eitaa logo
بسم الله القاصم الجبارین
3.1هزار دنبال‌کننده
121.4هزار عکس
124.4هزار ویدیو
208 فایل
﷽ ڪد خدا را بـرسانید زمـان مستِ علے اسٺ مالڪ افـتاد زمـین تیـغ ولـے دستِ علے اسٺ #انتقام_سخت ✌️🏻 #شهادتت_مبارک_سردار_دلها 💔
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹این نوجوان 17ساله ی که در "سوریه" شهید شد🌷به مادرش میگوید: با توجه به خوابی که دیده ام، این نهاری است که باهم میخوریم. 🔸مادرش اجازه ی تعریف کردن خواب را نمیدهد❌خوابش را برای اینچنین تعریف کرده بود: دوشب است خواب میبینم روی سینه ام نشسته اند تا از تنم جدا کنند 🔹که امام حسین(ع) در خواب گفتند: نترس درد ندارد، سر من را هم بریدند، درد نداشت😭 (سر مبارک شهید توسط داعش بریده شد) بعداز پیکر پاک شهید به آغوش مادرش بازمی گردد🌷 🌹🍃🌹🍃
بسم الله القاصم الجبارین
💢خیلی شلوغ بود و همیشه در منزل #شعر و آواز🎵 می‌خواند. یادم هست یکبار که می‌خواستم #نماز بخوانم، گفتم
9⃣4⃣2⃣1⃣ 🌷 🗓تولد:۱۳۶۷/۰۲/۱۰ قرچک 🗓شهادت:۱۳۹۴/۰۹/۱۰ حلب،مصادف با روز اربعین اصابت‌ترکش‌به‌   🔰میثم،خیلی عاشق (ع) بود. همیشه دنبال این بود که برای امام حسین(ع) کار کند. به هیچ عنوان ظاهرسازی را دوست نداشت❌، شاید هر کسی ظاهر او را می‌دید فکر نمی‌کرد (چون ظاهرش به شهدایی که می‌شناسیم نمی‌خورد🚫) در حالی که چیز دیگری بود. 🔰یک دفعه گفتم: «آقا میثم، در این موقعیت می‌خواهی بروی⁉️ اجازه بده به دنیا بیاید.» گفت: «زهره! دلت می‌آید این حرف را بزنی؟ دلت می‌آید حضرت زینب(س) اسیری بکشد؟»😔 بعد از این حرفش دیگر هیچ چیز نگفتم.و 17 روز پدرش به دنیا آمد👶. 🔰قبل از رفتن به خیلی دوست داشت هر جا درگیری باشد، برای دفاع👊 از اسلام برود. این موضوع را نیز همان اول ازدواجمان💍 به من گفته بود. حتی چندین مرتبه جلوی من با برخی از دوستانش تماس گرفت☎️ و اعلام کرد که است که برای دفاع برود. 🔰سالِ قبل از شهادتش🌷 یک هفته داوطلبانه به رفت. همان سال، یک شب، ساعت 2 نیمه شب⏰ بود که تماس گرفتند و گفتند اگر می‌خواهی سوریه بروی، همین بیا 🔰که همان موقع با موتور🏍 رفت ولی رفتنش به سرعت شد. وقتی برگشت، گفت: «به قدری با سرعت رفتم که نزدیک بود، بین راه تصادف💥 کنم». از سوریه رفتن خیلی حرف می‌زد و ❤️ این بود که برود آنجا احساس می‌کرد آنجا به نزدیکتر است💞 🔰حتی یک بار در تماسی که از آنجا با من داشت، گفت: «به قدری خاک اینجا که اصلا دوست ندارم برگردم، اگر نبودم، اصلا برنمی‌گشتم❌ راوی:همسر شهید 🌹🍃🌹🍃
🏝مرتضی در سختی زبانزد هم بود، تحمل سختی برای او دوره بود‌، در عملیات آبی‌ خاکی شمال کشور در هوای به شدت ناگزیر می‌شود چند بار یک عملیات را تکرار کنند، وقتی این عملیات سخت تمام شد، همه برای ای آب له له می‌زدند 🌳 ولی او به همراه اکبر شهریاری سقا شده‌ و خود بدون نوشیدن جرعه‌ای آب به باز می‌گردند. مرتضی در جریان عملیات نیز روزه بود و در همان حال مسئول اطلاعات به تنهایی برای شناسایی موقعیت تروریست‌های تکفیری خطر می‌کرد و بازمیگشت، یک شب🌙 زمستانی وقتی از شناسایی بازگشت 🏝 به شدت گرسنه بود غذا هست گفتیم مقداری عدس داشته‌ایم که تمام شده و کمی مانده، تکه کوچکی از نان را روی بخاری گذاشت پس از آنکه کمی گرم شد دو ازآن را خورد و خدا شکر کرد و خوابید. 🌳از مال دنیا هر چه داشت انفاق می‌کرد، مرتضی سن زیادی نداشت اما سرپرستی یتیم و یک بدسرپرست را برعهده داشت و از کمی که دریافت می‌کرد، کمک خرجی آنان را هم پرداخت می‌کرد، او یک بار زندگی‌اش را در واقع کرد تا بتواند شش خواهر دم بخت یکی از را راهی خانه 🏚شوهر کند. 🌷 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
