16.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢 کشف جهان اندیشههای امیل دورکیم، از 'قواعد روش جامعهشناسی' تا 'صور بنیانی حیات دینی'!
🔹چگونه دورکیم بنیانهای جامعهشناسی مدرن را بنا نهاد؟
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#امیل_دورکیم #جامعهشناسی #تاریخ_اندیشه
ــــــــــــــــــــــ
انجمن فلسفه علوم اجتماعی | دانشگاه باقرالعلوم
🆔 https://eitaa.com/Bou_PHSS
17.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢 روششناسی و نظریههای ماکس وبر: پایههای علوم اجتماعی مدرن
🔹ماکس وبر، جامعهشناس و فیلسوف آلمانی، از تأثیرگذارترین اندیشمندان قرن بیستم است. وبر تحلیلهای عمیقی از ساختارهای اجتماعی ارائه داده و روششناسی علمی را نیز در علوم اجتماعی متحول ساخته است.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#ماکس_وبر #جامعهشناسی #تاریخ_اندیشه
ــــــــــــــــــــــ
انجمن فلسفه علوم اجتماعی | دانشگاه باقرالعلوم
🆔 https://eitaa.com/Bou_PHSS
11.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢 کارل مارکس: بنیانگذار اندیشههای انتقادی و نظریهپرداز اجتماعی
🔹کارل مارکس، فیلسوف و اقتصاددان آلمانی، با آثارش مانند مانیفست کمونیست و سرمایه، به نقد نظام سرمایهداری و تحلیل تضادهای طبقاتی پرداخت. اندیشههای او تأثیر عمیقی بر علوم اجتماعی و جنبشهای عدالتخواهانه گذاشت.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#کارل_مارکس #جامعهشناسی #تاریخ_اندیشه
ــــــــــــــــــــــ
انجمن فلسفه علوم اجتماعی | دانشگاه باقرالعلوم
🆔 https://eitaa.com/Bou_PHSS
💢 بنیاد در فلسفه صدرا و مدرن
🔹فلسفه مدرن در قرن هجدهم و نوزدهم بر بنیاد من بهمثابه سوژه مبتنی است؛ من یا ذهن مُدرِک در این نوع از فلسفه، نخستین و یگانه دادهی یقینی است، ذهن مُدرِک بیواسطه و به یقینِ مطلق دستیاب است و از همهی اعیانِ مُدرَک شناخته شدهتر است. اعیان مُدرَک باواسطه دستیاب است و نه بیواسطه[مارتین هایدگر، مسائل اساسی پدیدارشناسی، ص162].
🔹 برابرایستا بودن امور نیز بر همین اساس است، چون برابرایستای «من»ِ سوژهاند، «من» بهمثابه سوژه نیز که در شرایط متناهی به سر میبرد، آنچه که از برابرایستاها برای «من» پدیدار میشود؛ و نیز بحث از شرایط این پدیدارشدگی را میتوان بنیان نقد اول کانت به شمار آورد. لذا به جای بود و نمود، باید، به معنای ضرورت فلسفی، از نومن و فنومن صحبت به میان آورد و در کتاب نقد اول، بحث از نحوه و چگونگی آگاهی و تفطن بر همین شرایط تقویم و بنیاد امور است، لذا بنیان نقد اول، بحث از نحوه و شرایط است که با عبارت استعلایی در منطق استعلایی کانت طرح شده است.
🔹 هایدگر اظهار میدارد که بنابر تصریح کانت، فلسفهی استعلایی به مثابه هستیشناسی است که از وجودِ موجود بحث میکند؛ و وجود موجود به نگاه کانت، مساوی است با دریافته بودن و شناخته بودن، لذا هستیشناسی علم به وجود و نیز علم به شناختِ مواردِ ادراک و امکانِ آنها میباشد[همان، 168].
🔹فلسفه هگل نیز همان ارتقاء مَن استعلایی کانت به مقام روح مطلق و احاطه تام و تمام بر جهان است، لذا بنیاد هگل در کانت است، البته با ملاحظه چرخش کوپرنیکوسی کانت.
🔹حکمت متعالیه بر وجود بحت و بسیطالحقیقه که «کل الاشیاء» است و «لیس به شیء منها» متکی است، بنیاد اولین یقین بر او استوار است. این نوع از یقین، یقین روانشناختی یا معرفتشناختی نیست، بلکه هستیشناختی است؛ به عبارت دیگر، یقین از نوع وجودی است که انسان به مثابه عالِم فقیر و عینالربط او، که فرض اکتناه مرتفع شده است، بهواسطه سیر جوهری رو به سمت فعلیت و تمامیت به قدر وسع و توان میباشد. آگاهی او عین فیض اوست؛ البته بدون اکتناه بر امور. این نحوهی آگاهی، آگاهی بر فیض و افاضه اوست و نه خودآگاهی «من»ِ متناهی کانت و یا خودآگاهی «من»ِ مطلق هگل.
🔹 یادداشتی از حجت الاسلام دکتر مهدی سلطانی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#فلسفه_اسلامی #فلسفه_غرب #تاریخ_اندیشه
ــــــــــــــــــــــ
انجمن فلسفه علوم اجتماعی | دانشگاه باقرالعلوم
🆔 https://eitaa.com/Bou_PHSS