شهید محمد صاحبکرم اردکانی اولین شهیــــــ🌹ــد سپیدانی مدافع حرم حضرت زینب سلام الله علیها شب شهادت حضرت زهراء سلام الله علیها سال ۹۳ توسط گروه تروریستی آمریکایی داعش به شهادتـــــــــــ رسید .🌹 ــــــــــــــــــــــ🕊🌷ـــــــــــــــــــــــ
❤️ 🔰توجه به این آیه از قرآن 🔰 (آیه 28سوره فجر) ❖ ارْجِعي إِلى رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّة ❖ ترجمه آیه: 🍃🌸به پروردگارت بازگرد، راضی و خشنود؛🌸🍃 ✨همچون شهید ابراهیم هادی که تقوا پیشه کرد ✨و از امتحانات الهی سربلند و پیروز بیرون آمد ✨و راضی و خشنود به لقاءالله پیوست ✨دوست عزیز با شما هستم شمایی که الان این متن را میخوانی و ارادت خاصی به این شهید بزرگوار داری بله با شما هستم ✨سعی کن همیشه برای خشنودی خدا و امام زمان «عج الله» و این دوست شهیدت از هر گناه و نامحرمی پرهیز کنی ✨و آن حد ضرورتی که باید در مقابل یک نامحرم رعایت کنی را به خوبی انجام بده تا اسیر هوای نفست نشوی که راه را به خاطر آن اشتباه طی نکنی که شرمنده شهدا و امام زمان «عجل الله» نشوی. ✨پس بخاطر این دوست شهیدت گناه نکن و خود رو آلوده به هوای نفس نکن. 😍 اول از همه خطاب به خود گنهکارم👇 رهرو شهدا باشیم رفیق بودن تنها،چه سودی دارد ؟؟؟؟؟ ــــــــــــــــــــــ🕊🌷ــــــــــــــــــــــــــ
بصیـــــــــرت
#خاطرات_شهدا 🌷 🌺برشی از #کتاب_سربلند روایت زندگی #شهید_محسن_حججی🌺 👇👇ادامه در متن زیر
"بسم رب الشهداء و الصدیقین" قسمتی از 💕مـحـسـن آرزوت چـیـه؟! دراز کشیـده بودیم. با کلی ذوق و شوق بهش گفتم : " اوج آرزوم اینه که پــولــ💰ــدار باشم، یه خــ🏠ــونه تو بـهترین نقطه اصفهان، ســ✈️ــفر های خـارج، گشت و گذار و... " ازش پرسیدم خب مـحـسـن تـو آرزوت چـیـه؟! نه گذاشت نه برداشت، گفت :💕"شـــهــادت"💕 📗برشی از کتاب سربلند صفحه ی ۱۶۷ ❤️ 🌸الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✍سلام بر شما دوستان شهدایی برای اینکه ایتایی متفاوت داشته باشید ما تم های زیادی تهیه کردیم که استفاده ازاون تم هافقط با رایگان هست 👇👇 ♨️اگر سفارش هم داشتید براتون میزنیم 💯 👈فقط تنها شرط اون تبلیغ کانال دنیای تم و استیکر هست تو کانالها وگروههاتون 😍 اجر همگی با شهدا 🙏 💙تجــربه ایتای متفاوت با تم های زیبا در شهدا استیکر🌺🍃 http://eitaa.com/joinchat/3683975181Cd7403b6b80
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹 عازم جبهه بودم . یڪی از دوستانم برای اولین بار بود ڪه بہ جبهه می اومد .😍😃 مادرش برای بدرقه ی او آومده بود . خیلی قربان صدقه اش می رفت و دائم بہ دشمن نالہ و نفرین می ڪرد . بهش گفتم : « مادر شما دیگہ برگردید فقط دعا ڪنید ما شهید بشیم . دعای مادر زود مستجاب میشہ .»😌 در جواب گفت:« خدا نڪنه مادر ، الهی صد سال زیر سایه ی پدر و مادرت زنده بمونی !🙄 الهی ڪه صدام شهید بشه ڪه اینجور بچه های مردم رو بہ ڪشتن می ده !» 😐😁😁 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بصیـــــــــرت
📕 #عاشقانه_ای_برای_تو ✍ #قسمت_پنجم 👫زندگی مشترک 🍃وسایلم رو جمع کردم و رفتم خونه مندلی ... دوست صم
