واگرامیدیدرتوبمیرد،خداوند
امیدهایفراوان دیگریدرونتزندهمیکند.♥️
#الهی_همیشه_نگاهی
#شبتون_بخیر_مهربونا🤍
🥇🥈طلا و نقره را باهم گرفتیم!😎🇮🇷
دهمین و یازدهمین مدال ایران در #پارالمپیک2024
در مسابقات پرتاب وزنه #پارالمپیک2024 ایران با 2 نماینده شرکت کرد و خوش رنگ ترین مدال ها را بدست آورد.
امیرحسین علیپور با ثبت رکورد 14.78 متر قهرمان شد و پس از او مهدی اولاد با پرتاب 13.89 متری مدال نقره را کسب کرد.🇮🇷
نوش جونتون قهرمان های ایرانی...😍❤️
Amir Tala Joran - Salam Emam Reza.mp3
3.72M
سلام امام رضا
من آشنام امام رضا
گفتن تموم زندگیت
گفتم آقام امام رضا...🥲❤️🩹
#حال_خوب
#امام_رضای_قلبم💔
🏅 مدال های رنگارنگ و درخشانی که قهرمانان و دلیران کشورمان در مسابقات ``کشتی فرنگی جوانان جهان`` کسب کردند را به همگی شما عزیزان تبریککک میگم...😍❤️
نوش جونتون پهلووون های ایرانی😎🇮🇷
خوش به حالِ بوتهیِ یاسی که در ایوانِ توست🌱
میتواند هر زمان دلتنگ شد، بویَت کند.🥲❤️🩹
#دلتنگ_حرم
#امامرضایدلم
5.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
گفتم اینجا تا مشهد چقدر راه است؟ گفت: آنقدر که بگویی:
“السلام علیک یا علی بن موسی الرضا (ع) “❤️🥺
#ساخت_کانال
#پیشنهاد_دانلود
https://eitaa.com/talabeqom110
بیان واقعیت ها برای انتخاب بهترین ها:)✌️🏻🌱
#حمایتی
#کانال_رفیق_نگی_نگفتی✨
شھیدبهقلبتنگاهمیڪند! اگرجاییبرایشگذاشتهباشی میآید،میماند،لانهمیڪند؛ تاشهیدتڪند:)!🤍
#شهید_بابک_نوری_هریس
#قصه_چشم_ها💔
-آیت اللّٰه تقوایی(ره):
اگر بدترین حال را داشته باشید
و درهر کجای عالم باشید ؛
و از ته قلب'امام رضا(ع)'را صدا بزنید:)
به سراغتان می آید
و گره گشایی میکند...:))))🕊
#شهادت_بابا_رضا🖤
سلام
شهادت آقا امام رضا(ع) را تسلیت عرض میکنم🖤
بریم برای پارت گذاری......
🌖
🌖🌖
🌖🌖🌖
🌖🌖🌖🌖
🌖🌖🌖🌖🌖
🌖🌖🌖🌖🌖🌖
🌖🌖🌖🌖🌖🌖🌖
#رمان
#زیبایی_یا_نجابت؟
#پارت_صد_و_نود_و_دوم
با کمک دیوار به سمت تنها درِ عجیب اینجا رفتم.
آروم قدم برمیداشتم تا به در رسیدم، از وضیعت خودم خندم گرفته بود...مثل فلج ها شده بودم که تازه داشتن تمرین راه رفتن میکردند!
با رسیدن به درِ مقابلم دستم رو از دیوار گرفتم و صاف جلوی در ایستادم.
سرم رو زیر انداختم و چند ثانیه ای مکث کردم.......
دستم رو به قصد کوبیدن در بالا بردم، قبل از اینکه دستم به در برسد روی هوا مشت شد!
لب های خشک شده ام با زبان تر کردم......
خیلی مسخره است! اونا خودشون من رو اینجا زندانی کردن، اون وقت من توقع داشتم در بزنم و اونا هم بگن(جانم عزیزم؟ میخوای بری خونتون؟ بیا برو!)
نه مثل اینکه هنوز بابت داروی بیهوشی گیج میزدم!
دستم رو پایین آوردم و بیخیال چند قدم عقب عقب رفتم، یک لحظه سرم رو بالا گرفتم که چشمم به دوربین مشکی رنگی افتاد که گوشه اتاق نصب شده بود!
دوربینی که دقیقا زوم من بود!
یقین داشتم که همینطوری اینجا به حالِ خودم رهام نکردن....
پس یکی تحت نظرم داشت! یکی؟ شاید هم چند نفر.....
حالا که فهمیده بودم توی اتاق تنها نیستم، نگاهی به سر و وضعم انداختم....
هنوز همون عبا و روسری مشکی سرم بود!
نفسم رو آسوده بیرون دادم و با جلو کشیدن روسری موهای جلوی صورتم که بیرون اومده بود رو به داخل هدایت کردم.
داشتم از استرس و نگرانی میمردم!
من کجا بودم؟ اصلا اینجا کجاست؟ ساعت چند بود؟ روز بود یا شب؟
چرا انقدر همه چی اینجا مبهم بود!؟
بلاتکلیف وسط اتاق ایستاده بودم و با خودم دو دوتا چهار تا میکردم.......
ادامه دارد....
به قلم:قاتل ماه...🌚✨FM