📋#زینبمناینجازمینکربلاست
#سبک_روضه
#روضه_شب_دوم_محرم
مداحیهای حاج ابوذر بیوکافی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
برادرم، این سرزمین غم کجاست
این بوی سیب که میرسه چه آشناست
چشام سیاهی میره ایها الغریب
خیره شدی چرا به گودالی عجیب؟
چقدر نگات، شبیه مادره
دلم میگه، منزل آخره
ترسم اینه، بعد داداش حسن
سایهت از سرم بره
"میخونی اعوذ من کرببلا"
@biukafi_matn
زینب من، اینجا زمین کربلاست
منای قربونیهای راه خداست
آروم میگم خودت تا آخرش بخون
اصغرم اینجا میکِشن به خاک وخون
می سوزونن، خیمه و پرچمو
سیلی میشه، مرحم هر غمو
شام دهم، میای تو قتلگاه
میبینی جسم درهمو
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کانال اشعار مداحیهای حاج ابوذر بیوکافی
@biukafi_matn
📋#سریبهنیزهبلنداستدربرابرزینب
#متن_روضه
#روضه_شب_دوم_محرم
#گریز_به_روضه_روضههای_عاشورا
مداحیهای حاج ابوذر بیوکافی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اباعبدلله روز دوم به چند صورت گریه کردن. وقتی رسیدن به کربلا، همهی اون روایتها رو داره میبینه. همهی بنیهاشم رو جمع کرد. برادرا، خواهرا، همهی بچهها رو. روایت میگه: "نَظَرَ اِلَیهِ فَبَکی ساعه" یعنی اباعبدلله به همهی صورتها یه نگاه انداخت، یه ساعت تموم گریه کرد. چون امامه، به هر کی نگاه میکنه میدونه سرنوشتش چی میشه...
یه نگاه انداخت به علی اکبر؛ پسرم یه روزی میرسه تو رو از من جدا میکنن، لحظهای برسه بیام کنار پیکرت نتوم ببرمت به خیمه. ناله میزنم:
"جوانان بنیهاشم بیایید
علی را بر در خیمه رسانید"
علی جان یه کاری میکنن دیگه نشه بدنت رو جمع کرد....
شاید یه کس دیگهای که دید قاسمابنالحسن بود. هی نگاه میکرد، گریه میکرد؛ یتیم داداشم، قاسمم، انگار الآنه دارم صدات رو میشنوم:
"افتادم از پشت فَرَس
عمو به فریادم برس"
چشم مبارک حضرت چرخید، چرخید؛ داره به یکایک این چهرهها نگاه میکنه.
(هرکدوم شما با یه روضهای دلتون گره خورده. انشاالله امشب اشک چشم همتون جاری میشه. امشب یه اسمهایی رو میارم تو اگه خودتم بخوای نمیتونی جلو اشک چشمت رو بگیری.)
نگاه کرد به اباالفضل؛
"سقای دشت کربلا اباالفضل اباالفضل
دستش شده از تن جدا اباالفضل اباالفضل"
@biukafi_matn
(شعلهی روضه رو بالاتر ببرم) دید یه مادری یه قنداقه بغلشه؛ وای علی اصغرم. به تو هم رحم نمیکنن.
"گر آب شد میسر
اول بدین به اصغر"
(چیکار کنم؟ بازم چهره بگم؟)
نگاه مولا رسید به یه دختر بچه؛
"سه ساله دختر که کتک نداره
اون که قبالهی فدک نداره"
(ایکاش روضه اینجا تموم میشد. ای کاش میتونستم ادامه ندم؛ اما باید بگم)
با احترام، نگاهش افتاد به اولیامخدره زینب؛ صدای گریه بیشتر شد.
(دارم میبینم زینب جان)
"از حرم تا قتلگه زینب صدا میزد حسین
دست و پا میزد حسین زینب صدا می زد حسین"
همه رو گفتی حسین جان؛ گریههاتو کردی. بزار حالا زینب برات بگه. (عالمهی غیر معلمهست.)
