📋#لکنتگرفتزبونم
#متن_روضه / متن بخش دوم
#روضه_حضرت_رقیه (س)
#گریز_به_روضه_امام_حسین (ع)
مداحیهای حاج ابوذر بیوکافی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
همین که سر رو گذاشت تو دامنش گفت به من بگو کی لبت رو اینجوری کرده...
اینجا عمه جلو چشم ما رو گرفت ما ندیدیم؛ ما ندیدیم که چوبش رو برداشت، ما ندیدیم چه اتفاقی افتاد. صدای الله اکبر و ذکر عمه رو میشنیدیم. باباجان دست ما تو غل و زنجیر بود. این همه راه؛ تشنه، گشنه، پاها پر آبله. من خسته شده بودم. اینها نامردی رو تکمیل کردن؛
دروازهی پر از غمِ ساعات یک طرف
مارا یزید وارد بزم شراب کرد
در شام، شام دختر تو تازیانه بود
عمه تمام خرج سفر را حساب کرد
میخوای بگم عمه چهجور حساب کرد؟ بهجای من عمه رو میزدن...
لکنت گرفت زبونم
واسهت روضه میخونم
شامیا بدن ، بابا بابا بابا بابا
عمه رو زدن ، بابا بابا بابا بابا
حسین…
@Abozar_Biukafi
تو کربلا خیلی از شهدا تو دامن اباعبدلله به شهادت رسیدن. اما تو خرابه برعکس شد. رقیه سر بابا رو به دامن گرفت. اول شوکه شد. (از سؤالهاش مشخصه)
یا ابتاه مَنِ الذی اَیتَمَنی علی صِغَرِ سِنّی. بگو کی یتیمم کرده.
اولین کاری که کرد دید موهای بابا پر گرد و خاکه. دستش رو برد لای موهاش. گفت: چرا محاسنت اینجوری خضاب شده؟
حسین…
داشت درددل میکرد. تازه سفرهی دلش رو وا کرده: بابا حاجتروام کردی. امشب اومدی گفتم:
عمه بیا گم شده پیدا شده...
اما بابا یه چیزی تو گلوم گیر کرده، از اون روزی که علی اصغر رفت هی میخوام بپرسم.
بابا جونم...
(بابا راستی، یه نفر یه قولی به من داده بود کجاست؟ ازش مدتیه خبر ندارم)
بابا جونم، از عمو عباس چه خبر؟
حرفی بزن با دخترت قهری مگر؟
صحبت اگه نمیکنی قرآن بخون
(راحت قرآن بخون بابا جون)
اینجا نه هلهلهست، نه سنگ، نه خیزرون
گفتم یه شب با لکنت زبون
سیلی برام شیرینه عمه جون
حس میکنم بوی بابام میده
عقیقِ دست ساربون
اون انگشتر بابامه…
حسین...
@biukafi_matn
گفتم امام مظهر رئوفیت پروردگاره؛ اگه کسی جلوش گریه کنه میخردش. طاقت نداره گریههای فراق دخترشو ببین . صدای گریهی رقیه بلند شد. منو با خودت ببر..
از اون نای بریده صدایی بلند شد: اِلَیَّ…. بیا بابا. لبها رو گذاشت رو لبهای بابا. دیدن رقیه دیگه نفس نمیزنه. رقیه هم به شهدای کربلا پیوست....
من یه جای دیگه هم سراغ دارم سیدالشهدا از نای بریده ناله زد "اِلَیَّ" کجا؟ اونوقتی که زینب اومد نیزه شکستهها رو کنار زد. اومد تو گودال قتلگاه. گفت:
گلی گم کردهام میجویم اورا
به هر گل میرسم میبویم اورا
گل من یک نشانی در بدن داشت
یکی پیراهن کهنه به تن داشت
داشت میگشت یه ندایی اومد: اِلَیَّ ... اُخَیَّ...
بیا خواهرم، این بدن پاره پاره ی حسین توست...
حسین….
