eitaa logo
بسم الله القاصم الجبارین
3.1هزار دنبال‌کننده
123.3هزار عکس
129.8هزار ویدیو
212 فایل
﷽ ڪد خدا را بـرسانید زمـان مستِ علے اسٺ مالڪ افـتاد زمـین تیـغ ولـے دستِ علے اسٺ #انتقام_سخت ✌️🏻 #شهادتت_مبارک_سردار_دلها 💔
مشاهده در ایتا
دانلود
Hamed Zamani - Emam Reza_050617061045.mp3
10.88M
🦋*﷽*🦋 ♥️ ❤️ یکی میگه با یه فریاد ... ❤️ بچه مو آقا شفا داد ..... 🎤 حامد زمانی
🦋*﷽*🦋 برادران شهید نوعی اقدم در وصیت نامه شهیدان نوعی‌اقدم آمده است، بارالها، پروردگارا، بنده کمترین کمتر توایم، رو به بارگاهت آورده‌ایم، توشه اخروى نداریم فخر کنیم چشم امید به عفو و غفران تو دوخته‌ایم، ما را ببخش و از بندگان نیک و صالح و مقرب خود قرار فرما. بارگاه با عظمت تو خیلى والاست. حاشا از کرامت و عفو و بخشش تو ما را نبخشیده از دنیا ببرى. درست است زمانى در غفلت بودیم، خطا کردیم، اشتباه کرده‌ایم، اما خدا چون فرموده‌اى مى‌بخشم، پس گستاخ شده بودیم.
🦋*﷽*🦋 راه شهید ، کلام شهید سید شهیدان اهل قلم آسید‌مرتضی آوینی میگفت: جان ، امانتی ست.. که باید به رساند اگر خود ندهی ، می ستانند فاصله هلاکت و ...🕊 همین خیانت در امانت است..! هرکه راصبحِ نیست شام مرگ هست
🦋*﷽*🦋 رزمنده دفاع مقدس ، مدیر کل بنیاد شهید استان فارس و شهید مدافع حرم شهید بی سر حاج عبدالله اسکندری🌷 روایت همسر📝 👈عاشق شهادت بود و به آرزویش رسید همیشه دعا میکرد که شهادت نصیبش شود تمام هشت سال دفاع مقدس در جبهه حضور داشت. يكي از شرايط ازدواجشان با من نيز حضور مستمرشان در كارزار نبرد بود. من هم پذيرفتم. يك سالي نامزد بوديم. مراسم ازدواجمان هم خيلي ساده برگزار شد و خدا هم به من توفيق داد تا همراهي‌اش كردم. ما چهار سال از دوران جنگ تحميلي را در اهواز بوديم ، مدیرکل بنیاد شهید استان فارس بودند و بعد هم به سوریه رفتند و به خیل شهیدان پیوستند و داعشی ها سر از بدنشان جدا کرده و به نیزه زده بودند و فیلم هم گرفته و در فضای مجازی پخش کردند
🦋*﷽*🦋 👈یوسف اللهی چه داشت که اینطور حاج‌قاسم و دیگر رزمنده‌ها را شیفته خودش کرده بود؟ بگذارید خاطره‌ای برایتان تعریف کنم تا پاسخ سؤالتان را هم داده باشم. یک بار در جبهه غرب همراه حسین آقا به گشت‌زنی رفته بودیم. روی موتور بودیم و من ترکش نشسته بودم. بعد از قوچ سلطان، یک بلندی بود که نامش یادم نیست. آنجا یک تک‌درختی بود که حسین آقا موتور را کنار آن درخت نگه داشت. در همین لحظه عراقی‌ها ما را دیدند و تیربارچی‌شان با کالیبر ۵۰ شروع کرد به طرف ما تیرانداختن. من رفتم پشت درخت پناه گرفتم، اما حسین رفت بالای درخت و لابه‌لای شاخ و برگ‌ها نشست. هرچه گفتم حسین بیا پایین، دیدم عین خیالش نیست. حتی از آن بالا میوه کند و به من داد! تیربارچی دشمن چند صد گلوله به طرفش شلیک کرد، اما هیچ‌کدام به حسین نخورد. آخرسر خسته شد و شلیک را متوقف کرد. وقتی حسین پایین آمد در برابر نگاه‌های متعجب من خندید و گفت می‌خواستم گلوله‌هایش را تمام کنم. سوار موتور که شدیم، از پشت سر او را بوسیدم و گفتم: «حسین تو می‌دانی چطور شهید می‌شوی درست است؟» گفت: «بله می‌دانم.» شهید 🎤 روایتگر حمید شفیعی دوست و همرزم شهید