داداش سرنوشت مارو میبینی و بیقراری میکنی. حالا بزار یه دونهش رو هم من برات بگم. بزار بگم سرِ من چی میاد و سرِ تو چی میاد:
"سری به نیزه بلند است در برابر زینب
خدا کند که نباشد سر برادر زینب"
ما رو میبرن اسیری....
حسین...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کانال اشعار مداحیهای حاج ابوذر بیوکافی
@biukafi_matn
📋 #اینخاکبویتشنگیوگریهمیدهد
#متن_روضه
#روضه_شب_دوم_محرم
#گریز_به_روضه_غارت_حرم
با نوای حاج ابوذر بیوکافی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کربلا ، کربلا....
تا اسم کربلا میاد دلت پر میزنه برا حرم، تا اسم کربلا میاد اگه امشبم جفت و جور بشه حاضری بری خودتو برسونی حرم...
(چرا شب دوم اینجوری شروع میکنی؟!)
آخه آقای ما رسید به کربلا...
کربلا ، کربلا....
تا اسم کربلا اومد شونهها لرزید.
خدا کنه حسرت به دل نمونی.
خدا کنه به همین زودیا ببینی تو حرمش نشستی، به ضریح با صفا و نورانیش داری نگاه میکنی...
گفتم اسم کربلا میاد آدم دلش پر میزنه، اما یه نفر تا اسم کربلا رو شنید دلشوره گرفت....
هی میگفت داداش بیا برگردیم...
*پرسید از قبیله که این سرزمین کجاست؟
این سرزمین غمزده در چشمم آشناست
این خاک بوی تشنگی و گریه میدهد
گفتند "غاضریّه" و گفتند "نینوا"ست *
@Abozar_Biukafi
وقتی رسیدن تو کربلا، یکی یکی اولاد اباعبدالله رو بااحترام پیاده کردن.
وقتی بیبی زینب اومد پیاده شه، محارم اومدن دور مرکب رو گرفتن؛ علی اکبر یه طرف، عباس یه طرف، قاسم یه طرف؛ با یه احترامی...
(یه وقتایی ما بین خودمونم این اتفاقا پیش میاد؛ اگه یه مادری یه بچهی شیرخواره داشته باشه از تو ماشین بخواد پیاده شه آروم میریم در رو وا میکنیم که با راحتی پیاده شه، بچه بیدار نشه.)
اینقدر مراقب علی اصغر بودن، آب تو دلش تکون نخوره...
@biukafi_matn
همه جمع شدن. روایت میفرماد: " وَنَظَرَ ساعةً " حضرت لحظاتی نگاه کردن به این چهرهها، بعد آروم شروع کردن به گریه کردن...
یه جملهای فرمودن؛ به این خاک که نگاه کردن، به سرزمین که نگاه کردن
فرمودن: اینجا جاییه که خون مردای ما رو میریزن...
تا این جمله رو مولا فرمود صدای نالهی فاطمیات حرم بلند شد، همه گریه کردن، شیوه کردن...
نجمه یه نگاهی به قاسم انداخت، عمه جان زینب یه نگاهی به ارباب ما حسین انداخت؛ همه بیتاب و بیقرار شدن...
اما حضرت جملهی دوم رو که فرمودن مردا غیرتی شدن، مولا فرمودن: اینجا جاییه که زنهای اهلبیت رو به اسارت میبرن...
اینو شنیدن اما نمیتونستن قبول کنن، اینو شنیدن غیرتی شدن، بههم ریختن، هم خانما گریه میکردن هم مردا...
اما هیچکدومشون نبودن ببینن...
بمیرم برا اون لحظهای که آقا اباعبدالله از توی گودال داشت نگاه میکرد؛ دیگه نه قاسم بود، نه عباس بود، نه علیاکبر بود، نه صحابه بودن...
هنوز نفس میکشید، دید اینا رفتن به سمت خیمهها برا غارت حرم...
حسین......
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کانال اشعار مداحیهای حاج ابوذر بیوکافی
@biukafi_matn