eitaa logo
✨|بِـــــدونِ💌 سِـــــمَت|✨
12 دنبال‌کننده
3هزار عکس
965 ویدیو
335 فایل
﷽ بـ♡ـدوݩ سِمَـ♡ـت یعݩـے:)✨🎈 یھ ݩوجواݩ دغدغـه مݩـد اݩقـدࢪ عـاشق ایـݩ اݩقـلاب هست ڪه بدوݩ سمـت و پسـت میاد و یھ گوشـہ از ڪاࢪاے این اݩقلاب و تـو دسـت میگیرھ😍 مـدیࢪ؛🍓 🆔️ @Asma_H مسئول انجمݩ اسلامـے؛🌿 🆔️ @Mobina_R
مشاهده در ایتا
دانلود
باید..بہ این بلوغ برسیم کہ نباید دیده شویم،آنڪس ڪہ باید ببیند،میےبیند !♥️✨ 🇮🇷 ✨🌙✨🌙✨🌙✨🌙✨ https://eitaa.com/joinchat/1693581381C9d5d00f1d5
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨|بِـــــدونِ💌 سِـــــمَت|✨
🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸 🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸 🌼🌸🌼🌸🌼🌸 🌸🌼🌸🌼🌸 🌼🌸🌼🌸 🌸🌼🌸 🌼🌸 🌸 #رمـان_تایـم #آقای_سلیمان_میشود_من_بخوابم #پارت_42 بغ
🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸 🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸 🌼🌸🌼🌸🌼🌸 🌸🌼🌸🌼🌸 🌼🌸🌼🌸 🌸🌼🌸 🌼🌸 🌸 شب بعد که به ایمیلش سر زد، پاسخ روبیک را دید: می دانی؟ گاهی شکی بر همه وجودم سایه می اندازد که بال پروازم را می بندد. اما خیالت راحت رفیق! در شک نخواهم ماند که شک تنها یک گذرگاه خوب است نه توقفگاه خوب. یک بار شک ... قبول. دو بار شک ... قبول. سه بار هم قبول ... اما همیشه که نباید در شک ماند. ایمان بعد از شک خیلی آرامش بخش است؛ به شرط آنکه دوباره به شک برنگردی و من نمیخواهم برگردم. من نمیخواهم سقوط پس از پرواز را تجربه کنم. فرصت می خواهم مهربان ... فرصت می خواهم ... مراقب خودت باش. نغمه دچار تاب و تبی شد که فکرش را هم نمی کرد. با اینکه روبیک در تهران نبود، اما انگار صدای پیانواش را می شنید. جزر و مدّ دریای دلش شدت یافت. تنها بود و دلیلی نداشت مدّش را تبدیل به جزر کند. مدّ زیادتر شد و قلبش را بیشتر فشرد. بالاتر آمد و راه گلویش را بست. بالاتر آمد و دریای دلش تبدیل به اشکی شد و در چشمش حلقه زد. حس عجیبی داشت. خودش هم نمیدانست چه بر سرش آمده است که هم می ترسید و هم خوشحال بود. هم داغ شده بود و هم می لرزید. در جا چند خط برایش نوشت: آرامش نزدیک است رفیق! حالا که نمی توان تقدیر را رقم زد می توان با تقدیر حرکت کرد در شطرنج زندگی مان مهره هایی وجود دارد که انگار خداوند آنها را برای ما چیده است کسی نمی تواند جلوی اراده اش بایستد منتظرم تولد جدیدت را ... منتظرم. ترم جدید نغمه که شروع شد، روبیک هم به تهران آمده بود و با اینکه دیگر دانشجو نبود، اما مثل یک دانشجوی فعال به دانشگاه می رفت. حالا دیگر ارتباطشان رنگ و بویی دیگر گرفته بود. روز ها در دانشگاه، همدیگر را می دیدند و شب ها در میعادگاه شان. همان اتاقی که در واقع، یک اتاق بود اما با تیغه ای قدیمی از هم جدا شده بود. رفته رفته پیانو زدن های روبیک، رنگ و بوی خاصی پیدا کرد و هنوز هم تنها شنونده آن نغمه بود. خیلی پیش می آمد که تا صدای پیانو بلند می شد، لیوان آب را از روی تاقچه بر می داشت و اگر آبی ته آن بود، آن را در گلدان کاکتوس روی تاقچه خالی می کرد. آنگاه دهانه لیوان را روی دیوار اتاق روبیک می گذاشت و گوشش را به ته لیوان می چسباند و چشمانش را می بست. اگر در طول روز همدیگر را نمی دیدند به انتظار شب می نشستند که در اتاقشان به دیدار هم بروند. این از یک طرف دیوار و آن یکی از آن طرف. حالا اتاق کسل کننده و دلگیرشان، رنگ و بوی عشق گرفته بود و شده بود وعده گاه شبانگاهی شان. شب ها با ضربه های متقابل بر دیوار مشترک اتاق هایشان گفت و گو می کردند. نغمه قشنگ ترین نشانه ها را در این ضربه ها می دید و خوب درکشان می کرد. 🌸 🌼🌸 🌸🌼🌸 🌼🌸🌼🌸 🌸🌼🌸🌼🌸 🌼🌸🌼🌸🌼🌸 🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸 🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸
✨|بِـــــدونِ💌 سِـــــمَت|✨
🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸 🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸 🌼🌸🌼🌸🌼🌸 🌸🌼🌸🌼🌸 🌼🌸🌼🌸 🌸🌼🌸 🌼🌸 🌸 #رمـان_تایـم #آقای_سلیمان_میشود_من_بخوابم #پارت_43 شب
🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸 🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸 🌼🌸🌼🌸🌼🌸 🌸🌼🌸🌼🌸 🌼🌸🌼🌸 🌸🌼🌸 🌼🌸 🌸 نیازی به دیدار حضوری و گفت و گو نداشتند که سکوتشان از پشت دیوار، به گوش آن یکی می رسید. قطوری دیوار بینشان باعث نمی شد که گرمای حضور یکدیگر را حس نکنند و حتی نبض هم را نشنوند. گاهی تپش نبضشان آن قدر شدت می یافت که دل هاشان در سینه بی قراری می کرد و بالاخره یکیشان از سینه صاحبش بیرون می زد و از میان آجر و کاه گل و گچ رد می شد و در کنار آن یکی آرام می گرفت. بو این حال هراسی پنهان، مثل سایه تعقیبشان می کرد. واهمه داشتند از تفاوت دینشان و عاقبت این عاشقی. البته روبیک مدتی بود که دنبال حقیقت می گشت و ابایی از تغییر دین نداشت، اما نمی خواست دین خدا را با عشقش معامله کند. خودش به نغمه هم گفته بود: _اگر بخاطر رسیدن به شما دینم رو عوض کنم، انگار خودمو مسخره کرده ام ... دینی که با یه عشق انتخاب بشه دیگه اسمش دین نیست. بازیچه س ... آبان ماه، روبیک برای تسویه حساب با دانشگاه و انجام کارهای فارغ التحصیلی اش به تبریز رفت. خالا دیگر هیچ کدام قرار نداشتند. ماه رمضان بود و روبیک با اینکه مسلمان نبود و روزه نمیگرفت، اما می دانست که فضای معنوی و رویایی ماه رمضان، عشقشان را پاک تر می کند و الهی تر. در یکی از شب های رمضانی، ایمیلی برای نغمه فرستاد و او را دعوت کرد برای میقاتی آسمانی. میقاتی که عاشقانه هاشان را توفانی تر کرد و امید شان را به آینده بیشتر. سه شب از شب های مهتابی ماه رمضان، راس ساعت نه، وعده گاهی شده بود برای زل زدن دو عاشق به یکدیگر. یکی از تبریز و دیگری از تهران به ماه نگاه می کردند و یکدیگر را در آن می دیدند. 🌸 🌼🌸 🌸🌼🌸 🌼🌸🌼🌸 🌸🌼🌸🌼🌸 🌼🌸🌼🌸🌼🌸 🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸 🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸
🌙 سلام رفقاااا🙋‍♀ قراره از امشب عهد کنیم☺️ حالا چه عهدی🤔؟عهد معنوی😇 بیا با هم این دعارو هرشب🌙بخونیم برای سلامتی امام زمانمون و خودمون🙂 ونابودی ویروس منحوس😷 رفقاااا یادتون نره ها حتما قبل از خواب بخونین😴 اگه هم خواستین دعای عهد رو همراهش بخونید☺️ 🔴 فراموش نکنید😌 یاعلی👋😊 شبتون اروم🌙😴🙃       🍃┅✨❀┅🌼┅❀✨┅🍃 https://eitaa.com/joinchat/1693581381C9d5d00f1d5    🍃┅✨❀┅🌼┅❀✨┅🍃
『بھ‌نامِ‌خداۍدانھ‌هاۍبࢪف'💙❄️!』
•{..🧡..}• صبحتون•° آرام و^^ به زیبایی♡ گل های☆ سرخ *.*🌿 ✨       🍃┅✨❀┅🌼┅❀✨┅🍃 https://eitaa.com/joinchat/1693581381C9d5d00f1d5    🍃┅✨❀┅🌼┅❀✨┅🍃
تولد امام حسن عسکری.pdf
1.07M
سلامی به گرمی ‌رنگ های پاییزی🍂🍁 سلام رفیق جان💓 ما برو بچه هاے هستیم😎 اومدیم با یه عالمه کارای باحال که یکی از اونا هست😉💓 نشریه این ماه در مورد اقا جانمون امام حسن عسکری (ع) هست😌💕 امیدواریم از خوندنش لذت ببرید و ماروهم با نظراتتون همراهی کنید☺️🌸 دوستون داریم❤️ یاعلی👋 https://eitaa.com/joinchat/1693581381C9d5d00f1d5
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😎 مبارکه...👊🏻 •[موندن مهمه💥]• در نشر این کلیپ آتش به اختیار باشید!!!⚠️       🍃┅✨❀┅🌼┅❀✨┅🍃 https://eitaa.com/joinchat/1693581381C9d5d00f1d5    🍃┅✨❀┅🌼┅❀✨┅🍃
27.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
| مگه دوباره نیمه ماه رمضونه ولادت امام حسن عسکری(ع) و حضرت عبدالعظیم(ع) 💐 کـربـلایـی حـسیـن طـاهـری https://eitaa.com/joinchat/1693581381C9d5d00f1d5
وقتے را بھ تأخیر مےاندازد دارد چیزِ بزرگترے بھ تو می‌دهد...😍 منتھا تو حواست بھ خواستھ ے خودت هست و متوجه آن نمیشوے...!🤦🏻‍♀ «تو نان‌ میخواهے، او بھ تو جان مےدهد! :)‌»😌🌱 https://eitaa.com/joinchat/1693581381C9d5d00f1d5