🦋*﷽*🦋 اونقدر با اسم بی بی انس گرفته بود که اگه توی بهترین لحظه های زندگیش از حضرت فاطمه (س)میگفتی شروع میکرد به اشک ریختن. یه روز رفتم تو اتاقش دیدم واسه خودش مجلس روضه گرفته از حضرت زهرا (س) میخوند و گریه میکرد ، پرسیدم: ” علی چرا گریه میکنی؟؟؟ “ گفت: ” برای مظلومیت حضرت زهرا (س) شما هم وقتی من شهید شدم ، بیایید سرخاکم و روضه حضرت زهرا رو بخونید… " "
🦋*﷽*🦋 را کجا ما می شناسیم را می شناسند سخنان ماندگار و به یاد ماندنی سردار سلیمانی عزیز در مورد برادری داشتیم به نام علی ماهانی خیلی آدم مقدسی بود. این آقای ماهانی یه زخمی در دستش و شبیه آن در پایش داشت و همیشه آن را مخفی می کرد که تظاهر به این زخم نکرده باشد (اینها خیلی حرف هست برادرا خیلی خودسازی میخواهد) آن وقت این فرد در والفجر ۳ در میدان مین ماند(رفت روی مین) آمدند تا به مجروحین آب بدهند اول رفتند به سمت علی ماهانی تا به او آب بدهند... نخورد! گفت به فلانی بدهید ... دادند و بازهم که برگشتند باز علی آقا آب نخورد و گفت به فلانی بدهید! همینجور به همه آب دادند و وقتی برگشتند به سمت علی، شهید شده بود.... آن وقت ما در موضوعات مادی و موضوعاتی که خیلی ارزشی ندارد چه رقابت هایی میکنیم... در موضوعاتی که حیات ما به آن بستگی ندارد و ناجی جان ما نیست... در چیزهایی که یه ذره ما را بالا میبرد ...از نظر رتبه یا درجه یا هر چیز دیگری... چه رقابت های می کنیم ♥️ ♥️
🦋*﷽*🦋 راه شهید ، کلام شهید شهید محمد حسین یوسف الهی همیشه می‌گفت: «من پدرم را خیلی دوست دارم، چون اسم حسین را برایم انتخاب کرده است.» اسم پدرش هم غلامحسین بود و می‌گفت: «من حسین پسر غلامحسین هستم.»
🕊 کاش می‌شد عاشقانه❤️ فهمیـد تا پـرواز🕊 کرد | شهـــ🕊ــدا | دستی برای به ‌سوی خـــ♥️ـــدا برداریـد ... منور_به_نگاه_شهدا 🍃🌹🍃🌹
دلتنگمـ💔 دلتنگ یک نگاه آسمانیت دلتنگ وعده ی شفاعتت 🤲 نوش جانت رفیق امّـا!! گاه گاهـے بہ دل خستہ ما هم‌  نظــرے ...😔 🕊 🌹🍃🌹🍃
بسم الله القاصم الجبارین
#دلنوشته دلتنگمـ💔 دلتنگ یک نگاه آسمانیت #ای_شهید دلتنگ وعده ی شفاعتت 🤲 #شهادت نوش جانت رفیق امّـا
0⃣5⃣2⃣1⃣ 🌷 💠 🔰به گوش من رسونده بودند که لب تشنه در حسینی شهید شده، موقعی که مجروح شده بود، داشت ازش می رفت، درخواست آب کرد، ولی همرزمانش مانع🚫 شدند و بهش گفتند که اگه بهت بدیم، تو سریع جون میدی و فعلا آب واسه جسمت خوب نیست، لذا بهش ندادند😞 🔰و سجاد لحظات بعد به 🕊رسید. وقتی این موضوع رو شنیدم خیلی شدم😔 همش به خودم می گفتم که پسرم لب شهید شده و کاش بهش آب می دادند😭 🔰 دیدم که تو یک مکان بزرگی هستم و یک کوه در مقابل منه، سجاد من بالای کوه⛰ افتاده بود و منم داشتم می رفتم سمتش که بهش 💧بدم تا یه کم رفتم جلو دیدم که یک خانم چادری با عصا داره میره سمتش😭 (س) بود 🔰ایستادم و نگاه کردم دیدم سر سجاد رو گذاشت رو و داره به سجاد آب میده.من خواستم برم پیشش ازش کنم که یه وقت دیدم واسم دست تکون داد👋 که برگردم 🔰(منظورش این بود که بچه ات رو کردم و نگران نباش و برگرد) از وقتی که این رو دیدم، خیالم راحت شده که سجاد من شده است..‌😔 راوی: مادر شهید 🌷 🍃🌹🍃🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❖هر وقت که دستت از همه جا کوتاه شد بگو: وأُفَوِّضُ أَمْرِ‌ی إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّـهَ بَصِیرٌ‌ بِالْعِبَادِ کارم را به خدا می‌سپارم خداوند بینای به بندگان است