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کانال اشعار مداحیهای حاج ابوذر بیوکافی
@biukafi_matn
📋 #روضه_حضرت_اباالفضل (ع)
#متن_روضه / *بخش دوم صوت*
#گریز_به_روضه_امام_حسین (ع)
مداحیهای حاج ابوذر بیوکافی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
این آقا خیلی مؤدب بود؛ شیخ جعفر شوشتری میفرماید: وقتی اومد محضر اباعبدلله، جملهای نگفت که حضرت اذیت بشه. فقط سرش رو انداخت پایین؛ عباسم، عزیز دلم، سرت رو بلند کن. آروم سرش رو بلند کرد. فرمود چی شده ای کاشف الکرب حسین؟ گفت داداش دنیا رو سینهم سنگینی میکنه، میزاری من برم؟ تا این رو گفت حضرت فرمود: "انتَ صاحبُ لوائی" تو علمدار منی. حالا که میخوای بری برو، ولی اول برو برا بچهها آب بیار. چون از دیشب آب رو بستن....
مرد غیرتیه. ماهم اگه این صحنه رو ببینیم آتیش میگیریم. اومد تو خیمه دید بچهها لباس عربیشونرو بالا زدن. هی میگن واعطشا.... مشک رو برداشت. رفت رو به سمت میدون...
@Abozar_Biukafi
(این رو باید اینجا بگم.)
این آقا کسیه که تو جنگ صفین وقتی ابوشعثا با هفت تا پسرش با اونهمه ادعا اومد به جنگ امیرالمؤمنین؛ آقا اباالفضل نقاب زد. یه نوجوونه؛ دونه دونه پسرای ابوشعثا اومدن میدون. هر هفت تا رو کشت.خود ابوشعثا گفت حالا داغ هر هفت تا رو یه جا رو دل باباش میزارم. اومد بجنگه عباس در یک لحظه سرشو جدا کرد. سر رو به پایین پای اسبش انداخت؛ اومد دوید تو بغل بابا. امیرالمؤمنین بغلش کرد. آروم نقاب رو برداشت. ماه قمر منیر بنیهاشم هویدا شد. همه گفتن این کیه؟ یکی گفت این عباس پسر علیه...
حالا این مرد شجاع این مرد جنگآور زده به میدون. همه میدونن اگه دست به شمشیر ببره دیگه کسی باقی نمیمونه. اینا اومدن شگرد جنگ رو تغییر دادن. گفتن اگه رو در رو بجنگیم کسی از ما باقی نمیمونه. از پشت سر اومدن، نامردی کردن. اولین کاری که کردن دست عباس رو زدن. صدای "ولله ان قَطَعتمو یَمینی" بلند شد. (دیدن جلوش رو نمیتونن بگیرن. این مرد قول داده آب رو به حرم برسونه.) دست دوم روهم زدن. مشک رو گرفت به دندون. هنوز امیدواره؛ اما کاری کردن تا قیامت امالبنین شرمنده شد. یکی گفت تا مشک رو داره میره… مشک رو نشونه رفتن؛ ایکاش فقط مشک رو میزدن. یکی عمود آهنین برداشت. آنچنان ضربهای به فرق ابالفضل زد. از بالای مرکب اون یل افتاد زمین. سیدالشهدا خودشو رسوند. اومد بالای سر بیجان عباس؛ سر شکافته شده رو به دامن گرفت...
@biukafi_matn
گفتم اینقدر شجاع بود رسم جنگ رو عوض کردن. همین که افتاد زمین، اینا از شیر زخمی هم میترسن. گفتن بریم سریع کارش رو تموم کنیم. اینقدر بهت بگم به پاهاشم رحم نکردن. (واسه همینه قبرش کوچیکه) پاهاش روهم بریدن....
حرف من اینه؛ سیدالشهدا تا دید اینا میخوان کار رو تمو کنن سریع خودش رو رسوند بالای سر عباس. اینا فرار کردن دیگه اجازه و فرصت نداد بیشتر لطمه وارد کنن. اما من بمیرم برای آقا، که توی قتلگاه اینا ریختن سرش، چون فرصت داشتن، دیگه کسی هم باقی نموده بود. حتی به انگشت و انگشتر رحم نکردن. پیراهن رو بردن، بدن رو تیکه تیکه کردن. هی با نیزه زدن....
کار به جایی رسید پیرمردا هم با عصا میزدن...
حسین...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کانال اشعار مداحیهای حاج ابوذر بیوکافی
@biukafi_matn
📋 #منپیکعشقهستمونامهبرحسین
#متن_روضه / بخش دوم صوت
#روضه_حضرت_مسلم (ع)
#گریز_به_روضه_حضرت_اباالفضل (ع)
#گریز_به_روضه_امام_حسین (ع)
با نوای حاج ابوذر بیوکافی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
قربون آقایی برم که امشب بهنام اون آقاست؛ پیغمبر انقدر دوستش داشت که برا گریهکنای مسلم هم دعا کرد...
