eitaa logo
" دلارامᴅᴇʟᴀʀᴀᴍ "
2.9هزار دنبال‌کننده
1هزار عکس
256 ویدیو
13 فایل
There is no story to tell without taking risks✌️🎬 'تنها‌ خُداست‌ کهِ‌ می‌مانَد؛🕊️🍃 تبلیغـات🌾: @Tablighat_Deli گپمون‌: @Nashenas_Deli دلاࢪام ؟ آرامــش‌دهنده‌ی‌قلب🤝🙂 تولـدمون: 6مهر1402🎂 شایدمن: @Nazi27_f کپی؟لاسید👀🎀
مشاهده در ایتا
دانلود
" دلارامᴅᴇʟᴀʀᴀᴍ "
بنده اگه بگم هیچکدومو انجام ندادم مث گاو دروغ گفتم✅😌😂 @CafeYadgiry🌻
یزید هم خودتونید:) بچه فامیلو جلو مامان باباش نیشگون میگرفتم! بعد ک گریه میکرد بغلش میکردم ...بعد میبردمش اتاق که مثلا سرگرمش کنم...تا میخورد میزدمش😭💔😂 @CafeYadgiry🙈
" دلارامᴅᴇʟᴀʀᴀᴍ "
•{#قشاع🖤🤍}•• ‌#قلم_N #part_219 #آرام تقریبا یک هفته ای میشد که عقد کرده بودیم! بعداز کلی بدو بدو و
•{🖤🤍}•• ‌ با صدای زنگ آیفون نرگس بلند شد و درو باز کرد.. با ذوق زیاد گفت: _حیحیییی! پاشو انگشترتو بگیر آرامممم! _نرگس! روبه حامد آروم گفتم: +چرا انقدر سخت میگیری بهش!؟ خب بزار باهام راحت باشه! _به این رو بدی از سرو کلت میره بالا! از ما گفتن بود! +سلام مامان...سلام آقاجون..! حامد : سلام . _سلام دخترم ! سلام بابا. نرگس: مامان..مامان انگشتر آرامو نشون بده ! زود..! آقاجون: دختر تو آلو تو دهنت خیس نمیخوره؟ _واا ! چه ربطی داره بابا ! خب نشون بدید ببینم این عروس زشتوک تون ذوق میکنه یا نه! مامان: خب باشه! برو چایی بریز که مردم از تشنگی! هممون نشستیم و بعداز کلی حرف و خنده نرگس چآیی آورد... _بیاید بخورید! حامد: بفرمایید بردارید! نه بیاید بخورید! _خب بابا ! ببخشید دیگه ! من زنم مث شما نمیره کلاس فن بیان! ک منم درکنارش چهارتا عجق وجق یادبگیرم! حامد بلند شد و سمتش خیز برداشت که دوییدن سمت آشپزخونه.. مامان: خداوکیلی حق من این دوتا بز نبودن! پقی زدم زیر خنده که بابا گفت: _والا صدرحمت به بز.! خندیدیم که بعداز چنددیقه با نفس های تند اومدن.. حامد‌: نر..نرگس ...کش..کشتمت...آخ دلم... +بشینید بابا الان پس میوفتید! حامد لیوان چایی رو برداشت و سرکشید.. +داغه! _آخیش... نرگس از جات تکون نمیخوریا! نرگس: بابا بیخیال! فقط زن تو از آسمون نیوفتاده که! اه! زوج مزخرف ! دمپاییمو درآوردم و پرت کردم سمتش.. _جیییییغ! آقاجون و حامد همزمان گفتن: _ دمت گرم ! خندیدم که یدفه مامان با جدیت گفت: _خب دیگه بسه! من کادوی عروسمو ندادم هنوز! لبخندی زدم که از کیفش جعبه ای رو درآورد... جعبه رو باز کرد که با دیدن انگشتر عقیق با رکاب قلبی چشمام قلبی شد... _دخترم والا ما وسعمون به طلا نمیرسه! انشاالله یکم دست و بال من یا حتی حامد باز بشه حتما برات جبران میکنیم ! این انگشتر عقیق به سلیقه حامد بود! پسندیده بود ..ماهم رفتیم گرفتیمش! امیدوارم خوشت بیاد! انگشترو برداشت و دستمو گرفت ... انداخت تو انگشتم که از ذوق مامانو بغل کردم! عاشق عقیق بودم! اونقدری که عقیق دوست داشتم طلا دوست نداشتم!
