eitaa logo
پاتوق داستان
277 دنبال‌کننده
83 عکس
5 ویدیو
0 فایل
به پاتوق داستان‌ خوش اومدی! همیشه اونی که لابه‌لای حرفاش از قصه داستان و حکایت استفاده میکنه برامون جذاب، تاثیرگذار و دوست داشتنیه♡ چرا اون آدم تو نباشی؟ اینجا داستان بخون و واس بقیه تعریف کن✓ #داستان #قصه
مشاهده در ایتا
دانلود
. بخش اول در زمانی نه چندان دور "ایوب" جوانی اردبیلی در یکی از روستاهای منطقه الموت قزوین بعنوان سرباز معلم مشغول خدمت می‌شود. ایوب پس از مدتی دلباخته دخترکی روستایی به نام "سوری" می‌شود. دخترک ساده‌دل روستایی نیز دل به معلم روستا می‌بندد و این ارتباط عاطفی با صمیمیت و حیایی روستایی ماه‌ها ادامه می‌یابد. ایوب پس از مدتی دوره سربازیش به پایان رسیده و به دیار خود باز می‌گردد و "سوری"  در کوه‌های الموت هنوز چشم انتظار ایوب است که کی به روستا بازگشته و او را به همسری درخواهد آورد، همانگونه که بارها در دوران دلدادگی قول و وعده آن داده بود. گویا زمانه همیشه جفاکار بوده. ایوب با گذشت زمان و مشغول شدن در دیار خود، سوری و دلدادگی به دخترک ساده و پاک روستا را به فراموشی سپرده و با پیوند زناشویی با دختری در اردبیل ازدواج کرد و سوری از دل و جانش به در می‌شود. اما عشق سوری پاک بوده و او هنوز منتظر است، دامنه کوه‌های بلند الموت هر غروب شاهد دلنگرانی‌ها و اشک‌هایی است که از چشمان دخترک روستایی فرو می‌ریزد، او همچنان منتظر است که شاید یار بی‌وفایش بازگردد و این انتظار پنج سال به طول می‌کشد. عشق و دلباختگی سوری هوسی زودگذر نیست، او دوری از ایوب برنمی‌تابد و پس از سال‌ها عزم سفر کرده و اگر یار بی‌وفا او را فراموش کرده او که به عشق پاکش وفادار است، پنهانی در یک زمستان سرد راه دور اردبیل را در پیش می‌گیرد و از روستای کوچک خود برای همیشه خداحافظی می‌کند. سوری به اردبیل می‌رسد، اما در این شهر سرد و منجمد از برف و سرما او به دنبال کدام "ایوب" است.. @caccola