eitaa logo
بسم الله القاصم الجبارین
3.1هزار دنبال‌کننده
121.4هزار عکس
124.4هزار ویدیو
208 فایل
﷽ ڪد خدا را بـرسانید زمـان مستِ علے اسٺ مالڪ افـتاد زمـین تیـغ ولـے دستِ علے اسٺ #انتقام_سخت ✌️🏻 #شهادتت_مبارک_سردار_دلها 💔
مشاهده در ایتا
دانلود
🌱🥀🌱🥀🌱🥀 🔅محسن در با شهید روح‌الله قربانی آشنا شده بود و یک مدت باهم بودند. وقتی روح‌الله قربانی شهید🌷 شد، محسن خیلی ناراحت شد😔 مدام عکسش رو نگاه می‌کرد و می‌گفت: این آقا خیلی بچه ی خوبی بود. خوش به حالش که شهید شد🕊 🔅همانطور که به عکسش خیره شده بود گفت: نگاه کن، نبودا اما نمی‌دونم چجوری انقدر ماهرانه رو دور سرش می‌پیچید. بعد هم عکس شهید را به طرف من گرفت و نشانم داد. 🔅داشت در مورد معروف آقا روح‌الله صحبت می‌کرد. همان عکسی📸 که چفیه ی کرم رنگش را دور سرش پیچیده بود. به نقل از: همسر شهید محسن حججی 🌷 🌷
🌱🥀🌱🥀🌱🥀 🔅محسن در با شهید روح‌الله قربانی آشنا شده بود و یک مدت باهم بودند. وقتی روح‌الله قربانی شهید🌷 شد، محسن خیلی ناراحت شد😔 مدام عکسش رو نگاه می‌کرد و می‌گفت: این آقا خیلی بچه ی خوبی بود. خوش به حالش که شهید شد🕊 🔅همانطور که به عکسش خیره شده بود گفت: نگاه کن، نبودا اما نمی‌دونم چجوری انقدر ماهرانه رو دور سرش می‌پیچید. بعد هم عکس شهید را به طرف من گرفت و نشانم داد. 🔅داشت در مورد معروف آقا روح‌الله صحبت می‌کرد. همان عکسی📸 که چفیه ی کرم رنگش را دور سرش پیچیده بود. به نقل از: همسر شهید محسن حججی 🌷 🌷 🍃🌹🍃🌹
🔸روح‌الله خیلی بود. کوچک ترین ظلمی به کسی نمی‌کرد حتی به حیوانات☝️ 🔹جزیره که می‌رفتیم برای ورزش و آموزش، آهو🦌 زیاد داشت که معمولا وقتی ما را می‌دیدند زود می‌کردند. 🔸یکبار با یک آهوی زیبا دیدیم که در مسیر راه ما ایستاده بود😍 هرچی نزدیکش می‌شدیم، فرار نمی‌کرد. تعجب کردیم😧 چند قدمی مانده بود که بهش برسیم، روح‌الله گفت: 🔹صبر کن، یه تو چشماش هست. کمی فکرد و گفت: شاید این اطرافه که فرار نمی‌کنه. با نگاه مون👀 اطراف رو گشتیم، درست می‌گفت، میان بوته‌ها یک بچه کوچک و زیبا بود. 🔸روح‌الله دست من را کشید و گفت: بیا از یه مسیر دیگه بریم، بیچاره خیلی . مسیرمان را کج کردیم تا آهوی مادر خیالش راحت بشود💗 ✍ به نقل از: دوست شهید 🌷 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
روز جمعه بود. سه، چهار ماه قبل از شهادتش. در مورد امام زمان(ع) با هم صحبت می‌کردند. وسط صحبتشان،  نفس عمیقی کشید و به همسرش گفت: - صدای پایِ امام زمان(عج) میاد. من صدای پای امام زمان رو می‌شنوم. همسرش با تعجب به او نگاه کرد. روح‌الله که تعجب او را دید گفت: - باور کن، فقط کافیه خوب گوش کنی تا صدای پای امام زمان(عج) رو بشنوی الهی به حق زینب کبری(س) اللهم عجل لولیک الفرج🙏🙏🙏 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
جوانی و دوران انقلاب در پخش اعلامیه‌های خمینی چه در درون دبیرستان و چه در محیط‌های دیگر تلاش می‌نمود و در درگیری‌ها با مأموران حکومت و راهپیمایی‌ها به همراه پدر فعالانه شرکت می‌جست. سخنرانی‌های سید علی خامنه‌ای❤️ تأثیر فراوانی روی او گذاشت. او در زمینه عکاسی📸 از وقایع انقلاب فعالیت داشت و به گفته خواهرش عکس اولین شهید انقلاب در مشهد توسط او گرفته شد. 💞 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
بسم الله القاصم الجبارین