🦋یکی از 👥 عباس را در خواب می بیند : 🦋این مدتی که هستم ، 🌸به من تعظیم می کنند... 🌷 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
بسم الله القاصم الجبارین
#صدا ... رفت تصویر ... رفت #یادت...!!! یادت اما نمی رود ... #هر_ثانیه...!!! دلتنگ 💔تراز دیروزم
🌷 ♨️پهلوان بی شهید ابراهیم هادی از زبان شهید🌸🌱 🔱بعد از حال و روز خودم را نمی فهمیدم ابراهیم همه ی زندگی من بود خیلی به او بودیم او نه تنها یک برادر،که مربی ما نیز بود بارها با من در مورد صحبت می کرد و میگفت: چادر یادگار زهرا (س) 🥀است،ایمان یک زن، وقتی کامل می شود که حجاب را کامل رعایت کندو... ♨️وقتی می از خانه 🏘بیرون برویم یا به مهمانی دعوت داشتیم به ما، در مورد نحوه برخورد با توصیه می کرد و...اما هیچگاه امرو نهی نمی کرد! ابراهیم تربیتی را در نصیحت کردن رعایت می نمود در مورد هم بارها دیده بودم که با شوخی و خنده، ما را برای نماز صبح🌤 صدا می زد و می گفت:«نماز،فقط اول وقت و » 🔱همیشه به در مورد اذان گفتن نصیحت می کرد می گفت: هرجا هستید تا صدای اذان را شنیدید، حتی اگر سوار 🛵هستید توقف کنید و با صدای بلند، پروردگار را صدا کنید و اذان بگوئید.زمانی که مجروح💔 بود و به خانه🏡 آمد از یک طرف ناراحت بودیم و از یک طرف خوشحال! ناراحت برای زخمی شدن ابراهیم و خوشحال که بیشتر می او را ببینیم. ♨️خوب به یاد دارم که به دیدنش آمدند. ابراهیم هم شروع به خواندن کرد که فکر کنم خودش سروده بود:اگر عالم همه با ما ستیزنداگر با خونم را بریزنداگر شویند با خون پیکرم رااگر گیرند از پیکر سرم رااگر با آتش🔥 و خون خو بگیرم سرخ ❤️رهبر بر نگردم 🔱باره ها شنیده بودم که ، از این حرف که می گفتند:فقط میریم جبهه برای شدن و... اصلا خوشش نمی آمد!به دوستانش می گفت: همیشه بگید ما تا لحظه آخر تا جایی که داریم برای اسلام و انقلاب خدمت می کنیم، اگر خدا خواست و نمره ی ما بیست شد آن وقت شویم ولی تا اون لحظه ای که نیرو داریم باید برای اسلام مبارزه کنیم ♨️می گفت باید با این بدن کار کنیم ، اینقدر در راه خدا فعالیت کنیم که وقتی خودش دید، پای کارنامه ما را امضا کند و شهید 🌼شویم. اما ممکن هم هست که لیاقت شدن را با رفتار یا کردار بد از ما گرفته شود. 🔱سال ها از ابراهیم گذشت.هیچکس نمیتوانست تصور کند که فقدان اوچه برسر خانواده ی ما آورد.مادرما ازفقدان ابراهیم ازپا افتاد و...تااینکه ۱۳۹۰ 📆شنیدم که قرار است سنگ یادبودی برای ابراهیم، روی قبر یکی از گمنام دربهشت🌸🥀 زهرا(س) ساخته شود. ♨️ابراهیم گمنامی بود.حالا هم مزار یادبود او روی قبر یکی گمنام ساخته میشد.در واقع یکی ازشهدای گمنام به واسطه ابراهیم تکریم میشد.این ماجرا گذشت تا اینکه به کنار بود او رفتم.روزی که برای اولین بار در مقابل مزار ابراهیم قرار گرفتم، یکباره بدنم لرزید! رنگم پرید و با به اطراف نگاه کردم! چند نفر از بستگان ما هم همین حال را داشتند! ما به یاد یک ماجرا افتادیم که سی سال قبل در همین# نقطه اتفاق افتاده بود! 🔱درست بعد از آزادی خرمشهر، پسر عموی مادرم، شهید حسن سراجیان به رسید.آن زمان ابراهیم مجروح بود و با عصا راه می رفت. اما بخاطر ایشان به بهشت زهرا 🌷(س) آمد.