#عاشقانه_با_شهدا
قهر بودیم
گفت:عاشقمے
گفتم:نہ
گفت:لبت نہ گوید و پیداست میگوید دلت آرے
ڪہ اینسان دشمنے یعنے ڪہ خیلے دوستم داری...
زدم زیرخندہ دیگہ نتونستم نگم ڪہ وجودش چقد آرامش بخشه..
🌹شهید عباس بابایے🌹
✔️راوی: همسرشهید
#بیدارباش
🆔http://eitaa.com/Bidarb_a_s_h
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 دربارهی ولنتاین
🔰 استاد رحیمپور ازغدی
#بیدارباش
🆔http://eitaa.com/Bidarb_a_s_h
⭕️ از اهانت تا فرید
❇️ از آقایانی که در اصفهان علیه روحانی شعار دادند می خواهیم که حتما از تاجزاده به اتهام «اهانت» شکایت کنند، چون آنها را " داعشی" خوانده بود. اگر هم بتوانند از جناب روحانی به خاطر اهانتهای مکرر به منتقدان دولت ، شکایت کنند که دیگر نور علی نور می شود!
❇️ شهردار تهران آن قدر از عدم همکاری دولت با شهرداری ، گلایه دارد که بعید نیست یکدفعه با آقایان اصفهانی هم آواز بشود! بیچاره جرمش این بوده که به "قبله عالم" عرض کرده: ( قربانتان گردم ، این قدر تابلو تخلف نکنید و در پهنه ۲ طبقه جماران، ۶ طبقه نسازید!) الان ماههاست که از شرکت در کابینه و شرفیابی به محضر اعلی حضرت محروم مانده و ......!
🔹بد نیست "حسام آشنا" درباره این حجم از تساهل و مدارای رئیس جمهور با شهردار تهران، که یادآور تعامل نظامهای موروثی با رعایاست، کتاب یا مقاله ای بنویسد !
🔹حالا خوب است که شهردار تهران هم خط و هم جناحشان است وگرنه معلوم نبود به جرم "یابو" خواندن اسب "قبله عالم" چگونه پوستش را می کندند!
❇️ بعضی عزیزان منتظرند امثال " فرید مدرسی" به اندازه "جیسون" بزرگ شوند بلکه بشود با کسی یا چیزی معاوضه شان کرد. عزیزان مذکور ملتفت باشند ، سایز امثال مدرسی " اسمال" است و از این بزرگتر نمی شود ! فقط روز به روز حجم پرونده ها و دردسرهایشان اضافه می شود و الامر الیکم.
#محمد_صادق_کوشکی
#بیدارباش
🆔http://eitaa.com/Bidarb_a_s_h
1_838592370.pdf
223.5K
🇮🇷🍁
🍁
🌀#یادداشت | رئیسجمهور بیاختیار یا بااختیار؟
🌐نسخه pdf
✍️ #دکتر_عبدالله_گنجی
🔹🌺🔸
#نشستهای_بصیرتی
#روشنگری
#ثامن
#بیدارباش
🆔http://eitaa.com/Bidarb_a_s_h
🇮🇷🍁
🍁
1_838462866.pdf
1.74M
🖥 #پرده_نگار آموزشی
«راهکارهای افزایش مشارکت در انتخابات»
🔹 توصیه برای تدریس در کلاس ها
#نشستهای_بصیرتی
#روشنگری
#ثامن
#روشنا
#بیدارباش
🆔 http://eitaa.com/Bidarb_a_s_h
#بیدارباش
⭕️ از اهانت تا فرید ❇️ از آقایانی که در اصفهان علیه روحانی شعار دادند می خواهیم که حتما از تاجزاده
🔴 #سرخط| محکوم است اما.....‼️
🔻 #تحلیل |
در محکومیت و قبیح بودن شعارهای عده ای در یک نقطه کشور علیه رئیس جمهور در مراسم۲۲بهمن جای هیچ تردیدی نیست. اما چرا چنین حرکت هایی محکوم است:
1⃣ اولین دلیل برای اجتناب از چنین رفتارهایی رعایت اخلاق اسلامی است؛ جامعه بدون اخلاق در آن هویت فرهنگی و همه اصول زیست اجتماعی مناسب در معرض مخاطره قرار می گیرد.
2⃣ رایج شدن چنین اقداماتی دامن همه را می گیرد و همه، حتی انسان های پاک طینت و درستکار هم مصون نخواهند بود.
3⃣ رواج ادبیات هتک و توهین سبب می شود حواشی به جای متن بنشیند و مطالبات حقیقی مردم از اولویت خارج شود.
4⃣ نکته چهارم اینکه رئیس جمهور قابل نقد است، اما توهین به روسای جمهور با هر گرایش سیاسی از آن روی که مظهر انتخاب و اراده ملی هستند صحیح نیست.
5⃣ نکته پنجم این است که فراگیری ادبیات توهین آمیز راه گفتگو، عقلانیت و انسجا م ملی را مسدود می سازد.
🔻 اما دونکته در این خصوص:
✅ نکته اول: جریانی که گویی تصمیم گرفته از حادثه۲۲بهمن۹۹ برای ضربه زدن به جریان انقلابی و دینی بهره بگیرد، خوب است بداند که جریان انقلابی، چینن حوادثی را در همه سطوح و موقعیت ها محکوم می نماید. خوب است بداند در سال ۸۳ و روز دانشجو شدیدترین اتهامات از طرف هم حزبی هایشان روانه رئیس جمهور وقت شد و منتقدین رئیس جمهور از در حمایت وارد شدند. از جنجالیترین اتهامات برخی اصلاحطلبان از تودههای مردم، لشکر قابلمه به دستانی بود که حتی اگر مرگ موش بدهند، در صف میایستند! مسئولی که امروز مورد بی احترامی قرار گرفته در مقاطعی خود عنان از کف داده و منتقد ین خود را کمسواد، بیشناسنامه، تازه به دوران رسیده، تخریبگر، افراطی، عقبمانده، متوهم، بیکار، بزدلهایی که بروند به جهنم، جیببر، مستضعف فکری و... لقب داده است. در جریان نقد توافقنامه هستهای ایران و غرب هم مو ج اهانت ها ادامه داشت و مشاور رئیسجمهور به انتقاد از سؤال در مورد پرونده هستهای ایران از رانندگان تاکسی و لبوفروشها پرداخت!
✳️ نکته دوم: امروز اما مهم ترین اقدام آن است که همه بکوشند باب چنین رفتارهایی بسته شود. طبیعتا برخورد با عوامل چنین اقداماتی کاری درست اما اولیه است. باید ذهن ها متوجه راهکارهایی اساسی تر شود. مسئولین در تعاملات خود با یکدیگر باید از طرح کنایه ها و تخریب یکدیگر که نتیجه آن غیریت سازی و عصبانیت بخش هایی از جامعه است دست بردارند. رسانه ها و گروه ها و عناصر سیاسی نیز در مواضع و کنش های سیاسی خود بایستی ادبیات مناسب بکارگیرند که نه هتک در آن باشد و نه در جامعه نفرت و خشم بپراکند.
✍ #عزیز_غضنفری
#نشستهای_بصیرتی
#روشنگری
#ثامن
#زمانه
#بیدارباش
🆔 http://eitaa.com/Bidarb_a_s_h
هدایت شده از 💠 سلام 🇮🇷
تحلیل مسائل روز ایران 🇮🇷 و جهان 🌍
همراه با نکات ادبی ، اخلاقی
داستان دنباله دار و ...
ما را در کانال #بیدارباش همراهی کنید.
🆔 http://eitaa.com/Bidarb_a_s_h
📌#سپاه به هیچوجه ورود مصداقی به #انتخابات نخواهد داشت
سردار سرتیپ دوم پاسدار رمضان شریف :
در مقوله کاندیداتوری انتخابات، پاسداران و سایر نظامیان با طی کردن فرایندهای قانونی به مانند سایر شهروندان مجاز هستند درصورت برخورداری از شرایط قانونی، با حضور در انتخابات در معرض رأی مردم قرار گیرند.
#نشستهای_بصیرتی
#روشنگری
#ثامن
#بیدارباش
🆔http://eitaa.com/Bidarb_a_s_h
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️امشب که زمین و آسمان میگرید
از بهر غریب سامرا میگرید
▪️جا دارد اگر که شیعه خون گریه کند
چون مهدی صاحبالزمان میگرید
🏴 شهادت مظلومانه دهمین اختر آسمان امامت و ولایت، مشعل فروزان هدایت، یار و راهنمای امّت، حضرت امام هادی (علیه السلام) تسلیت باد 🏴
#بیدارباش
🆔http://eitaa.com/Bidarb_a_s_h
#بیدارباش
🔴 #سرخط| محکوم است اما.....‼️ 🔻 #تحلیل | در محکومیت و قبیح بودن شعارهای عده ای در یک نقطه کشور علی
▪️ اینفوگرافیک |
گوشهای از #توهینهای #روحانی به منتقدین! (بخوانید مردم )
#دولت_تدبیر_امید
#روشنگری
#ثامن
#بیدارباش
🆔http://eitaa.com/Bidarb_a_s_h
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
السلام علیک ابن الرضا
امام علی النقی الهادی
#بیدارباش
🆔http://eitaa.com/Bidarb_a_s_h
#بیدارباش
♥️🍃♥️🍃♥️🍃♥️🍃♥️🍃 ♥️🍃♥️🍃♥️🍃 ♥️🍃♥ #رهایی_از_شب #قسمت_هجدهم ؛ من از آخرین شبی که باهم بودیم مسجد نرف
♥️🍃♥️🍃♥️🍃♥️🍃♥️🍃
♥️🍃♥️🍃♥️🍃
♥️🍃♥
#رهایی_از_شب
#قسمت_نوزدهم
فاطمه که از تعریفات من صورتش گلگون شده بود گفت:
-اره ایشون حرف ندارن! از وقتی وارد این مسجد شدند بیشترین قشر نمازگزارا جوانان شدند. ایشون اینقدر محترم و با ملاحظست که هیچ کس ازشون نمیتونه کوچکترین انتقادی کنه.
با تردید از فاطمه که انگار در رویایی غرق بود پرسیدم:
-آقای مهدوی....اممم ... متأهل هستند؟!
فاطمه با شتاب نگاهم کرد و در حالیکه سیبی برمیداشت و پوستش میکند گفت:
-امممم نه فعلاً. ولی هیئت امنا گویا میخوان براش آستین بالا بزنند!
البته اگه بتونن راضیش کنن...
دلم هری ریخت. طلبه ی جوان مجرد بود! ولی به من چه؟! تا وقتی دخترهای مومن و متعهد و پاکدامن بودند چرا باید او به من فکر میکرد؟! اصلاً او را به من چه؟! سکوت سنگینی بینمان حاکم شد.
فاطمه سیب پوست میکند ومن پوست خیار را ریز ریز میکردم. نیم نگاهی به فاطمه انداختم که لبخند خفیفی به لب داشت. من این حالت را میشناختم!
او بعد از شنیدن نام آقای مهدوی حالتش تغییر کرد!! نکند فاطمه هم؟!!!!
یا از آن بدتر نکند یکی از گزینه های انتخابی اوباشد؟!
اصلاً چرا آقای مهدوی اونشب از بین اونهمه زن فاطمه رو صدا زد ومن را به او تحویل داد؟!
نکنه بین آنها خبرهایی است؟!
باید متوجه میشدم. با زرنگی پرسیدم:
-امم بنظرم یک دختر خوب ومناسب سراغ داشته باشم برای آقای مهدوی!
او چاقو را کنار گذاشت وبا نگاه پراز پرسشش نگاهم کرد. دیگر شکی نداشتم چیزی بین آن دو وجود دارد واز تصورش قلبم فشرده میشد.
گفتم: -تو!!!
او با خنده ی محجوبی سرخ شد و در حالیکه به سیبش نگاه میکرد گفت:
-استغفرالله... چی مثل خانوم باجیا رفتار میکنی؟! ان شالله هرکی قسمتش میشه خوب باشه و مومن. من لیاقت ندارم.
با تعجب نگاهش کردم.
-این دیگه از اون حرفهااا بوداااا!!!
تو با این همه نجابت و خوبی و باحالی لیاقت او رو نداشته باشی.؟!
اتفاقاً...
حرفم را با خنده ی محجوبی قطع کرد وگفت دیگه الان اذان میگن. کمکم میکنی برم دسشویی وضو بگیرم.؟
بلند شدم و به اتفاق به حیاط رفتیم. هوا سوز بدی داشت. با خودم گفتم زمستان چه زود از راه رسید.
آن شب کنار فاطمه نماز راخواندم و هرچه او و مادرش اصرار کردند برای شام بمانم قبول نکردم و خیلی سریع از او خداحافظی کردم و راه افتادم. در راه به همه چیز فکر میکردم. به فاطمه.به آن طلبه که حالا میدانستم اسمش مهدویه. به نگاه عجیب فاطمه در زمان صحبت کردنش درباره او. به وضع عذاب آور فاطمه و به خودم و کامران که با تماسهای مکررش بعد ازحادثه ی امروز مجبورم کرد گوشیم را خاموش کنم.
هوا خیلی سرد بود و من لباسهایم کافی نبود. با قدمهای تند خودم را به میدان رساندم و به نور مسجد نگاه کردم. شاید آقای مهدوی را دوباره میدیدم. او نبود. ساعتم را نگاه کردم. بله! احتمال زیاد نماز جماعت تمام شده بود.
نا امیدانه به سمت خیابان راه افتادم. تلفنم را روشن کردم. به محض روشن شدن پیامکهای بیشماری از کامران بدستم رسید. در تمام آنها التماسم میکرد که گوشی را بردارم تا بهم توضیح بده. بیچاره کامران! او خبرنداشت که رفتار امروز من بهانه بود. چون با دیدن اون طلبه دوباره هوایی شده بودم.
در همین افکار بودم که کامران دوباره زنگ زد. مردد بودم که جواب بدم یاخیر. گوشی رو کنار گوشم گذاشتم و منتظر شدم او شروع کند. چندبار الو الو کرد و وقتی پاسخی نشنید گفت:
-میدونم دلت نمیخواد باهام حرف بزنی. حق با تو بود. من اشتباه کردم. من نباید به هیچ کسی میگفتم حتی به اون ملا که ما رو نمی شناخت. اصلاً تو بگو من چیکار کنم که منو ببخشی؟
چیزی برای گفتن نداشتم. لاجرم سکوت کردم. ادامه داد:
-عسل...!!! عسل خانوم.!! مگه قرارنبود امشب با هم بریم رستوران چینی؟!!
من جا رزرو کردم. تو روخدا بدقلقی نکن. میریم اونجا میشینیم صحبت میکنیم.
از ظهرتا حالا عین دیوونه هام بخدا. خواستم لب باز کنم چیزی بگویم که آن طلبه را دیدم که از یک سوپرمارکت بیرون آمد وبا چند بسته خرت وپرت به سمتم می آمد.
گوشی را بدون اینکه سخنی بگویم قطع کردم وآرام داخل کیفم گذاشتم .
با زانوانی سست به سمتش رفتم . عحیب است .این دومین بار است که او را در همین نقطه میبینم. هر دوبار هم قبلش کامران پشت خطم بود!!!
خدایا حکمت این اتفاق چیست؟!خداروشکر بخاطر وضوی اجباری در خانه ی فاطمه آرایش نداشتم. دلم میخواست مرا نگاه کند. دلم میخواست مرا بشناسد. البته نه بعنوان زنی که امروز در ستارخان دیده بود بلکه بعنوان زنی که دعوت به مسجدش کرد. هرچه به او نزدیکتر میشدم ضربان قلبم تندتر میشد و احساس میکردم اونباید از کنارم راحت گذر کند.
من تمام وجودم صدا ونگاه این مرد را میخواست...
ادامه دارد ...
✍#ف_مقیمی
#بیدارباش
🆔 http://eitaa.com/Bidarb_a_s_h