eitaa logo
بسم الله القاصم الجبارین
3.1هزار دنبال‌کننده
121.4هزار عکس
124.4هزار ویدیو
208 فایل
﷽ ڪد خدا را بـرسانید زمـان مستِ علے اسٺ مالڪ افـتاد زمـین تیـغ ولـے دستِ علے اسٺ #انتقام_سخت ✌️🏻 #شهادتت_مبارک_سردار_دلها 💔
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃بسمـ اللهـ الرحمنـ الرحیمـ 🍃 🇮🇷 📖 زندگینامه و خاطراتِ "شهید محمد حسین یوسف الهی": 🔸به روایت سردار سر افراز سپاه "شهید حاج قاسم سلیمانی" 🔹صفحه ۶۱_۵۹ 🦋 《قبل از عملیات والفجر یک》 محمد حسین را کناری کشیدم : «این چه کاری بود که کردید؟!!😳» گفت:«سجده شکر به جا آوردیم و نماز شکر خواندیم.این کار هرشب ماست.😊» گفتم:«خب!..چرا اینجا؟! صبر می کردید تا به خطّ خودمان برسیم،بعد!!» گفت:«نه!..ما هر شبی که وارد معبر می شویم،موقع برگشت همان جا پشت میدان مین دشمن، یک سجده و دورکعت نماز به جا می آوریم و بعد به عقب بر می گردیم.» این نمونه ای از حال و هوای بچّه های بود؛ حال و هوایی که بیشتر به برکت وجود محمّدحسین ایجاد شده بود. 💠ای دل اگر دلی،دل از آن یار در مَدُزد! وی سر اگر سری،مکن این سجده سرسری! 《عملیات بدر》 یک هفته بیشتر به نمانده بود.این بار هم کار شناسایی با مشکل مواجه شده بود! دو کمین عراقی با فاصله بسیار کمی از هم، راه بچّه ها را سد کرده بودند. کمین ها روی دو پد داخل آب بودند؛ محمّدحسین حدود دوماه تلاش کرد تا بلکه بتواند راهی برای نفوذ پیدا کند، اما نشد؛ چون فاصله بین این کمین تنها یک برکه بود که آبی صاف داشت..؛ یعنی هیچ نیزاری نبود که بچّه ها بتوانند به آن اتکا کنند و پشتش پنهان شوند.😕 زمان می گذشت و نزدیک می شد.من باز هم نگرانی خودم را با محمّدحسین در میان گذاشتم. همان شب، با دونفر دیگر از بچّه ها دوباره برای شناسایی راه افتاد، امّا این بار با یک بلم کوچک دونفره. وقتی برگشت خیلی خوشحال بود😄؛ فهمیدم که موفق شده است. گفتم:«چه کار کردی حسین آقا؟» گفت:«رفتم جلو تا به کمین ها نزدیک شدم. دیدم هرکاری کنم،عراقی ها من را می بینند؛ راهی هم نداشتم جز اینکه از وسط آن ها عبور کنم. خودم را به یکی از پدهایی که کمین های عراقی روی آن سوار شده بود، رساندم؛ از سمت راستش آهسته خودم را جلو کشیدم؛ عراقی ها، کر و کور، متوجه من نشدند. توانستم خیلی راحت بروم و برگردم.✌️» 💠میان مهربانان کی توان گفت؟! که یار ما چنین گفت و چنان کرد..