وقتی حسن را دفن کردند، ابراهیم جلو آمد و گفت: ♨️ خوش به حالت ، چه جای خوبی هستی! ۲۶ و کنار خیابان اصلی . هرکی از اینجا رد میشه یه فاتحه برات می خونه 🏠و تو رو یاد میکنه . بعد ادامه داد: من هم باید بیام پیش تو! دعا 🤲کن من هم بیام همینجا، بعد هم با عصای خودش به زمین زد و چند قبر آن طرف تر از رانشان داد! چند سال بعد، درست همان جایی که ابراهیم نشان داده بود، یک گمنام دفن شد.و بعد به طرز عجیبی یاد بود ابراهیم در همان مکان که خودش دوست داشت قرار گرفت!!!💥 🌷 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸 🍄به اذعان یکی از ، «رضا در سال ۱۳۹۱ به مقّر ما آمده بود تا به ­ها در انجام مأموریت کمک کند. یک روز صبح⛅️، قبل از سحر، من و او به اتفاق «ابوالفضل منصورکیا» برای بستن مرز، به راه افتادیم. 🍄 بعد از دو ساعت که در بودیم، وقت نماز شد. رضا با وجود سرمای هوای کرمانشاه، با آبی که از قبل خودش آورده بود، وضو گرفت و ما را هم برای خواندن نماز اوّل وقت فرا خواند. 🌷 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
بسم الله القاصم الجبارین
🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸 🍄به اذعان یکی از #دوستانش، «رضا در سال ۱۳۹۱ به مقّر ما آمده بود تا به #بچه­ها در انجام مأمو
🌷 🔰از آن‌جایی که ، او را نذر امام هشتم کرده بودند، «رضا» نام گرفت. که در ۲۵/۱۲/۱۳۷۰📅 در «تنکابن»، قدم به کاشانه «قربان و آمنه» نهاد و شادی را برای‌شان به ارمغان آورد. پدر، پاسدار بود و مادر، امّا گرم خانه‌داری و . 🔰تحصیلات رضا به الکترونیک در دانشگاه آزاد «لاهیجان» ختم می­شود. اگرچه دوباره وارد دانشگاه دولتی «دانش پویندگان» چالوس شده بود و در رشته مهندس تکنولوژی به تحصیل .در بیان تقیدات دینی او، همین بس که از کودکی، قاری و حافظ قرآن📖 و مؤذن مسجد 🕌بود 🔰و در عزاداری اهل بیت، مدّاح. بزرگ­تر که شد، در ادای فرائض واجب و ، اهتمامی خاص داشت و اغلب اوقات در صفوف نماز جماعت حضور می‌یافت.خواهرش «زهرا» روایت می‌کند: همیشه از پدر و مادر قدردانی می‌کرد و عذرخواه بود که نتوانسته محبّت آن‌ها را جبران کند. علاوه بر آن، به من و برادرم که از او کوچک‌تر بودیم، احترام می‌گذاشت و ما را به اسم صدا نمی‌زد، بلکه می‌گفت: آبجی و داداش. 🔰یک سال قبل از ، در برخی از خصوصیات اخلاقی و اعتقادی­اش به کمال رسید؛ به گونه‌ای که بتواند برای شهادت آماده شود. او هیچ به دنیا نداشت. در پایگاه محل خدمتش، چند عکس شهید را روی دیوار قرار داده بود؛ اما یک جای خالی کنارش گذاشته بود. به دوستانش می‌گفت: این، جای عکس من است. او همیشه به من می­‌گفت: حجابت را حفظ کن و در زندگی، حضرت فاطمه را الگوی خودت قرار بده. 🔰یک بار  پول💷 عیدش را جمع کرد و برای یکی از در دانشگاه لاهیجان که پدری کارگر داشت، لباس👕 خرید.رضا بعد از پوشیدن جامه بسیجی و انجام فعالیت‌های فرهنگی در اینل راستا، به عضویت سپاه چالوس در آمد و به عنوان متصدّی عملیات تکاور، مشغول به خدمت شد. ناگفته نماند که در هنگام شهادت، مسئول نظارت حوزه مقاومت بسیج هچیرود بود. علاوه بر آن، در زمینه فعالیت فرهنگی نیز، فعال بود. 🌷 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
💢یکی از عباس را در خواب می بیند: 💢این مدتی که اینجا هستم، به من تعظیم می کنند😍 🌷 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin