قایق کاغذی را زیر لباسش قایمکردهبود ؛ احتمالا همین چند لحظه قبل ساخته بودش!
سر زنگ ریاضی!
وسط ضرب وتقسیم های تکراری !
ذوق کودکانه اش را برده بود زیر نمیکت تا با کاغذ باطله ها و دور از چشمبزرگتر ها رویایش را محقق کند...
زنگ تفریح کهبه صدا درآمد
با ذوق انداختش داخل برکه ی کوچکی که با سیلاب باران در گودال حیاط مدرسه درست شده بود ...
نگاهش کردم!
خیال ، تمام وجودش را فرا گرفته بود !چقدر از تکان خوردن قایقش زیر باران لذت می برد!
غافل از اینکه تا چند لحظه ی دیگر
نه قایقی وجود خواهد داشت ؛
و نه برکه ای...
#روز_بارانی
#قایق_کاغذی
✍ناظرپناهی
╭───
│@CafeAghayeMoshaver☕️
╰──────────