•{🖤🤍}•• ‌ +خیلی خوشگله ! واقعا ممنونم ! نمیدونم چی بگم! چشمام از شدت ذوق دو دو میزد! حامد با لبخند خیره شده بود بهم ..اومد و کنارم نشست... _خب مادر چایی هاتونو بخورید راه بیفتید! به تاریکی نخورید! چاییمو برداشتم و زیرچشمی نگاه کردم ب حامد.. چشمکی زدکه سرمو انداختم پایین. نرگس: وا داداش ! زشته ! عه! بزار برید تو خونه خودتون بعد ازین کارا کنید! لپام گل انداخت که حامد کابل گرفت.. _کدوم کار؟ نرگس: همین چشمک زدنو...بعد چشمک هم ...چیزه... میخوای ما بریم بیرون؟ حامد سرشو انداخت پایین و دستشو گذاشت رو سرش... +بی حیا! مامان: دختره چش سفید تو از کی تاحالا انقدر پررو شدی! سرشو انداخت پایین و ریز خندید.. چشم غره ای به حامد رفتم ک نرگس دوباره گفت: _بییییا! حتی بهش چشم غره هم رفت! وای داداش کارت ساختست! +نرگس جان! خواهر شوهر عزیزم! دمپایی بعدی پرتاب بشه؟ _نه داداش نوکرم...همین عالی بود..سیر شدم! خندیدیم که حامد با کلافگی گفت: _خب دیگه ما میریم. مامان ...آقاجون خدافظ.. بعداز کلی بغل و تارف تیکه پاره کردن سوار ماشین شدیم و حرکت کردیم... حامد خیره شده بود به جاده و ریتم ملایم آهنگ دوتامونو برده بود تو فاز... زل زدم به انگشتر... لبخندی زدم و گفتم؛ +خیلی هدیه قشنگی بودحامد! برای خودت هم بگیر ست کنیم! واکنشی نشون نداد .. +حامد؟ _هوم. بله! +کجایی تو! _همینجا! چیزی گفتی؟ ‌+گفتم یه انگشتر عقیق برا خودتم بخر که ست کنیم! ابرویی بالا انداخت.. _منو دست کم گرفتی؟ در داشبورد رو باز کن! داشبورد رو باز کردم و جعبه ای ک گفت رو بیرون آوردم... +وایییی!.چقدر خفنهههههه! انگشتر مردونه خفن با حکاکی یا اباعبدالله چشمام رو فرا گرفته بود! +وای حامد خیلی.قشنگه ! دستتو بیار! دستشو آورد!جلو که انگشترو انداختم دستش! +بابا ایول! خوشم اومد! چقدم ب دستت میاد! _هعییی... با انگشتر تو حدود ۲ و خوده ای آب خورده! +آره ...همه چی گرون شده! _همین؟ +نکنه توقع داری پولشم من بدم؟ دنده رو عوض کرد و با لحن آروم گفت: _نه عزیزم این حرفا چیه! شما رو سر!بنده جا دارید! ازین!به بعد خرجتون با منه! هرچی خواستی زنگ بزن رادین پول بزنه به کارتم برات میخرم! +خیلی بامزه ای! -میدونم! +پوووف...من میخوابم.. روز خووووش. سری باحالت تاسف تکون داد که چشمامو بستم... بعداز چند دیقه با تکونای ماشین به خواب عمیقی فرو رفتم...:)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
غصه‌نخورخب؟ @CafeYadgiry🤩
• اگه آدم استرسی هستی برای مواقعی که استرس داری این 8 کارو انجام بده تا آروم شی :🌷 1- نفس عمیق.🦋 2- پیاده روی.🚶🏼‍♀ 3- سخت نگرفتن.✅ 4- گریز از محیط.🚶🏼‍♀ 5- نوشیدن آب.🧊 6- یادداشت روزانه.📒 7- شمارش معکوس.🧮 8- فشار دادن جسمی در دست🤝 @CafeYadgiry🤓