باز هم خاطره ای بخوانید از #رفاقت دو شهید مدافع حرم؛ رفاقتی که ختم به #شهادت شد😍 #شهدا_بامعرفتن هوا
🌷 🔰خاطره مشترک از دو شهید 📚قسمتی از کتاب ⚜بیست‌و‌هفتم آبان‌ماه مانند روزهای دیگر به دانشکده رفته بود. از صبح کارهایش را بر طبق روال همیشه انجام داد✅ و ظهر همراه مهران به سالن غذاخوری🍲 رفتند. وقتی وارد سالن شدند، گرم صحبت بودند که روی دیوار🌠 نظر روح‌‌الله را به خود جلب کرد. ⚜وسط حرفش پرید و گفت: « یه لحظه صبر کن!»چی شده⁉️روح‌الله به‌سمت عکس روی دیوار رفت. همان طور که به عکس اشاره می‌کرد، خندید😄 و گفت: «اینجا رو نگاه کن. زده . اینکه محمدحسن نیست، این ، دوستمه💞، می‌شناسمش!» ⚜مهران با تعجب به او نگاه می‌‌کرد😳. هنوز حرفی نزده بود که گفت: «خب حالا چرا زده 🤔 نکنه واقعاً شهید شده⁉️ این رسوله نه محمدحسن؛ ⚡️اما عکس .» ⚜بعد با ترسی که از می‌بارید، به مهران خیره شد.نکنه واقعاً شهید شده😢 بیچاره می‌‌شم.مهران همچنان در سکوت به او خیره شده بود و چیزی نمی‌گفت. نمی‌دانست باید چه نشان بدهد. ⚜روح‌الله را گرفت و سر میز نشست، اما یک قاشق هم نخورد❌. به یک نقطه خیره شده بود و با غذایش بازی می‌کرد🍝. مهران چند بار کرد. - کجایی داداش؟ چرا غذات رو نمی‌خوری⁉️ ⚜روح‌الله که با صدای او به خودش آمد، از سر میز بلند شد و گفت: «اصلاً کور شد، می‌رم یه کنم ببینم خبر صحت داره یا نه⭕️.»این را گفت و از سالن غذاخوری رفت بیرون. چند دقیقه‌ بعد مهران رفت سراغش👥، نگران حالش بود. وقتی به اتاقش رفت، دید که روح‌‌الله را پاک می‌کند😭. ⚜از حال‌وروزش پیدا بود که خیلی است. رفت کنارش نشست و گفت: «چی شد؟ پرسیدی❓»روح‌‌الله سرش را به‌نشانۀ تکان داد و با بغض گفت: «آره پرسیدم. خبر صحت داره. حالا چه‌کار کنم😭؟» ⚜می‌دونم دوستت بوده، خیلی ناراحتی. اما باید خوشحال باشی که و نمُرده. روح‌الله که سعی می‌کرد بغضش را مخفی کند، گفت: «درد من فقط این نیست. آره شهید شده🌷، خوش به حالش. ⚜اما خیلی بلده بود. به کارش وارد بود. می‌خواستم برم پیشش ازش کار یاد بگیرم🛠 . کلی ازش. قرار بود چیزهایی رو که از یاد گرفته بود، بهم یاد بده😞. خیلی قرارها با هم گذاشته بودیم. فکرشم نمی‌کردم 🗯این‌جوری بشه.» ⚜مهران بازهم سعی کرد که بدهد، اما خودش هم می‌دانست خیلی فایده‌‌ای ندارد🚫. روح‌الله خیلی ناراحت بود😔.نمی دونست خودش هم روزی میشه شهید مدافع حرم و دست خیلیا رو میگیره... 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
بسم الله القاصم الجبارین
🔰دنیا سرایی است، که نابودی برایش مقدر گشته و کوچ کردن مردمش👥 از آن، حتمی است. دنیا در دیده‌ی #خردمند
🍃به نام او که را برگزید. روز زمینی شدنت، قلبِ زمین می‌تپید و مثل فردایی آسمان برای به آغوش کشیدنت نبض می‌زند. 🍃حتی تصورش هم زیباست.در آسمان، با آن قدّ رشیدش لامپ‌های رنگی را چک می‌کند که همگی روشن باشند و نورانی برای ورودت ،چند هفته ای هست که مهمان آسمان شده است🕊 🍃آن‌طرف تر ، نظاره گرِ ظرفهای شیرینی است و زغال هارا باد می‌زند مبادا خاک شوند!! می‌خواهد به محض ورودت اسپند روی آتش بریزد🙂 🍃چند روزی می‌شود که و هم مهمانِ سفره آسمانیان هستند😍 🍃وارد می‌شوی،قدم بر طاق آسمان میگذاری و دود اسپند همه جارا پر می‌کند. همه به استقبالت می‌آیند.یک به یک در آغوششان فرو می‌روی .