آخه آدم اینجوری مهمون دعوت میکنه؟!
اون نامرد یهو دید مسلم داره گریه میکنه؛ طعنه زد، گفت مرد که گریه نمیکنه.
فرمود: من بهخاطر این که میخوای منو بکشی گریه نمیکنم، من دلواپس اون آقاییام که زینب همراهشه.
پشیمون شدم نامه نوشتم بیا...
یحیای مازنی میگه: همسایه دیوار به دیوار علیابنابیطالب بودم یهبار تو طول این سالها سایهی زینب رو ندیدم.
بعدِ فاطمه هم که اینا میخواستن برن سر مزار، همه دورش رو میگرفتن، کسی قد و بالاشو نبینه.
(چی میخوای بگی؟!)
مسلم داره میگه: زینبو نیار، اینا بیحیان...
@Abozar_Biukafi
من پیک عشق هستم و نامهبر حسین
اول فداییِ حرم خواهر حسین
لب تشنهام ولی نزدم لب به آبها
سیراب میشوم فقط از ساغر حسین
دوتا سردار داره سیدالشهدا، هردوتا تشنهلب جون دادن.
امشب در خونهی اولی رفتیم.
شب نهم هم باید بیایم اینجا روضهی اباالفضل رو بخونیم...
ای اهل حرم میر و علمدار نیامد
سقای حسین سید و سالار نیامد
@biukafi_matn
آبو آوردن. اولین بار، دومین بار، سومین بار؛ گفت قسمت نیست من این آبو بخورم.
یه نگاهی کرد؛ بهیاد اون روایتایی که شنیده بود افتاد:
قربون لبای خشکت؛ انگار سرنوشت منم مثل توئه...
آبو ریختن....
ده روز دیگه، روز عاشورا، همین اتفاق تکرار شد...
اومد از تو گودال بیرون دید یکی آب داره میبره سمت گودال؛ بدنش میلرزید، گفت کجا داری میری؟
گفت: مگه صداشو نمیشنوی میگه تشنهم...
گفت برگرد، کارشو یکسره کردم...
حسین .....
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کانال اشعار مداحیهای حاج ابوذر بیوکافی
@biukafi_matn
📋 #روضه_حضرت_قاسم_ابن_الحسن (ع)
#متن_روضه / بخش سوم متن
#گریز_به_روضه_امام_حسین (ع)
با نوای حاج ابوذر بیوکافی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
یه نوجوون سیزده ساله مگه چقد قد و بالا داره!؟ با این وضعیت زینب یهو نگاه کرد دید آقا اباعبدالله سر قاسمو رو سینهش گرفته، اما پاهاش رو زمین کشیده میشه...
(اما من با اینجای روضه کار ندارم.)
این که میگن آقا رو ذره ذره و کمکم کشتن یعنی این؛ حسینو دق مرگش کردن، جیگر حسینو آتیش زدن...
بدن قاسم رو آورد تو خیمهی دارالحرب.
(تجسم کن.)
آورد کنار بدن علیاکبر گذاشت، روایت میگه: خودش بین دوتا بدن نشست، یه نگاه میکرد به علیاکبر، هی میگفت: وَلَدیٖ علی....
یه نگاه میکرد به قاسم: یتیم برادرم....
حسین.....
@Abozar_Biukafi
' تو روضه امام حسین داد بزن.
امام صادق(ع) فرمود: " نَفَسُ المَهموم لِظُلمنا تَسبیح " برای امام حسین آه هم بکشی عبادته. '
پای همین روضه بود زینب میزد تو سرش، میگفت تو گریه نکن؛ اینجوری گریه میکنی من پیر میشم حسین. صدات تو خیمهها پیچیده.
آی من بمیرم برات؛ تازه از کنار علیاکبر نجاتت دادم. میترسم کنار قاسم جون بدی حسین...
' حرفم تمام....
چهارشب دیگه عاشوراست، دیگه نباید آروم بگیری، دیگه نمیشه قرار داشت پای این روضه... '
آقاجان، همهی شهدا خوردن زمین رفتی بالاسرشون...
دم آخر جز علیاکبر همه چشم وا کردن تو رو بالا سرشون دیدن.
اما از تو مظلومتر کیه تو عالم...
بمیرم برا اون لحظه که چشم واکردی دیدی سینهت سنگین شده؛
" اَلشِّمرُ جالسٌ علیٰ صَدره "
حسین.....
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کانال اشعار مداحیهای حاج ابوذر بیوکافی
@biukafi_matn
📋 #زیراینآفتابمیسوزی
#روضه_حضرت_علی_اصغر (ع)
#متن_روضه / *بخش دوم صوت*
#گریز_به_روضه_امام_حسین (ع)
با نوای حاج ابوذر بیوکافی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آمدم خیمه تا وداع کنم
همه رفته بودن، عباس شهید شده بود؛ مولا اومد خیمه وداع کنه، یهو دید قیامتی شده؛
_چی شده؟
_آقاجان! این بچه از شدت تشنگی زبونش رو دور لباش میچرخونه؛
هیچجوری نمیتونیم آرومش کنیم...
آمدم خیمه تا وداع کنم
دیدم از داغ آب میسوزی
بردم آبی دهم ولی دیدم
زیر این آفتاب میسوزی
هم از تشنگی میسوخت؛ هم از خیمه که اومد بیرون یه اتفاق دیگه هم افتاد...
صورت بچه لطیفه دیگه.
الان تو ماشین اگه بچه شیرخواره داشته باشی، پنجره ماشینت رو میپوشونی، یهوقت آفتاب به این پوست لطیف نخوره...
خانمت هم اگه تو ماشین باشه میگه بپوشون، آفتاب رو صورت بچمه...
یهو دید رباب داره نگاه میکنه؛
...زیر این آفتاب میسوزی
پشت سر را نگاه کن پسرم،
جلوی خیمهها رباب نشست
به امیدی که خیمه برگردی
آمد و زیر آفتاب نشست
@Abozar_Biukafi
اون روضهخون با معرفت، میگفت تو این اتوبان حرم تا حرم داشتم میرفتم سمت مشهد، ماشینم بنزین تموم کرد؛ زدم کنار، هرچی دست تکون دادم یهنفر اعتماد نکرد وایسه.
هوا گرم، چلهی تابستون، بچهی شیرخواره تو ماشین، کولرم کار نمیکرد. یهو دیدم خانمم مضطرب شده. رفتم گفتم چی شده؟
گفت: این بچه داره بیتابی میکنه.
یهو به سرم زد، گفتم بده به من بچه رو؛ آوردم کنار خیابون روو دستم بلند کردم، همهی این ماشین سنگینا زدن کنار، دوان دوان اومدن گفتن چی شده...؟
من فقط نشستم هی گفتم قربون مظلومیتت حسین ....
@biukafi_matn
ای کاش یه جو معرفت داشتن...
بچهرو بلند کرد، داشت حرف میزد؛ ادبیات ادبیاتِ درخواسته. خیلی تلاش کرد اینا بیان تو راه اما نشد.
'انقدر که مال حروم خورده بودن....
باید به مالِمون حتی مال شبههناک هم دقت کنیم. اگه کسی دقت نکنه حسینکُش میشه. '
قبلش عمامهی پیغمبر رو بست؛ عمامهی پیغمبر رو دیدن اثر نداشت، عبای پیغمبر اثر نداشت؛ مولا رفتن جلو گفتن بهخدا من نوهی پیغمبرم. بازم اثر نداشت...
دیگه تیر آخر بود؛
_ اگه به من رحم نمیکنین به این بچه رحم کنین...
هنوز داشت حرف میزد، یهو دید سینهش گرم شد، خون علی اصغر پاشید روی سینه...
راوی میگه آثار شرمندگی رو تو چشم حسین دیدم؛ هی برمیگشت سمت خیمه، هی برمیگشت سمت میدون.
" و بَکا بُکاءً شدیدا " دیدن داره بلند بلند گریه میکنه....
حسین...
@Abozar_Biukafi
رو به خیمه که شد دید رباب منتظره؛
بچه رو تو عبا پیچید....
کربلا چندتا تشییع داشتیم؛ یکی این تشییع بود که تو عبا بچه رو پیچید. یکی دیگه هم روضه فردا شبِ، بدن ارباً اربای علیاکبر...
اما من میگم اینجا آقا بود تشییع کنه، جوانان بنی هاشم بودن.
اما من بمیرم برا خود حسین...
حسین...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کانال اشعار مداحیهای حاج ابوذر بیوکافی
@biukafi_matn
📋#درعلقمهصدایدومادربهتورسيد
#روضه_حضرت_اباالفضل (ع)
#متن_روضه / #سبک_روضه
*بخش چهارم صوت*
#گریز_به_روضه_امام_حسین (ع)
با نوای حاج ابوذر بیوکافی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* در علقمه صداي دو مادر به تو رسيد
شرمندگیِ من دوبرابر به تو رسيد
باب الحوائجِ همهی خيمههای من
سقايیِ حريم پيمبر به تو رسيد
من تشنهی دوباره برادر شنيدنم
حالا صدا بزن كه برادر به تو رسيد *
راوی میگه دیدم امام حسین(ع) داره میاد، یه چیزی رو از روو زمین برمیداره میبوسه، میذاره رو چشماش. اول فکر کردم مصحفی از قرآن پیدا کرده، نگاه کردم دیدم دستای قلم شدهی عباسه...
(این حرفه منه، استحصال منه.)
تا دستای عباس رو دید یهو گفت آخ کمرم...
دوتا دست دید، " بانَ الْاِنکسار فِی الوجهِ الحُسین" حالا داره میره جلوتر؛ هرچی جلوتر رفت دید بدن متلاشیتره....
یهدفعه عباس سایهی امامش رو احساس کرد، دید این آقا سرو گرفت تو دامنش، بلند بلند داره گریه میکنه.
بعضیا تو مقتل اینجوری برداشت کردن؛ یهجوری تو علقمه گریه میکرد زینب تو خیمه میشنید؛ بیبرادر شدیم، عباسم رفت...
*از دست دادن تو مرا ورشکست کرد
باشد، ولی شفاعت محشر به تو رسید*
وقتی رسید سر رو به دامن گرفت، با دستش کشید رو این ابروهای نازنینش.
* ابروی شکستهات عجیب است عجیب
برخیز برادرت غریب است غریب *
پاشو دارن هلهله میکنن، به اشکای چشم حسین میخندن....
حسین.....
@Abozar_Biukafi
یهو عباس دید بدنش داره تکون میخوره؛
-آقاجان کجا میخوای منو ببری؟ میشه منو همینجا رها کنی؟
-چرا؟
آخه من به سکینه وعدهی آب داده بودم؛ شرمنده میشم...
فلذا عرفا میگن اگه حرم عباس رفتی یهوقت اسم سکینه رو نبری؛ یهبار نگی آب؛ خیلی شرمنده میشه...
سیدالشهدا با همین وضعیت وقتی برگشت، بیبی زینب ظاهر امام حسین رو دید فهمید چی شده. نمیتونست خودش بیاد سوال کنه، سیکنه رو فرستاد.
سیکنه اومد گفت: بابا با عموم رفتی تنها برگشتی، بگو عموم چی شده؟...
روایت میگه: هر شهیدی رو که امام حسین میآورد، مخدّرات حرم میریختن بیرون، شیون میکردن، خودشونو میزدن. امام حسین میفرمود: صبر داشته باشید.
سرِ علیاکبر، سر قاسم، سر عبدالله، سر عون ؛ همه رو امام حسین آروم کرد.
اما اینجا تا سکینه پرسید چیشده یهو دیدن آقا نشست روی خاک؛ خودشم شروع کرد گریه کردن...
* نظر زدن ماه لشکرم رو
ازم گرفتن برادرم رو *
حسین......
@biukafi_matn
... عباس دستاشو قطع کردن، سرشو زدن، چشمشو زدن، دیدن دیگه رمق نداره رهاش کردن...
اما برا اباعبدالله یه عبارتی زیارت ناحیه داره، آدمو میکُشه این عبارت؛
میگه گرگا اومدن دورهت کردن...
میفهمی یعنی چی؟! گرگ اینجوری صید میکنه:
اول تیکه تیکه تیکه میکنه، بعد میره یه گوشهای...
یهو زینب دید همهی گودال حسینه...
حسین...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کانال اشعار مداحیهای حاج ابوذر بیوکافی
@biukafi_matn