صفا دارد رو به دشمن ، پشت خاک‌ر‌یز ، کلام وحی خواندن . . . « فَاقْرَأوا ماتَیَسَّرَ مِنَ القُرآن »
زهرایی ها می شوند🌷 این را من نمیگویم نگاه کن 👈حتے لبخندشان هم عطر دارد...😍 رمز پرواز شهدا را یاد کنید با ذکر
پاترول سفیدی که همیشه واسطه خیر بود😊 همسر شهید مصطفی صدرزاده (سید ابراهیم): یعنی خودش را واسطه می‌دید. واسطه‌ای که باید کارش را کند، سختی‌ها را تحمل کند و بداند که نتیجه دست خداست.☝️ بله. سختی‌های زیادی را تحمل می‌کرد. ما یک ماشین پاترول سفید داشتیم و هر کس که این ماشین را می‌دید به ما خرده می‌گرفت که الان زمان پاترول نیست، بنزین زیاد مصرف می کند، خرج دارد و کلی مشکلات دیگر.🙁 وقتی این حرف‌ها را شنید گفت که این پاترول توانسته چند نفر را که در جاده مانده بودند نجات دهد. 👌گفت ماشینی در جوی آب افتاده بود و او با این پاترول آن را بیرون کشیده است. ماشین یکی از همسایه‌هایمان در مسیر شمال خراب شده بود. مصطفی با همین پاترول این ماشین را حدود 90 کیلومتر بکسل کرد تا بجای مطمئنی برسند. ✅ وقتی گفتم که چرا هنوز از این ماشین استفاده می‌کنی، گفت که می‌خواهد با این ماشین به بقیه کمک کند. گفت خدا این را به ما داده تا بتوانیم برای کمک به دیگران استفاده کنیم.💔😊 شهید مدافع حرم مصطفی صدرزاده🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 روایتی جالب از شهید حسن فاتحی ملقب به «حسن سر طلا» در خصوص پیش‌بینی نحوه شهادت خود و خواسته وی از فرمانده‌اش
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بار دیگر اردیبهشت فرا رسیده و عطر بهار بر پهنه جغرافیای ایران اسلامی نویدبخش جریان زندگیست.🌹 چند خبر دیگر اما در رسانه‌ها منتشر می‌شود که متفاوت از دیگر خبرها توجه همه را به خود جلب می‌کند.😢 اخباری که بار دیگر دل‌ها را می‌لرزاند: «خان طومان سقوط کرد/ آخرین آمار شهدای سقوط خان طومان/ تأیید شهادت 13 رزمنده مازندرانی در خان طومان/ اسارت و شهادت جمعی از رزمندگان در معرکه خان طومان و...».💔 در واقع در پی نقض آتش‌بس توسط عوامل تکفیری در اطراف حلب سوریه و حملات وحشیانه آنها به شهرک خان‌طومان، تعدادی از نیروهای مستشاری کشور که برای دفاع از حرم عقیله بنی‌هاشم(ع) راهی سوریه شده بودند، به شهادت رسیدند.🌹 شهدایی که منش و روش شهدای هشت سال دفاع مقدس را الگوی خود قرار داده بودند و با سرمشق گرفتن از سیره این شهدا قدم در این راه جهادی گذاشتند، شهدایی که شاید خود یک سال قبل در مراسم تشییع پیکر مطهر 30 شهید غواص و خط‌شکن کربلای4 که در مازندران تشییع شدند حضور داشتند و میان آن سیل خروشان مردمی اشک می‌ریختند.😭 بیش از30 سال از حماسه کربلای4 سال 65 می‌گذرد، 30 سال از شهادت غواصان لشکر 25 کربلا در ام‌الرصاص گذشته است 💔و کربلای سال 95 خان طومان ثابت کرده است که کربلاهای این دیار همچنان ادامه دارد،☝️ کربلاهایی که یکی پس از دیگری با حماسه کربلائیان خلق می‌شود و در تاریخ جاودانه می‌ماند. «کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا».❤️ 🕊
در منطقه‌ی دربندی خان مجروح شدم، سه مه و نیم نمی‌توانستم راه بروم! شبی خیلی گریه کردم، دیگر خسته شده بودم. امام زمان (عج) را به مادرش قسم دادم، دلم برای جبهه رفتن پر میزد. صبح زود همین که از ... نگاهی احساسی و متفاوت ●➼‌┅═❧═┅┅───┄