🔘 آیت الله مصباح یزدی (ره):
🔹 جریانی که خود بنده مستقیماً از زبان رهبری شنیدم اینطور بود که دو یا سه ماه پیش بود که اتفاقاً در مشهد خدمت ایشان شرفیاب شدم. ایشان فرمودند که شفا دادن #امام_رضا علیه السلام برای مشهدیها خیلی عادی است؛ خودم دیدم وقتی بچّه بودم به همراه #پدرم به مسجدی به نام مسجد ترکها رفتیم. موذنی داشت به نام کلبالرضا که #نابینا بود و به همین علت معروف شد به نام کلبالرضا عاجز؛ یک روزی که من پیش پدرم بودم و دیدم کلبالرضا آمد در حالی که بینا شده بود؛ پدرم به او گفت: میبینی؟!
گفت: بله و شروع کرد به تشریح چهره پدر؛ پرسیدیم چه شد که شفا یافتی؟ گفت: در بازار بعضی دخترم را سرزنش میکردند، به دخترم گفتم: مرا به حرم ببر، وقتی رسیدیم، گفتم: تو برگرد خانه، آنگاه گفتم: ای مولا! من سالهاست نابینایم و گریه نکردم و گفتم راضیام به رضای خدا، اما حالا تحمل نمیکنم ناموسم را سرزنش کنند، مرا شفا بده یا همین جا مرا بمیران.
https://eitaa.com/Bayynat
☀️مرد اگر مثل #امام_رضایش غیور باشد، چه شود!
📖 در مشهد، به خدمت #مقام_معظم_رهبری شرفیاب شدم. صحبت از کرامات #حضرت_رضا_علیهالسلام شد. آقا فرمودند:
من بچه بودم که به مسجد پدرم در بازار میرفتیم. در مسجد، مکبری بود به نام کربلایی که #نابینا بود و حتی به او کربلایی رضای عاجز میگفتند. (آقا فرمودند که مشهدیها به نابینا عاجز میگویند.)
کربلایی رضای عاجز به مسجد میآمد و تکبیر میگفت. ما بچه بودیم و سالها بود که او را میشناختیم و کوری او را دیده بودیم.
روزی من پیش پدرم بودم که این کربلایی رضا آمد، اما بینا شده بود. پدرم از او پرسید: کربلایی رضا من را میبینی؟ گفت: بله آقا و سپس قیافه پدر من را شرح داد.
پدرم شنیده بودند که کربلایی شفا گرفته است و میخواستند خودشان ببینند. من هم آنجا بودم و دیدم همان کربلایی رضایی که هر روز کور میآمد، امروز بینا شده بود. این کربلایی دختری داشت که در وقت کوری دست کربلایی را میگرفت و پدر نابینایش را به مسجد میآورد. بعد از اینکه در مسجد مستقر میشد، دیگر به کسی نیاز نداشت. ما جستجو کردیم که چرا شفا دادهاند. گفتند: سالها بود که این دختر بچه دست کربلایی را میگرفت و به مسجد میآورد. کمکم #دختر بزرگ شد و بهاصطلاح آب و رنگی پیدا کرده بود. روزی بعضی از بچههای بازار متلکی گفته بودند و کربلایی هم شنیده بود. او نتوانسته بود تحمل کند و به دخترش گفته بود دست من را بگیر و مرا به حرم ببر. در حرم، کربلایی به دخترش میگوید تو برو خانه من اینجا میمانم. او به #امام_رضا_علیهالسلام عرض کرده بود:
آقا! من سالهاست که نابینا هستم و حتی یکبار هم گله نکردم، زندگی من با فقر گذشته است، اما یکبار هم گله نکردم و گفتم تقدیر خداست و من هم راضی هستم به رضای خدا، اما تعرض به #ناموسم را تحمل نمیکنم؛ یا من را شفا بدهید یا همینجا مرگم بدهید. من دیگر طاقت ندارم متلکهای مردم را به #ناموس خودم تحمل کنم. کربلایی به حضرت متوسل میشود و بعد از مدتی خوابش میبرد. در خواب، حضرت رضاعلیهالسلام او را شفا میدهند. مقام معظم رهبری خودشان این داستان را نقل کردند و فرمودند من خودم این جریان را دیدهام.
منبع:
بیانات آیتالله مصباح در جمع بسیج دانشجویی خوزستان و دانشگاه شهید چمران اهواز - 1391/04/17
https://eitaa.com/Bayynat