📕 💍حلقه 💖نزدیک زمان نهار بود ... کلاس نداشتم و مهمتر از همه کل روز رو داشتم به این فکر می کردم که کجاست؟ ... 💖به صورت کاملا اتفاقی، شروع کردم به دنبالش گشتن ... زیر درخت نماز می خوند ... بعد وسایلش رو جمع کرد و ظرف غذاش رو در آورد ... . 💖یهو چشمش افتاد به من ... مثل فنر از جاش پرید اومد سمتم ... خواستم در برم اما خیلی مسخره می شد ... 💖داشتم رد می شدم اتفاقی دیدم اینجا نشستی ... تا اینو گفتم با خوشحالی گفت: چه اتفاق خوبی. می خواستم نهار بخورم. می خوای با هم غذا بخوریم؟ ... . ناخودآگاه و بی معطلی گفتم: نه، قراره با بچه ها، نهار بریم رستوران ... دروغ بود ... . خندید و گفت: بهتون خوش بگذره ... 💖اومدم فرار کنم که صدام کرد ... رفت از توی کیفش یه جبعه کوچیک درآورد ... گرفت سمتم و گفت: امیدوارم خوشت بیاد. می خواستم با هم بریم ولی ... اگر دوست داشتی دستت کن ... . 💖جعبه رو گرفتم و سریع ازش دور شدم ... از دور یه بار دیگه ایستادم نگاهش کردم ... تنها زیر درخت ... . 💖شاید از دید خانوادگی و ثروت ما، اون حلقه بی ارزش بود اما با یه نگاه می تونستم بگم ... امیرحسین کلی پول پاش داده بود ... شاید کل پس اندازش رو ... 🌺گل خریدن تقریبا کار هر روزش بود ... گاهی شکلات هم کنارش می گرفت ... بدون بهانه و مناسبت، هر چند کوچیک، برام چیزی می خرید ... زیاد دور و ورم نمیومد ... اما کم کم چشم هام توی محوطه دانشگاه دنبالش می دوید ... . . 🌺رفتارها و توجه کردن هاش به من، توجه همه رو به ما جلب کرده بود ... من تنها کسی بودم که بهم نگاه می کرد ... پسری که به خنثی بودن مشهور شده بود حالا همه به شوخی رومئو صداش می کردن ... 🌺اون روز کلاس نداشتیم ... بچه ها پیشنهاد دادن بریم استخر، سالن زیبایی و ... . همه رفتن توی رختکن اما پاهای من خشک شده بود .. برای اولین بار حس می کردم در برابر یه نفر تعهد دارم ... کیفم رو برداشتم و اومدم بیرون ... هر چقدر هم بچه ها صدام کردن، انگار کر شده بودم ... . 🌺چند ساعت توی خیابون ها بی هدف پرسه زدم ... رفتم برای خودم چند دست بلوز و شلوار نو خریدم ... عین همیشه، فقط مارکدار ... یکیش رو همون جا پوشیدم و رفتم دانشگاه ... . 🌺همون جای همیشگی نشسته بود ... تنها ... بی هوا رفتم سمتش و بلند گفتم: هنوز که نهار نخوردی؟ ... 🌺امتحانات تموم شده بود ... قرار بود بعد از تموم شدن امتحاناتم برگردم ... حلقه توی جعبه جلوی چشمم بود ... . دو ماه پیش قصد داشتم توی چنین روزی رهاش کنم و زیر قولم بزنم ... اما الان، داشتم به امیرحسین فکر می کردم ... اصلا شبیه معیارهای من نبود ... . 🌺وسایلم رو جمع کردم ... بی خبر رفتم در خونه اش و زنگ زدم ... در رو که باز کرد حسابی جا خورد ... بدون سلام و معطلی، چمدونم رو هل دادم تو و گفتم: من میگم ماه عسل کجا میریم ... . 🌺آغاز زندگی ما، با آغاز حسادت ها همراه شد ... اونهایی که حسرت رومئوی من رو داشتند ... و اونهایی که واقعا چشم شون دنبالش افتاده بود ... . مسخره کردن ها ... تیکه انداختن ها ... کم کم بین من و دوست هام فاصله می افتاد ... هر چقدر به امیرحسین نزدیک تر می شدم فاصله ام از بقیه بیشتر می شد......