رفیقشان آمده؛ فرمانده شجاع تیپ سیدالشهدا علیه‌السلام 🍃تو به آسمان رسیده ای.به آغوش رفقا و مهیای دیدارِ می‌شوی را به آغوش می‌کشی و خوشحالیِ وصال در چشمانت می‌درخشد🤩 . 🍃این پایین اما حالِ کسی خوب نیست! تو شدی اما جایِ خالی‌ات دلهارا سوزانده، یک ، یک ، یک اشک چشمشان روان است برای آخرین بار آغوشت را لمس می‌کند😞 🍃امروز ،پنجمین سالگردِ پرواز توست و اولین سالِ حضورِ حاج قاسم کنار همتش؛سلاممان را برسان و بگوکه داغش هرگز سرد نمی‌شود💔 🍃برای شناساندن تو به ما، مردی از تبار واژه ها قلم را بر تن کاغذ فشرد و تورا در پسِ جمله ها ترسیم کرد،دسترنجش شد و و این اواخر ...هرکدام به شکلی تورا بر صفحه کاغذنقش زده اند🍀 🍃سهم ما از تو؛ همین چند خط هایی‌است که به دستمان رسیده و قلب را بی‌تابَت می‌کند.تو اما بر فراز آسمان که نشسته ای نگاهمان کن.دعا کن برای حالِ زارمان...حال ما خوب نیست تا از دست نرفته ایم به دادمان برس🙏 🍃دارد دل ما از تو تمنای نگاهی...محروم مگردان دلِ مارا که روا نیست🙏 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
: برای من هدیہ امام رضا بود . همسری ڪه امام بہ آدم هدیہ بدهد و امام حسین (ع) او را بگیرد وصف نشدنی است . من عروس چنین بودم . با بچہ های رفتہ بودیم ، اونجا برای نخستین بار برای دعا ڪردم گفتم : یا امام رضا اگر مردی متدین و اهل بہ خواستگاری ام بیاد قبول می ڪنم .❤️ یڪ ماه بعد از اینڪه از مشهد برگشتم روح الله اومد ام ... و شدم عروس امام رضا (ع) 😍 🍃 🌹 ✨🌙 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
🌷بسم الله🌷 😊 راوی: مدافع حرم امیرحسین حاجی نصیری (اسماعیل) وقتی شهید شد حالِ همه‌ی بچه‌ها خیلی بد بود. دیدن جای خالی و غیرقابل تحمل بود. روح‌الله و قدیر رو که منتقل کردن عقب، وارد خونه‌ای که مقرمون بود شدم، دیدم چفیه به دیوار آویزونه... دلم براش پر کشید. رفتم چفیه شو برداشتم و گذاشتم رو صورتمو شروع کردم به گریه کردن. داشتم چفیه رو می‌بوسیدم که یکی از بچه‌ها دستش رو گذاشت رو شونه مو گفت: - اسماعیل، گریه نکن. این چفیه‌ی منه، چفیه‌ی روح‌الله اون یکیه... همونجور نگاهش کردم‌. چفیه رو پرت کردم سمتش. وسط گریه دوتایی مون زدیم زیر خنده... 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
🌷🍃 روح الله قربانی و مدافع حرم امیرحسین حاجی نصیری (اسماعیل) 🌷بسم الله🌷 😊 راوی: مدافع حرم امیرحسین حاجی نصیری (اسماعیل) وقتی شهید شد حالِ همه‌ی بچه‌ها خیلی بد بود. دیدن جای خالی و غیرقابل تحمل بود. روح‌الله و قدیر رو که منتقل کردن عقب، وارد خونه‌ای که مقرمون بود شدم، دیدم چفیه به دیوار آویزونه... دلم براش پر کشید. رفتم چفیه شو برداشتم و گذاشتم رو صورتمو شروع کردم به گریه کردن. داشتم چفیه رو می‌بوسیدم که یکی از بچه‌ها دستش رو گذاشت رو شونه مو گفت: - اسماعیل، گریه نکن. این چفیه‌ی منه، چفیه‌ی روح‌الله اون یکیه... همونجور نگاهش کردم‌. چفیه رو پرت کردم سمتش. وسط گریه دوتایی مون زدیم زیر خنده... 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
💢ای ! یک سال از پر کشیدنتان می‌گذرد... اولین سال زندگی‌تان در بهشت مبارک! تاریخ تکرار می‌شود... شمر دیروز علی‌اکبر(ع) را نشانه می‌گیرد...! و شمر امروز به نام آزادی، و را...! ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin