eitaa logo
پاتوق داستان
283 دنبال‌کننده
83 عکس
5 ویدیو
0 فایل
به پاتوق داستان‌ خوش اومدی! همیشه اونی که لابه‌لای حرفاش از قصه داستان و حکایت استفاده میکنه برامون جذاب، تاثیرگذار و دوست داشتنیه♡ چرا اون آدم تو نباشی؟ اینجا داستان بخون و واس بقیه تعریف کن✓ #داستان #قصه ارتباط بامن @admincac
مشاهده در ایتا
دانلود
. بخش دوم روزها از صبح تا شب او از هر کسی سراغ جوانی به نام "ایوب" را می‌گیرد، این جستجو بسیار به طول می‌انجامد و عاقبت پس از سختی‌های فراوان او نشانی از گمشده خود می‌یابد. کلون درب چوبی می‌زند  و ایوب ایوب می‌گوید، بانویی جوان با کودکی در آغوش درب را به رویش گشوده و خود را همسر ایوب معرفی می‌کند؛ سوری فرو می‌ریزد، عقل از جانش بدر آمده و لیلی می‌شود. ایوب به او روی خوش نشان نمی‌دهد و "سوری" گنگ و منگ نه راه پس دارد و نه راه پیش، نه از دیاری که بوی یار دارد نای رفتن دارد و نه روی بازگشت به سرزمین مادری. او سکونت در اردبیل را برمی‌گزیند، روزگار را به سختی می‌گذراند او وفادار به عشق پاک خود می‌ماند و بدین‌سان سوری برای مردم اردبیل یک افسانه می‌شود. سوری تا پایان عمر در اردبیل زندگی کرد. پیر و فرتوت شد اما عشق پاک او باعث شده که در نزد اردبیلی‌ها مورد احترام و محبوب باشد. زندگی برایش سخت می‌گذشت، سال‌ها اجاره‌نشین بوده و روزگار به سختی می‌گذراند، پس از سال‌ها خانه بدوشی مسوولان اردبیلی خانه‌ای به او هدیه می‌دهند. @caccola