بصیـــــــــرت
در دولت نهم، در پی قیمت پایین بنزین و قاچاق سوخت ، مسئولین وقت دولت تصمیم گرفتند با راه‌اندازی کارت سوخت، سهمیه‌بندی بنزین را اجرا کنند، که تا زمان روی کار آمدن روحانی ادامه داشت اما از آن پس زمزمه‌هایی از سوی دولتمردان درخصوص نامطلوب بودن کارت سوخت شنیده می‌شد تا اینکه زنگنه به عنوان وزیر نفت دولت روحانی عزم خود را جزم کرد و در خرداد ۹۴ با تک نرخی کردن بنزین، به سهمیه بندی بنزین پایان داد. استدلال زنگنه این بود که بنزین دو نرخی فسادزاست پس باید حذف شود؛ گفت تاثیری در مصرف بنزین ندارد، در صورتی که با اجرای طرح سهمیه‌بندی بنزین و استفاده از کارت سوخت، مصرف روزانه بنزین از حدود ۷۴ میلیون لیتر در تیرماه ۸۶ به حدود ۶۰ میلیون لیتر در سال ۸۹ کاهش یافته بود. اما با تصمیم دولت روحانی مصرف سوخت به حدود ۹۲ میلیون لیتر در سال ۹۷ رسید. سیاست دولت تدبیر و امید و لجبازی زنگنه در حذف کارت سوخت بعد از شش سال منجر به خسارت مالی فراوانی برای کشور شد. کشور با حذف این کارت‌، به سالانه چیزی حدود دو میلیارد دلار واردات و حدود ۳۶ هزار میلیارد تومان قاچاق بنزین دچار شد همزمان حذف سهمیه بندی و بی‌تاثیر شدن کارت سوخت منجر به قاچاق گسترده سوخت شد. علی مؤیدی، رئیس ستاد مبارزه با قاچاق کالا و ارز اعلام کرده که قاچاقچیان روزانه بیش از ۱۱ میلیون لیتر بنزین را به خارج از کشور قاچاق کرده‌اند! یعنی در هر دقیقه قاچاقچیان سوخت ۲۷۷ میلیون تومان سود می‌برند. سود ۱۰ میلیون دلاری قاچاق بنزین در روز! صادرات هر ۱۰ میلیون لیتر بنزین حدود ۳۰ هزار میلیارد تومان برای کشور درآمد ایجاد می‌کند. به عبارت دیگر حذف کارت سوخت، عدم سهمیه‌بندی و عدم افزایش پلکانی و تدریجی قیمت حامل‌های انرژی و نهایتا عدم کنترل مصرف بنزین طی چند سال اخیر حداقل بیش از ۱۵۰ هزار میلیارد تومان به کشور خسارت زده است!
راستی عبادت چیست...؟!!! احساسی که در آن تمام ذرات وجود به ارتعاش در می آید..... جسم میسوزد ، قلب میجوشد ، اشک فرو می ریزد ، روح به پرواز در می آید ... وجز خدا نمی بیند و جز خدا نمی خواهد ...😇 خدا بود و دیگر هیچ اثر 🔅